فهرست زیر شامل اشعاری است که در نسخههای دیوانهای هر دو سخنور آمده است و به هر دو منتسب است:
-
سعدی » مواعظ » قطعات » شمارهٔ ۴۰ :: انوری » دیوان اشعار » مقطعات » شمارهٔ ۱۲۳ - فیالحکمة والنصیحة
سعدی (بیت ۱): در حدود ری یکی دیوانه بود - سال و مه کردی به کوه و دشت گشت
انوری (بیت ۱): در حدود ری یکی دیوانه بود - سال و مه کردی به سوی دشت گشت
در این بخش مجموعه شعرهایی از دو شاعر را که توأماً هموزن و همقافیه هستند در گروههای مجزا فهرست کردهایم:
-
سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۹:گر ماه من برافکند از رخ نقاب را - برقع فروهلد به جمال آفتاب را
انوری » دیوان اشعار » مقطعات » شمارهٔ ۱۰ - در معذرت صاحب:ای بر عقاب کرده تقدم ثواب را - وی بر خطا گزیده طریق صواب را
-
سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۸:ساقی بده آن کوزهٔ یاقوتِ روان را - یاقوت چه ارزد بده آن قوتِ روان را
انوری » دیوان اشعار » قصاید » قصیدهٔ شمارهٔ ۵ - در مدح امیر سید مجدالدین ابوطالب:زان پس که قضا شکل دگر کرد جهان را - وز خاک برون برد قدر امن و امان را
انوری » دیوان اشعار » قصاید » قصیدهٔ شمارهٔ ۶ - در مدح عمادالدین فیروز شاه:باز این چه جوانی و جمالست جهان را - وین حال که نو گشت زمین را و زمان را
-
سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۵:اگر تو برفکنی در میان شهر نقاب - هزار مؤمن مخلص درافکنی به عقاب
سعدی » دیوان اشعار » قطعات » قطعه شمارهٔ ۱:مَتیٰ حَلَلْتَ بِشیراز یا نَسیمَ الصُّبْح - خُذِ الْکِتابَ وَ بَلِّغْ سَلامیَ الْأَحْباب
انوری » دیوان اشعار » مقطعات » شمارهٔ ۱۹ - در شکایت گوید:به جای بادهٔ نابم تو سرکه دادی ناب - هلاک جان و دل خود بر آن نبود شراب
انوری » دیوان اشعار » مقطعات » شمارهٔ ۲۰ - شراب خواهد:خدایگانا مهمان بنده بودستند - تنی دو دوش به سیکی و نقل و رود و شراب
انوری » دیوان اشعار » مقطعات » شمارهٔ ۲۱ - ایضا درخواست شراب کند:ایا دقیق نظر مهتری که گاه سخا - توانی ار بچکانی همی از آتش آب
-
سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۰:چنان به موی تو آشفتهام به بوی تو مست - که نیستم خبر از هر چه در دو عالم هست
سعدی » مواعظ » مراثی » ذکر وفات امیرفخرالدین ابیبکر طاب ثراه:وجود عاریتی دل درو نشاید بست - همانکه مرهم جان بود دل به نیش بخست
سعدی » مواعظ » قطعات » شمارهٔ ۱۲:چنین که هست نماند قرار دولت و ملک - که هر شبی را بیاختلاف روزی هست
سعدی » مواعظ » قطعات » شمارهٔ ۱۳:علاج واقعه پیش از وقوع باید کرد - دریغ سود ندارد چو رفت کار از دست
سعدی » گلستان » باب اول در سیرت پادشاهان » حکایت شمارهٔ ۵:توانم آنکه نیازارم اندرون کسی - حسود را چه کنم کو ز خود به رنج در است؟
سعدی » گلستان » باب اول در سیرت پادشاهان » حکایت شمارهٔ ۱۰:به بازوانِ توانا و قوّتِ سرِ دست - خطاست پنجهٔ مسکینِ ناتوان بشکست
سعدی » گلستان » باب پنجم در عشق و جوانی » حکایت شمارهٔ ۲۰:به آستین ملالی که بر من افشانی - طمع مدار که از دامنت بدارم دست
انوری » دیوان اشعار » مقطعات » شمارهٔ ۶۹ - در مرثیه:رئیس دولت و دین ای اسیر دست اجل - شدی و رفت بهین حاصل جهان از دست
-
سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۳:اگر مراد تو ای دوست بیمرادی ماست - مراد خویش دگرباره من نخواهم خواست
سعدی » گلستان » باب چهارم در فواید خاموشی » حکایت شمارهٔ ۱:هنر به چشم عداوت بزرگتر عیب است - گل است سعدی و در چشم دشمنان خار است
سعدی » گلستان » باب هشتم در آداب صحبت » حکمت شمارهٔ ۱۰۶:جوان گوشه نشین شیرمرد راه خداست - که پیر خود نتواند ز گوشهای برخاست
انوری » دیوان اشعار » قصاید » قصیدهٔ شمارهٔ ۱۸ - در مدح ناصرالملة والدین ابوالفتح طاهر:اگر محول حال جهانیان نه قضاست - چرا مجاری احوال برخلاف رضاست
-
سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۵۱:آن نه زلف است و بناگوش که روز است و شب است - وان نه بالای صنوبر که درخت رطب است
انوری » دیوان اشعار » قصاید » قصیدهٔ شمارهٔ ۲۱ - در صفت خزان و مدح ناصرالدین ابوالفتح طاهر:روز می خوردن و شادی و نشاط و طرب است - ناف هفته است اگر غرهٔ ماه رجب است
-
سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۶۷:فریاد من از فراق یار است - وافغان من از غم نگار است
انوری » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۴:معشوقه به رنگ روزگارست - با گردش روزگار یارست
انوری » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۶:ای یار مرا غم تو یارست - عشق تو ز عالم اختیارست
انوری » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۷:یارب چه بلا که عشق یارست - زو عقل به درد و جان فکارست
-
سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۸۶:بخت جوان دارد آن که با تو قرین است - پیر نگردد که در بهشت برین است
انوری » دیوان اشعار » قصاید » قصیدهٔ شمارهٔ ۲۰ - در مدح سلطان سنجر:ملک مصونست و حصن ملک حصین است - منت وافر خدای را که چنین است
-
سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۹۰:سرمست درآمد از درم دوست - لب خندهزنان چو غنچه در پوست
انوری » دیوان اشعار » مقطعات » شمارهٔ ۷۹ - مطایبه:دی گفت به طنز نجم قوال - کای بنده سپهر آبنوست
-
سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۴۵:آفرین خدای بر جانت - که چه شیرین لبست و دندانت
انوری » دیوان اشعار » مقطعات » شمارهٔ ۱۳۲ - در هجو خواجه صلاح نامی:گفتم آن تو نیست خواجه صلاح - گفت چه گفتم آن دو خلقانت
-
سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۵۴:جان من! جان من فدای تو باد - هیچت از دوستان نیاید یاد
سعدی » مواعظ » مفردات » شمارهٔ ۳۵:هر که دندان به خویشتن بنهاد - خیر دیگر به کس نخواهد داد
سعدی » گلستان » باب پنجم در عشق و جوانی » حکایت شمارهٔ ۱۸:گر تضرع کنی و گر فریاد - دزد زر باز پس نخواهد داد
انوری » دیوان اشعار » قصاید » قصیدهٔ شمارهٔ ۴۴ - در مدح ملک بدرالدین سنقر:عید بر بدر دین مبارک باد - سنقر آن آفتاب دولت و داد
-
سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۶۲:طرفه میدارند یاران صبر من بر داغ و درد - داغ و دردی کز تو باشد خوشترست از باغ ورد
سعدی » مواعظ » قطعات » شمارهٔ ۵۳:در جهان با مردمان دانی که چون باید گذاشت - آن قدر عمری که دارد مردم آزاد مرد؟
