گنجور

 
میلی

زان زهر چشم، بس که دلم تلخکام شد

برکام او شراب تمنّا حرام شد

کردم سلام و فایده این یافتم که دل

نومید بعد ازین ز جواب سلام شد

بیون نرفت لذّت وصل تو از دلم

هرچند هجر در صدد انتقام شد

دل با صد اهتمام ندید از لب تو کام

نومید آخر از تو به سعی تمام شد

در کین زمانه را شده شرمایه فریب

شرین لبی که جانم ازو تلخکام شد

میلی به لطف او ننهی دل، که پیش ازین

مخصوص بنده بود نگاهی که عام شد