گنجور

 
میلی

کجا نظر به من آن شوخ خشمگین نظر انداخت؟

مگر دمی که به سویم خدنگ کین انداخت

ز چین طرّه کزان خاک راه غالیه بوست

کمند فتنه به پای غزال چین انداخت

به بزم خواست که از من تهی کند پهلو

نشست و تکیه به یاران همنشین انداخت

ز پا فتادگی‌ام را همین نتیجه بس است

که سایه بر سرم آن سرو نازنین انداخت

فغان که ساختم از بیخودی پشیمانش

اگر نظر به من آن طفل شرمگین انداخت

به سوی میلی مسکین،‌نگاه پنهانش

چو ناوکی‌ست که صیدافکن از کمین انداخت