انوری » دیوان اشعار » مقطعات » شمارهٔ ۱۶۴ - در تجدید لقب موئیدالدین مودودشاه:ای برادر نسل آدم را خدی از روی لطف - نامها دادست پیش ازتر و خشک و گرم و سرد
انوری » دیوان اشعار » مقطعات » شمارهٔ ۱۷۳ - در نصیحت:در جهان با مردمان دانی که چون باید گذاشت - آن قدر عمری که یابد مردم آزاد مرد
-
سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۶۳:هر که می با تو خورد عربده کرد - هر که روی تو دید عشق آورد
سعدی » مواعظ » قطعات » شمارهٔ ۵۴:مرد دیگر جوان نخواهد بود - پیریش هم بقا نخواهد کرد
سعدی » مواعظ » قطعات » شمارهٔ ۵۵:ملک ایمن درخت بارورست - زو قناعت به میوه باید کرد
سعدی » مواعظ » مفردات » شمارهٔ ۳۳:شادمانی مکن که دشمن مرد - تو هم از مرگ جان نخواهی برد
سعدی » گلستان » باب دوم در اخلاق درویشان » حکایت شمارهٔ ۱۷:ای بسا اسبِ تیزرو که بماند - که خرِ لنگْ جان به منزل برد
سعدی » گلستان » باب سوم در فضیلت قناعت » حکایت شمارهٔ ۲۲:بخور، ای نیکسیرتِ سَرهمَرد - کان نگونبخت گِرد کرد و نخوَرد
سعدی » گلستان » باب سوم در فضیلت قناعت » حکایت شمارهٔ ۲۷:گرچه بیرون ز رزق نتوان خوَرد - در طلب کاهلی نشاید کرد
انوری » دیوان اشعار » مقطعات » شمارهٔ ۱۶۰ - در شکایت دهر:جور یکسر جهان چنان بگرفت - که همی بوی عدل نتوان برد
انوری » دیوان اشعار » مقطعات » شمارهٔ ۱۶۲ - کتاب و کلاهی نزد بزرگی داشت در تقاضای آن گوید:به کلاهی بزرگ کرد مرا - آنکه گیتی به چشمشس آمد خرد
انوری » دیوان اشعار » مقطعات » شمارهٔ ۱۶۳ - خواجه شمس انوری را پوستینی وعده کرده و در فرستادن آن تاخیر نموده بود این قطعه در تهدید وی گفته:شمس بی نور و خواجهٔ بیاصل - چند از این دفع گرم و وعدهٔ سرد
انوری » دیوان اشعار » مقطعات » شمارهٔ ۱۶۵ - در هجا:میر طغرل بمرد و من گفتم - ملکالموت کار مردان کرد
انوری » دیوان اشعار » مقطعات » شمارهٔ ۱۶۷ - در وعظ:شادمانی گزین و نیک خویی - که زمانه وفا نخواهد کرد
انوری » دیوان اشعار » مقطعات » شمارهٔ ۱۶۹:به خدایی که آب حکمت او - از دل خاک میدماند ورد
-
سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۶۴:دیدار یار غایب دانی چه ذوق دارد - ابری که در بیابان بر تشنهای ببارد
انوری » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۷۱:دلبر هنوز ما را از خود نمیشمارد - با او چه کرد شاید با او که گفت یارد
-
سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۶۵:که میرود به شفاعت که دوست بازآرد - که عیش خلوت بی او کدورتی دارد
سعدی » گلستان » باب اول در سیرت پادشاهان » حکایت شمارهٔ ۱۵:همای بر همه مرغان از آن شرف دارد - که استخوان خورد و جانور نیازارد
سعدی » گلستان » باب هفتم در تأثیر تربیت » جدال سعدی با مدعی در بیان توانگری و درویشی:به رنج و سعی کسی نعمتی به چنگ آرد - دگر کس آید و بیسعی و رنج بردارد
انوری » دیوان اشعار » مقطعات » شمارهٔ ۱۵۶:خدایگانرا از چشم زخم ملک چه باک - چو بخت آتش فتح و سپند میآرد
-
سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۹۳:شورش بلبلان سحر باشد - خفته از صبح بیخبر باشد
سعدی » دیوان اشعار » قطعات » قطعه شمارهٔ ۸:من بگویم ندیدهام دهنی - کز دهان تو تنگتر باشد
سعدی » گلستان » باب هفتم در تأثیر تربیت » حکایت شمارهٔ ۱:چون بود اصل گوهری قابل - تربیت را در او اثر باشد
انوری » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۹۹:نه چو شیرین لبت شکر باشد - نه چو روشن رخت قمر باشد
-
سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۱۹:کسی که روی تو دیدهست حال من داند - که هر که دل به تو پرداخت صبر نتواند
سعدی » گلستان » باب دوم در اخلاق درویشان » حکایت شمارهٔ ۱۹:به روزگارِ سلامت، شکستگان دریاب - که جبرِ خاطرِ مسکین بلا بگرداند
انوری » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۱۴:مرا مرنجان کایزد ترا برنجاند - ز من مگرد که احوال تو بگرداند
انوری » دیوان اشعار » قصاید » قصیدهٔ شمارهٔ ۶۳ - در مدح اکفی الکفات امیر ضیاء الدین احمد عصمی:خدای جل جلاله ز من چنین داند - که هرکه نام خداوند بر زبان راند
-
سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۳۴:آفتاب از کوه سر بر میزند - ماهروی انگشت بر در میزند
انوری » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۲۲:هرکرا عشقت به هم برمیزند - عاقبت چون حلقه بر در میزند
-
سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۳۷:یار باید که هر چه یار کند - بر مراد خود اختیار کند
انوری » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۲۵:گر وفا با جمال یار کند - حلقه در گوش روزگار کند
-
سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۴۱:میل بین کان سروبالا میکند - سرو بین کاهنگ صحرا میکند
انوری » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۲۷:جان وصال تو تقاضا میکند - کز جهانش بیتو سودا میکند
-
سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۷۴:چه سرو است آن که بالا مینماید - عنان از دست دلها میرباید
سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۷۵:نگفتم روزه بسیاری نپاید - ریاضت بگذرد سختی سر آید
انوری » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۴۸:ز هجران تو جانم میبرآید - بکن رحمی مکن کاخر نشاید
انوری » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۵۳:ز عمرم بیتو درد دل فزاید - گر این عمرم نباشد بی تو شاید
-
سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۷۶:به حسن دلبر من هیچ در نمیباید - جز این دقیقه که با دوستان نمیپاید
سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۷۹:فراق را دلی از سنگ سختتر باید - مرا دلیست که با شوق بر نمیآید
سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۸۰:مرو به خواب که خوابت ز چشم بِرباید - گرت مشاهدهٔ خویش در خیال آید
سعدی » مواعظ » قطعات » شمارهٔ ۱۲۰:حقیقتیست که دانا سرای عاریتی - ز بهر هشتن و پرداختن نفرماید
سعدی » مواعظ » قطعات » شمارهٔ ۱۲۱ - در مدح صاحب دیوان:سفینهٔ حکمیات و نظم و نثر لطیف - که بارگاه ملوک و صدور را شاید
سعدی » مواعظ » مفردات » شمارهٔ ۱۴:گمان مبر که جهان اعتماد را شاید - که بیعدم نبود هر چه در وجود آید
انوری » دیوان اشعار » مقطعات » شمارهٔ ۲۴۷ - در قضا و قدر:خدای کار چو بر بندهای فرو بندد - به هرچه دست زند رنج دل بیفزاید
-
سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۹۳:آفتاب است آن پریرخ؟ یا ملائک؟ یا بشر؟ - قامت است آن؟ یا قیامت؟ یا الف؟ یا نیشکر؟
انوری » دیوان اشعار » مقطعات » شمارهٔ ۲۷۰:با یکی مزاح و دو خنیاگر و سه تا حریف - دوش نزدیک من آمد آن پسر وقت سحر
انوری » دیوان اشعار » مقطعات » شمارهٔ ۲۷۷ - در طلب شکر و عود:ای هنر از آتش تو بویا همچو عود - وی فلک در خدمتت چون نیشکر بسته کمر
-
سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۹۴:آمد گه آن که بوی گلزار - منسوخ کند گلاب عطار
سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۹۸:شرط است جفا کشیدن از یار - خمر است و خمار و گلبن و خار
سعدی » مواعظ » قطعات » شمارهٔ ۱۳۱:بردند پیمبران و پاکان - از بیادبان جفای بسیار
سعدی » گلستان » باب دوم در اخلاق درویشان » حکایت شمارهٔ ۳۴:زاهد که درم گرفت و دینار - زاهدتر از او یکی به دست آر
سعدی » گلستان » باب هشتم در آداب صحبت » حکمت شمارهٔ ۷۳:سرهنگ لطیف خوی دل دار - بهتر ز فقیه مردم آزار
انوری » دیوان اشعار » مقطعات » شمارهٔ ۲۶۶ - در عذر تقصیر نرفتن پیش ممدوح:گر بنده به خدمتت نیامد - زو منت بی شمار میدار
-
سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۰۸:فتنهام بر زلف و بالای تو ای بدر منیر - قامت است آن یا قیامت عنبر است آن یا عبیر
انوری » دیوان اشعار » قصاید » قصیدهٔ شمارهٔ ۹۸ - در صفت جشن و مدح صاحب ناصرالدین طاهربن مظفر هنگام معاودت به نیشابور:ابشروا یا اهل نیشابور اذا جاء البشیر - کاندر آمد موکب میمون منصور وزیر
انوری » دیوان اشعار » قصاید » قصیدهٔ شمارهٔ ۱۰۰ - در مدح ناصرالدین ابوالفتح طاهر:ای به نسبت با تو هرچه اندر ضمیر آمد حقیر - پایهٔ تست آنکه ناید از بلندی در ضمیر
-
سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۰۹:ما در این شهر غریبیم و در این ملک فقیر - به کمند تو گرفتار و به دام تو اسیر
انوری » دیوان اشعار » مقطعات » شمارهٔ ۲۸۲:اثر خشمش از نوش پدید آرد نیش - نظر لطفش از سیر برون آرد شیر
-
سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۱۰:ای به خلق از جهانیان ممتاز - چشم خلقی به روی خوب تو باز
سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۱۱:متقلب درون جامه ناز - چه خبر دارد از شبان دراز
سعدی » گلستان » دیباچه:گر کسی وصف او ز من پرسد - بیدل از بینشان چه گوید باز؟
سعدی » گلستان » باب دوم در اخلاق درویشان » حکایت شمارهٔ ۱۸:آن که چون پسته دیدمش همه مغز - پوست بر پوست بود همچو پیاز
سعدی » رسائل نثر » شمارهٔ ۴ - رساله در عقل و عشق:گر کسی وصف او ز من پرسد - بیدل از بینشان چه گوید باز
انوری » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۶۸:ای جهان را به حضرت تو نیاز - در جاه تو تا قیامت باز
انوری » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۶۹:تختهٔ عشق برنوشتم باز - برنویس ای نگار تختهٔ ناز
-
سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۱۵:پیوند روح میکند این باد مشک بیز - هنگام نوبت سحرست ای ندیم خیز
سعدی » مقدمهٔ علی بن احمد بن ابی بکر بیستون (گردآورندهٔ دیوان شیخ سعدی، ۷۳۴ هجری قمری):من در وفای عهد چنان کند نیستم - کز دامن تو دست بدارم به تیغ تیز
انوری » دیوان اشعار » مقطعات » شمارهٔ ۲۸۳ - مطایبه:آزرده رفت مانا تاجالزمان ز ما - زیرا که وقت رفتن رفتم نگفت نیز
-
سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۳۸:دلی که دید که غایب شدهست از این درویش - گرفته از سر مستی و عاشقی سر خویش
سعدی » مواعظ » مفردات » شمارهٔ ۴۳:به شکر آنکه تو در خانهای و اهلت پیش - نظر دریغ مدار از مسافر درویش
انوری » دیوان اشعار » مقطعات » شمارهٔ ۳۰۱ - از نجیبالدین کاتب سیاهی خواهد:اگر به رنج ندارد اجل نجیبالدین - که هیچ رنج مبادش ز عالم بدکیش
-
سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۴۷:جزای آن که نگفتیم شکر روز وصال - شب فراق نخفتیم لاجرم ز خیال
سعدی » مواعظ » قصاید » قصیدهٔ شمارهٔ ۳۶ - پند و موعظه:توانگری نه به مال است پیش اهل کمال - که مال تا لب گور است و بعد از آن اَعمال
سعدی » مواعظ » قطعات » شمارهٔ ۱۵۹:چنانکه مشرق و مغرب به هم نپیوندند - میان عالم و جاهل تألفست محال
سعدی » مواعظ » قطعات » شمارهٔ ۱۶۱:کَسان که تلخیِ حاجت نیازمودَستَند - تُرُش کنند و بِتابند روی از اهلِ سؤال
سعدی » گلستان » باب اول در سیرت پادشاهان » حکایت شمارهٔ ۱۳:قرار بر کفِ آزادگان نگیرد مال - نه صبر در دلِ عاشق نه آبْ در غربال
انوری » دیوان اشعار » قصاید » قصیدهٔ شمارهٔ ۱۱۸ - در مدح دستور نظامالملک صدرالدین محمد:به نیک طالع و فرخنده روز و فرخ فال - به سعد اختر و میمون زمان و خرم حال
انوری » دیوان اشعار » قصاید » قصیدهٔ شمارهٔ ۱۲۰ - در مدح کمالالدین ابیسعد مسعود بن احمدالمستوفی:خدای خواست که گیرد زمانه جاه و جلال - جمال داد جهان را به جود و جاه و کمال
-
سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۵۳:رفیق مهربان و یار همدم - همه کس دوست میدارند و من هم
سعدی » مواعظ » قصاید » قصیدهٔ شمارهٔ ۳۷ - در ستایش امیرانکیانو:بسی صورت بگردیدست عالم - وزین صورت بگردد عاقبت هم
سعدی » گلستان » دیباچه:در این مدت که ما را وقت خوش بود - ز هجرت ششصد و پنجاه و شش بود
سعدی » گلستان » باب سوم در فضیلت قناعت » حکایت شمارهٔ ۲:من آن مورم که در پایم بمالند - نه زنبورم که از دستم بنالند
سعدی » گلستان » باب هشتم در آداب صحبت » حکمت شمارهٔ ۱۶:پسندیدهست بخشایش ولیکن - منه بر ریش خلقآزار مرهم
انوری » دیوان اشعار » قصاید » قصیدهٔ شمارهٔ ۱۲۴ - در مدح امیر ضیاء الدین مودود احمد عصمی و تهنیت او به تشریف سلطان:مبارک باد و میمون باد و خرم - همایون خلعت سلطان عالم
انوری » دیوان اشعار » مقطعات » شمارهٔ ۳۴۰:بجز تو در دو گیتی کس ندیدست - کریم ابنالکریمی تا به آدم
-
سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۵۵:انتبه قبل السحر یا ذالمنام - نوبت عشرت بزن پیش آر جام
سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۵۹:ساقیا می ده که مرغ صبح بام - رخ نمود از بیضه زنگارفام
سعدی » گلستان » باب پنجم در عشق و جوانی » حکایت شمارهٔ ۲۰:این دو چیزم بر گناه انگیختند - بخت نافرجام و عقل ناتمام
انوری » دیوان اشعار » قصاید » قصیدهٔ شمارهٔ ۱۳۲ - در مدح صاحب نظامالدین محمد:ای گرفته عالم از عدلت نظام - ای نظام ابن النظام ابن النظام
-
سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۷۷:شکست عهد مودت نگار دلبندم - برید مهر و وفا یار سست پیوندم
انوری » دیوان اشعار » مقطعات » شمارهٔ ۳۴۳ - در اشتیاق دوستی و طلب مکاتبات ازو:ز روزگار به یک نامهٔ تو خرسندم - که در دعا همه آن خواهم از خداوندم
-
سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۸۴:نرفت تا تو برفتی خیالت از نظرم - برفت در همه عالم به بی دلی خبرم
سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۸۵:یک امشبی که در آغوش شاهد شکرم - گرم چو عود بر آتش نهند غم نخورم
سعدی » دیوان اشعار » قطعات » قطعه شمارهٔ ۱۳:مرا به صورت شاهد نظر حلال بود - که هرچه مینگرم شاهدست در نظرم
انوری » دیوان اشعار » مقطعات » شمارهٔ ۳۴۸ - در مدح تاج الدین ابوالمعالی محمد المستوفی گوید و عرق نسترن خواهد:ایا به عالم عهد از تو نوبهاروفا - چرا چنین ز نسیم صبات بیخبرم
-
سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۸۶:شب دراز به امید صبح بیدارم - مگر که بوی تو آرد نسیم اسحارم
سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۸۷:من آن نیام که دل از مهرِ دوست بردارم - و گر ز کینهٔ دشمن به جان رسد کارم
انوری » دیوان اشعار » مقطعات » شمارهٔ ۳۴۷ - شکوه از روزگار:خدایگانا سالی مقیم بنشستم - به بوی آنکه مگر به شود ز تو کارم
-
سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۱۱:گر تیغ برکشد که محبان همیزنم - اول کسی که لاف محبت زند منم
انوری » دیوان اشعار » قصاید » قصیدهٔ شمارهٔ ۱۳۸ - در شکر مجلس صاحب ناصرالدین:ای بارگاه صاحب عادل خود این منم - کز قربت تو لاف زمین بوس میزنم
-
سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۱۲:آن دوست که من دارم وآن یار که من دانم - شیرین دهنی دارد دور از لب و دندانم
انوری » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۱۷:ای دوستتر از جانم زین بیش مرنجانم - مگذر ز وفاداری مگذار برین سانم
-
سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۱۴:اگر دستم رسد روزی که انصاف از تو بستانم - قضای عهدِ ماضی را شبی دستی برافشانم
انوری » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۲۱:ترا من دوست میدارم ندانم چیست درمانم - نه روی هجر میبینم نه راه وصل میدانم
انوری » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۲۳:بیا ای راحت جانم که جان را بر تو افشانم - زمانی با تو بنشینم ز دل این جوش بنشانم
-
سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۱۶:بس که در منظر تو حیرانم - صورتت را صفت نمیدانم
انوری » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۲۰:ره فراکار خود نمیدانم - غم من نیستت به غم زانم
-
سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۷۶:صبحم از مشرق برآمد باد نوروز از یمین - عقل و طبعم خیره گشت از صنع رب العالمین
سعدی » مواعظ » مراثی » در زوال خلافت بنیعباس:آسمان را حق بود گر خون بگرید بر زمین - بر زوال ملک مستعصم امیرالمؤمنین
انوری » دیوان اشعار » مقطعات » شمارهٔ ۳۹۶ - فی اقتراح الذهب:ای فلک قدری که در انگشت قدر و همتت - از شرف مهر فلک زیبد همی مهر نگین
انوری » دیوان اشعار » مقطعات » شمارهٔ ۳۹۹ - در مدح سلطان ملکشاه ثانی:شادباش ای خسرو عادل عماد دین و داد - دیر زی ای ناصر جاه امیرالموئمنین
-
سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۹۴:ای یار جفا کردهٔ پیوند بریده - این بود وفاداری و عهد تو ندیده؟
انوری » دیوان اشعار » قصاید » قصیدهٔ شمارهٔ ۱۸۰ - در مدح صاحب جلال الدین احمد مخلص:ای رایت دولت ز تو بر چرخ رسیده - وی چشم وزارت چو تو دستور ندیده
-
سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۵۰۰:تا کیام انتظار فرمایی - وقت نامد که روی بنمایی؟
سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۵۱۲:همه چشمیم تا برون آیی - همه گوشیم تا چه فرمایی
انوری » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۱۶:این همه چابکیّ و زیبایی - این چنین از کجا همیآیی
انوری » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۱۷:ای همه دلبری و زیبایی - بر دلم هیچ مینبخشایی
-
سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۵۰۱:تو از هر در که بازآیی بدین خوبی و زیبایی - دری باشد که از رحمت به روی خلق بگشایی
سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۵۰۴:چه روی است آن که دیدارش ببرد از من شکیبایی - گواهی میدهد صورت بر اخلاقش به زیبایی
سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۵۱۰:نه من تنها گرفتارم به دام زلف زیبایی - که هر کس با دلارامی سری دارند و سودایی
انوری » دیوان اشعار » قصاید » قصیدهٔ شمارهٔ ۲۰۶ - در مدح عزیزالدین طغرائی:خرد را دوش میگفتم که ای اکسیر دانایی - همت بیمغز هشیاری همت بیدیده بینایی
-
سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۵۱۳:ای ولوله عشق تو بر هر سر کویی - روی تو ببرد از دل ما هر غم رویی
سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۵۱۴:ای خسته دلم در خم چوگان تو گویی - بیفایدهام پیش تو چون بیهده گویی
انوری » دیوان اشعار » قصاید » قصیدهٔ شمارهٔ ۲۰۷ - در مدح سلیمان شاه:ای ملک ترا عرصهٔ عالم سرکویی - از ملک تو تا ملک سلیمان سرمویی
-
سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۵۲۰:که دست تشنه میگیرد به آبی - خداوندان فضل آخر ثوابی
انوری » دیوان اشعار » مقطعات » شمارهٔ ۴۴۲:سرخس از جور بیآبی و آبی - دریغا روی دارد در خرابی
-
سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۵۳۴:دیدی که وفا به جا نیاوردی - رفتی و خلاف دوستی کردی
انوری » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۷۶:ای دوست به کام دشمنم کردی - بردی دل و زان پسم جگر خوردی
-
سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۵۴۳:ای برق اگر به گوشه آن بام بگذری - آنجا که باد زهره ندارد خبر بری
سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۵۵۱:رفتی و همچنان به خیال من اندری - گویی که در برابر چشمم مصوری
سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۵۵۴:کس درنیامدهست بدین خوبی از دری - دیگر نیاورد چو تو فرزند مادری
سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۵۵۸:هر نوبتم که در نظر ای ماه بگذری - بار دوم ز بار نخستین نکوتری
سعدی » مواعظ » قصاید » قصیدهٔ شمارهٔ ۵۵ - در پند و اندرز:ای نفس اگر به دیدهٔ تحقیق بنگری - درویشی اختیار کنی بر توانگری
سعدی » مواعظ » قصاید و قطعات عربی » شعر ۱۹ - وله ایضا:یا ملوک الجمال رفقا باسری - یا صحاة ارحموا تقلب سکری
سعدی » مواعظ » قطعات » شمارهٔ ۲۰۳:غماز را به حضرت سلطان که راه داد؟ - همصحبت تو همچو تو باید هنروری
انوری » دیوان اشعار » مقطعات » شمارهٔ ۴۵۵ - در مدیح:آنی که گر بخواهی از اقبال و سروری - تری ز آب و خشکی از آتش برون بری
انوری » دیوان اشعار » مقطعات » شمارهٔ ۴۵۶ - در شکایت و تقاضای الطاف صاحب:ای صاحبی که صدر وزارت ز جاه تو - با اوج آفتاب زند لاف برتری
-
سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۵۴۴:ای که بر دوستان همیگذری - تا به هر غمزهای دلی ببری
سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۵۵۰:دیدم امروز بر زمین قمری - همچو سروی روان به رهگذری
سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۵۵۶:گر کنم در سر وفات سری - سهل باشد زیان مختصری
سعدی » مواعظ » مفردات » شمارهٔ ۸۲:میشنیدم به حسن چون قمری - چون بدیدم از آن تو خوبتری
سعدی » دیوان اشعار » ملحقات و مفردات » شمارهٔ ۳۱:میشنیدم به حسن چون قمری - چون بدیدم از آن تو خوبتری
انوری » دیوان اشعار » مقطعات » شمارهٔ ۴۵۲:به خدایی که ذات بیچونش - از همه عیبها بریست بری
-
سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۵۴۵:بخت آیینه ندارم که در او مینگری - خاک بازار نیرزم که بر او میگذری
سعدی » مواعظ » قطعات » شمارهٔ ۲۰۱:خواستم تا زحلی گویمت از روی قیاس - بازگویم نه که صدباره ازو نحس تری
سعدی » مواعظ » قطعات » شمارهٔ ۲۰۲:دامن جامه که در خار مغیلان بگرفت - گر تو خواهی که به تندی برهانی بدری
سعدی » گلستان » دیباچه:ابر و باد و مه و خورشید و فلک در کارند - تا تو نانی به کف آریّ و به غفلت نخوری
انوری » دیوان اشعار » قصاید » قصیدهٔ شمارهٔ ۱۹۲ - مدح خاقان اعظم رکنالدین قلج طفغاج خان:ای ترا گشته مسخر حشم دیو و پری - کوش تا آب سلیمان پیمبر نبری
-
سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۵۵۹:چون است حال بستان ای باد نوبهاری - کز بلبلان برآمد فریاد بیقراری
سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۵۶۳:عمری به بوی یاری کردیم انتظاری - زآن انتظار ما را نگشود هیچ کاری
انوری » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۹۳:ای عاشقان گیتی یاری دهید یاری - کان سنگدل دلم را خواری نمود خواری
-
سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۵۹۴:تَرَحَّمْ ذِلَّتی یا ذَا المعالی - وَ واصِلْنی اِذا شَوَّشْتَ حالی
سعدی » مواعظ » قطعات » شمارهٔ ۲۱۶:نظر کردم به چشم رای و تدبیر - ندیدم بِه زِ خاموشی، خِصالی
انوری » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۹۷:مرا وقتی خوشست امروز و حالی - قدحها پر کنید و حجره خالی
انوری » دیوان اشعار » مقطعات » شمارهٔ ۴۶۹ - در ناخن گرفتن صاحب:سحرگاهی به نزد خواجه رفتم - که بفزاید مرا جاهی و مالی
-
سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۶۰۳:اگر تو میل محبت کنی و گر نکنی - من از تو روی نپیچم که مستحب منی
سعدی » گلستان » باب هشتم در آداب صحبت » حکمت شمارهٔ ۶۵:قضا دگر نشود ور هزار ناله و آه - به کفر یا به شکایت برآید از دهنی
انوری » دیوان اشعار » مقطعات » شمارهٔ ۴۸۱ - ایضا در هجا:گمان مبر که ز بیعیبی عمادست آن - که هجو او نکنم یا ز عجز و کم سخنی
-
سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۶۰۸:ای سرو حدیقه معانی - جانی و لطیفه جهانی
سعدی » مواعظ » قطعات » شمارهٔ ۲۲۳:یاران کجاوه، غم ندارند - از منقطعان کاروانی
سعدی » گلستان » باب سوم در فضیلت قناعت » حکایت شمارهٔ ۲۷:سَمْعی اِلیٰ حُسْنِ الْاَغانی - مَنْ ذَا الَّذی جَسَّ الْمَثانی؟
انوری » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۰۴:ای غایت عیش این جهانی - ای اصل نشاط و شادمانی
انوری » دیوان اشعار » مقطعات » شمارهٔ ۴۷۴ - معما:ای رای ملک شه معظم - مهپرور سالبخش ثانی
انوری » دیوان اشعار » مقطعات » شمارهٔ ۴۷۵ - در حسب حال:گویند که چیست حاصل تو - ای بیحاصل ز زندگانی
انوری » دیوان اشعار » مقطعات » شمارهٔ ۴۷۹ - در موعظه:پیشی ز هنر طلب نه از مال - اکنون باری که میتوانی
-
سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۶۱۰:بندهام گر به لطف میخوانی - حاکمی گر به قهر میرانی
سعدی » گلستان » باب چهارم در فواید خاموشی » حکایت شمارهٔ ۱۴:گر تو قرآن بر این نَمَط خوانی - ببری رونقِ مسلمانی
انوری » دیوان اشعار » قصاید » قصیدهٔ شمارهٔ ۲۰۰ - در مدح مجدالدین ابوالحسنالعمرانی اذا شرفه السطان بالتشریف:اختیار سکندر ثانی - زبدهٔ خاندان عمرانی
انوری » دیوان اشعار » مقطعات » شمارهٔ ۴۷۳ - نصیحت:چون ترا روزگار داد به داد - تو چرا داد خویش نستانی
-
سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۶۱۳:ذوقی چنان ندارد بی دوست زندگانی - دودم به سر برآمد زین آتش نهانی
انوری » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۰۱:بختی نه بس مساعد یاری چنان که دانی - بس راحتی ندارم باری ز زندگانی
انوری » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۰۲:آگه نهای ز حالم ای جان و زندگانی - دردا که در فراقت میبگذرد جوانی
-
سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۶۱۴:کبر یک سو نِه اگر شاهد درویشانی - دیوِ خوشطبع بِه از حورِ گرهپیشانی
انوری » دیوان اشعار » قصاید » قصیدهٔ شمارهٔ ۱۹۸ - مدح ناصرالدین طوطیبیک و عضدالدین کندکز:یافت احوال جهان رونق جاویدانی - چرخ بنهاد ز سر عادت بیفرمانی
انوری » دیوان اشعار » مقطعات » شمارهٔ ۴۷۷ - این قطعه در شکایت از ملکشاه و نظامالملک گفت و متغیر شدند و فتوحی آنرا جواب گفت:کار کار ملک و دوران دوران وزیر - این ز آصف بدل و آن ز سلیمان ثانی
انوری » دیوان اشعار » مقطعات » شمارهٔ ۴۷۸ - فتوحی شاعر بفرمودهٔ شاه و وزیر جواب حکیم را گفت:انوری ای سخن تو به سخا ارزانی - گر به جانت بخرند اهل سخن ارزانی
-
سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۶۳۱:وقت آن آمد که خوش باشد کنار سبزه جوی - گر سر صحرات باشد سروبالایی بجوی
انوری » دیوان اشعار » مقطعات » شمارهٔ ۴۸۸ - در حکمت و موعظه:صفهای را نقش میکردند نقاشان چین - بشنو این معنی کزاین خوشتر حدیثی نشنوی
-
سعدی » دیوان اشعار » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۶:روزی گفتی: شبی کنم دلشادت - وز بند غمان خود کنم آزادت.
انوری » دیوان اشعار » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۱۵:ای گشته ضمیر چون بهشت از یادت - انگیخته دولت جهان دل شادت
-
سعدی » دیوان اشعار » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۷:صد بار بگفتم به غلامان درت - تا آینه دیگر نگذارند برت
انوری » دیوان اشعار » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۱۹:سیاره به خدمت سپرد خاک درت - خورشید که باشد که بود تاج سرت
-
سعدی » دیوان اشعار » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۸:آن یار که عهدِ دوستاری بشکست - میرفت و منش گرفته دامان در دست
سعدی » دیوان اشعار » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۹:شبها گذرد که دیده نتوانم بست - مردم همه از خواب و من از فکر تو مست
سعدی » دیوان اشعار » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۱۰:هشیار سری بُوَد ز سودای تو مست - خوش آنکه ز روی تو دلش رفت ز دست!
سعدی » مواعظ » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۱:آن کیست که دل نهاد و فارغ بنشست - پنداشت که مهلتی و تأخیری هست
سعدی » مواعظ » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۲:تدبیر صواب از دل خوش باید جست - سرمایهٔ عافیت کفافست نخست
سعدی » مواعظ » مفردات » شمارهٔ ۲:خیری که برآیدت به توفیق از دست - در حق کسی کن که درو خیری هست
انوری » دیوان اشعار » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۲۰:در وصل تو عزم دل من روز نخست - آن بود که عمر با تو بگذارم چست
انوری » دیوان اشعار » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۲۱:آتش به سفال برنهادی ز نخست - پس با خاکم به در برون رفتی چست
انوری » دیوان اشعار » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۲۲:دستم که به گوهر قناعت پیوست - پر بود و نبود آز را بر وی دست
انوری » دیوان اشعار » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۲۳:جدت ورق زمانه از جور بشست - عدل پدرت سلسلها کرد درست
انوری » دیوان اشعار » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۲۴:هجری که به روز غم مبادا دل و دست - بر دامن دل که گرد ننشست نشست
انوری » دیوان اشعار » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۲۵:جانا به تن شکسته و عزم درست - عمریست که دل در طلب صحبت تست
انوری » دیوان اشعار » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۲۶:ای شاه ز قدرتی که در بازوی تست - تیر تو به ناوک قضا ماند چست
انوری » دیوان اشعار » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۲۷:با موزه به آب در دویدی به نخست - تا خرمن من به باد بردادی چست
انوری » دیوان اشعار » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۲۸:کار تنم از دست دلم رفت ز دست - بیچاره دلم به ماتم جان بنشست
انوری » دیوان اشعار » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۲۹:دل در خم آن زلف معنبر بنشست - جان گفت که دل رفت وزین غمکده رست
انوری » دیوان اشعار » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۳۰:بوطالب نعمه ای گشادهدل و دست - با دست و دلت بحر و فلک ناقص و پست
انوری » دیوان اشعار » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۳۱:ای صبر ز دست دل معشوقهپرست - این بار به دامن تو خواهم زد دست
انوری » دیوان اشعار » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۳۲:دی میشد و از شکوفه شاخی در دست - گفتم به شکوفه وعده بود این آن هست
انوری » دیوان اشعار » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۳۳:از حادثهای که هرچه زو گویم هست - هرچند که بشکست مرا هیچ نبست
انوری » دیوان اشعار » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۳۴:دی با تو چنان شدم به یک خاست و نشست - کز من اثری نماند جز باد به دست
انوری » دیوان اشعار » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۳۵:گفتند که شعر تو ملک داشت به دست - گفتم عجبا و جای این معنی هست
انوری » دیوان اشعار » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۳۶:ای عهد تو عید کامرانی پیوست - افتاد بهار پیش بزم تو ز دست
-
سعدی » دیوان اشعار » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۱۲:وه وه که قیامتست این قامت راست - با سرو نباشد این لطافت که تراست
سعدی » مواعظ » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۳:آن کس که خطای خویش بیند که رواست - تقریر مکن صواب نزدش که خطاست
سعدی » دیوان اشعار » ملحقات و مفردات » شمارهٔ ۲۷:میمیرم و همچنان نظر بر چپ و راست - تا آنکه نظر در او توان کرد کجاست؟
سعدی » مواعظ » مفردات » شمارهٔ ۸۰:میمیرم و همچنان نظر بر چپ و راست - تا آنکه نظر در او توان کرد کجاست؟
انوری » دیوان اشعار » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۳۷:گفتند که گل چمن به یکبار آراست - برخاست و کلید باغ و کاشانه بخواست
انوری » دیوان اشعار » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۳۸:در کوی تو هیچ کار من ناشده راست - ایام به کین خواستن من برخاست
-
سعدی » دیوان اشعار » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۱۸:آن ماه که گفتی ملک رحمانست - این بار اگرش نگه کنی شیطانست
انوری » دیوان اشعار » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۵۷:آن چیست که مقصود جهانی آنست - آن طرفه که از جهانیان پنهانست
انوری » دیوان اشعار » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۵۸:با دل گفتم چو یار بی فرمانست - این صبر هوس پختن بیپایانست
-
سعدی » دیوان اشعار » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۳۰:روی تو به فال دارم ای حور نژاد - زیرا که بدو بوسه همی نتوان داد
سعدی » مواعظ » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۹:دادار که بر ما در قسمت بگشاد - بنیاد جهان چنانکه بایست نهاد
سعدی » گلستان » باب اول در سیرت پادشاهان » حکایت شمارهٔ ۲۲:پیشِ که بر آورم ز دستت فریاد؟ - هم پیشِ تو از دستِ تو گر خواهم داد
انوری » دیوان اشعار » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۱۰۲:از چرخ که کامی به مرادم ننهاد - وز بخت که بندی ز امیدم نگشاد
انوری » دیوان اشعار » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۱۰۳:دادم به امید روزگاری بر باد - نابوده ز روزگار خود روزی شاد
انوری » دیوان اشعار » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۱۰۴:جوهر که ز ایزدش همی نامد یاد - وز مرتبه آفتاب را بار نداد
انوری » دیوان اشعار » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۱۰۵:با هرکه زبان چرخ رازی بگشاد - چون پای نداشت پای تا سر بنهاد
-
سعدی » دیوان اشعار » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۳۳:کس عهد وفا چنانکه پروانهٔ خرد - با دوست به پایان نشنیدیم که برد
سعدی » مواعظ » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۱۱:ای قدر بلند آسمان پیش تو خرد - گوی ظفر از هر که جهان خواهی برد
سعدی » مواعظ » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۱۲:شاها سم اسبت آسمان میسپرد - از کید حسود و چشم بد غم نخورد
سعدی » مواعظ » مفردات » شمارهٔ ۱۳:از مایهٔ بیسود نیاساید مرد - مار از دم خویش چند بتواند خورد
سعدی » مواعظ » مفردات » شمارهٔ ۲۶:در گرگ نگه مکن که بزغاله برد - یک روز ببینی که پلنگش بدرد
سعدی » گلستان » باب اول در سیرت پادشاهان » حکایت شمارهٔ ۴:دانی که چه گفت زال با رستمِ گرد؟ - دشمن نتوان حقیر و بیچاره شمرد
سعدی » گلستان » باب سوم در فضیلت قناعت » حکایت شمارهٔ ۲۷:صیّاد نه هر بار شَگالی ببَرَد - افتد که یکی روز پلنگش بخورَد
سعدی » رسائل نثر » شمارهٔ ۱ - در تقریر دیباچه:دل عشق تو را واقعۀ نوح شمرد - زان روی سفینهای فراهم آورد
انوری » دیوان اشعار » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۱۱۱:مریخ سلاح چاوشان تو برد - گوی تو زحل به پاسبانی سپرد
انوری » دیوان اشعار » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۱۱۲:چون نیست یقین که شب چه خواهد آورد - پیشش غم ناآمده نتوانم خورد
انوری » دیوان اشعار » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۱۱۳:آن نور که ملک یافت از روی تو فرد - از هیچ فلک به دست نتوان آورد
انوری » دیوان اشعار » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۱۱۴:عاقل چو به حاصل جهان درنگرد - خشک و تر آسمان به یک جو نخرد
انوری » دیوان اشعار » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۱۱۵:هر تیره شبی که ره به روزی نبرد - گردن به حساب عمر من برشمرد
انوری » دیوان اشعار » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۱۱۶:بوطالب نعمه آن جهانی همه مرد - هرگز غم این جهان خونخواره نخورد
انوری » دیوان اشعار » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۱۱۷:این عمر که سرمایهٔ ملکیست نه خرد - چون بیخبران همی به سر باید برد
-
سعدی » دیوان اشعار » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۵۶:در چشم من آمد آن سهی سرو بلند - بربود دلم ز دست و در پای افکند
سعدی » دیوان اشعار » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۵۷:در خرقهٔ توبه آمدم روزی چند - چشمم به دهان واعظ و گوش به پند
سعدی » دیوان اشعار » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۵۸:گویند مرو در پی آن سرو بلند - انگشتنمای خلق بودن تا چند؟
سعدی » گلستان » باب پنجم در عشق و جوانی » حکایت شمارهٔ ۲۰:در چشم من آمد آن سهی سرو بلند - بربود دلم ز دست و در پای فکند
سعدی » گلستان » باب هشتم در آداب صحبت » حکمت شمارهٔ ۹۱:پند است خطاب مهتران آن گه بند - چون پند دهند و نشنوی بند نهند
انوری » دیوان اشعار » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۱۵۳:چون سایه دویدم از پسش روزی چند - ور صحبت او به سایهٔ او خرسند
انوری » دیوان اشعار » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۱۵۴:ای دل چه کنی به عشوه خود را خرسند - پای تو فرو گلست و این پایه بلند
انوری » دیوان اشعار » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۱۵۵:پست افکندم غم تو ای سرو بلند - شادم که مرا غمت بدین روز افکند
-
سعدی » دیوان اشعار » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۵۹:کس با تو عدو محاربت نتواند - زیرا که گرفتار کمندت ماند
سعدی » مواعظ » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۱۸:بس چون تو ملک زمانه بر تخت نشاند - هر یک به مراد خویشتن ملکی راند
سعدی » مواعظ » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۱۹:نه هر که ستم بر دگری بتواند - بیباک چنانکه میرود میراند
انوری » دیوان اشعار » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۱۵۶:آن روز که جان نامهٔ عشق تو بخواند - دل دست زجان بشست و دامن بفشاند
انوری » دیوان اشعار » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۱۵۷:خوی تو ز دوستی چو دامن بفشاند - ننشست که تا به روز هجرم ننشاند
انوری » دیوان اشعار » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۱۵۸:ای دل ز هزار دیده خون میراند - عشقی که ترا سلسله میجنباند
انوری » دیوان اشعار » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۱۵۹:با آنکه همه کار جهان او راند - آنگه بنشین که نزد خویشت خواند
انوری » دیوان اشعار » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۱۶۰:چندان که مرا دلبر من رنجاند - گر هیچ کسی نداند ایزد داند
انوری » دیوان اشعار » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۱۶۱:یکباره مرا بلایت از پای نشاند - بر یک یک مویم آب رنجوری ماند
-
سعدی » دیوان اشعار » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۶۱:آن کودک لشکری که لشکر شکند - دایم دل ما چو قلب کافر شکند
انوری » دیوان اشعار » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۱۷۵:زلف تو مصاف عنبر تر شکند - لعل تو نهال شهد و شکر شکند
-
سعدی » دیوان اشعار » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۶۷:با دوست به گرمابه درم خلوت بود - وانروی گلینش گل حمام آلود
سعدی » مواعظ » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۲۴:آن گل که هنوز نو به دست آمده بود - نشکفته تمام باد قهرش بربود
سعدی » مواعظ » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۲۵:افسوس بر آن دل که سماعش نربود - سنگ است و حدیث عشق با سنگ چه سود؟
انوری » دیوان اشعار » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۱۸۷:چشم تو در آیینه به چشم تو نمود - بر چشم تو فتنه گشت هم چشم تو زود
انوری » دیوان اشعار » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۱۸۸:گفت آنکه مرا ره سلامت بنمود - کان بت نکند وفا و برگردد زود
انوری » دیوان اشعار » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۱۸۹:دستت به سخا چون ید بیضا بنمود - از جود تو در جهان جهانی بفزود
انوری » دیوان اشعار » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۱۹۰:با دل گفتم که عشق چون روی نمود - در دامن صبر چنگ محکم کن زود
-
سعدی » دیوان اشعار » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۷۳:گر تیر جفای دشمنان میآید - دل تنگ مکن که دوست میفرماید
سعدی » دیوان اشعار » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۷۴:من چاکر آنم که دلی برباید - یا دل به کسی دهد که جان آساید
سعدی » مواعظ » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۳۰:گر تیر جفای دشمنان میآید - دلتنگ مشو که دوست میفرماید
سعدی » مواعظ » مفردات » شمارهٔ ۲۲:سلطان که به منزل گدایان آید - گر بر سر بوریا نشیند شاید
سعدی » گلستان » باب پنجم در عشق و جوانی » حکایت شمارهٔ ۴:دردا که طبیبْ صبر میفرماید - وین نفسِ حریص را شکَر میباید
انوری » دیوان اشعار » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۲۰۷:در مستی اگر ببرد خوابم شاید - می دیده ببندد ارچه دل بگشاید
انوری » دیوان اشعار » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۲۰۸:جان یک نفس از درد تو میناساید - وز دل نفسی بیتو همی برناید
انوری » دیوان اشعار » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۲۰۹:یک در فلک از امید من نگشاید - یک کار من از زمانه میبرناید
انوری » دیوان اشعار » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۲۱۰:بس راه که پای همتم پیماید - تا مشکل یک راز فلک بگشاید
انوری » دیوان اشعار » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۲۱۱:دی قهر تو گفتی که اجل میزاید - وامروز بقا به عدل میافزاید
انوری » دیوان اشعار » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۲۱۲:زلف تو که در فتنه کنون میآید - از غارت جان و دل نمیآساید
انوری » دیوان اشعار » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۲۱۳:گر بنده ز آب میبترسد شاید - مکتوب تو هم دلیریی ننماید
-
سعدی » دیوان اشعار » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۷۷:هرچند که هست عالم از خوبان پر - شیرازی و کازرونی و دشتی و لُر
سعدی » گلستان » باب اول در سیرت پادشاهان » حکایت شمارهٔ ۷:فرق است میانِ آن که یارش در بر - تا آن که دو چشمِ انتظارش بر در
انوری » دیوان اشعار » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۲۲۲:گویی که میفکن دبه در پای شتر - تا من چو خران همی جهم بر آخر
انوری » دیوان اشعار » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۲۲۳:رای تو که آفتاب فضلست و هنر - گر یاد کند نیم شب از نیلوفر
-
سعدی » دیوان اشعار » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۸۱:تا سر نکنم در سرت ای مایهٔ ناز - کوته نکنم ز دامنت دست نیاز
سعدی » دیوان اشعار » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۸۲:نامردم اگر زنم سر از مهر تو باز - خواهی بکشم به هجر و خواهی بنواز
انوری » دیوان اشعار » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۲۴۰:از آرزوی خیال تو روز دراز - در بند شبم با دل پر درد و نیاز
انوری » دیوان اشعار » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۲۴۱:ای دست تو در جفا چو زلف تو دراز - وی بیسببی گرفته پای از من باز
انوری » دیوان اشعار » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۲۴۲:آن شد که من از عشق تو شبهای دراز - با مه گله کردمی و با پروین راز
انوری » دیوان اشعار » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۲۴۳:زان شب که به روز بردهام با تو به ناز - روز و شبم از غمت سیاهست و دراز
انوری » دیوان اشعار » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۲۴۴:دل شادی روز وصلت ای شمع طراز - با صد شب هجر بیش گفتست به راز
انوری » دیوان اشعار » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۲۴۵:گر در طلب صحبتم ای شمع طراز - دوش آبله کرد پایت از راه دراز
انوری » دیوان اشعار » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۲۴۶:ای دل بخریدی دم آن شمع طراز - وی دیده حدیث گریه کردی آغاز
-
سعدی » دیوان اشعار » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۸۹:گویند مرا صوابرایان به هوش - چون دست نمیرسد به خرسندی کوش
سعدی » مواعظ » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۳۷:سودی نکند فراخنای بر و دوش - گر آدمیی عقل و هنرپرور و هوش
انوری » دیوان اشعار » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۲۶۲:دوش از کف وصل آن بت عشوه فروش - تا روز می طرب همی کردم نوش
-
سعدی » دیوان اشعار » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۹۲:ای بیتو فراخای جهان بر ما تنگ - ما را به تو فخرست و تو را از ما ننگ
سعدی » گلستان » باب سوم در فضیلت قناعت » حکایت شمارهٔ ۲۷:غوّاص اگر اندیشه کند کامِ نهنگ - هرگز نکند دُرِّ گرانمایه به چنگ
انوری » دیوان اشعار » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۲۷۱:در منزل آبگینه هنگام درنگ - چون بیتو دل شکسته را دیدم تنگ
-
سعدی » دیوان اشعار » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۹۳:گر دست دهد دولت ایام وصال - ور سر برود در سر سودای محال
انوری » دیوان اشعار » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۲۷۶:ای چشم زمانه کرده روشن به جمال - در گوش تو برده خوشترین لفظ سؤال
انوری » دیوان اشعار » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۲۷۷:زین عمر به تعجیل دوان سوی زوال - دانی که جهان چه آیدم پیش خیال
انوری » دیوان اشعار » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۲۷۸:در هجر همی بسوزم از شرم خیال - در وصل همی بسوزم از بیم زوال
-
سعدی » دیوان اشعار » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۹۵:خورشید رخا من به کمند تو درم - بارت بکشم به جان و جورت ببرم
سعدی » دیوان اشعار » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۹۶:هر سروقدی که بگذرد در نظرم - در هیأت او خیره بماند بصرم
انوری » دیوان اشعار » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۲۹۶:دی کرد وداع بر جناح سفرم - تا دست فراق کرد زیر و زبرم
انوری » دیوان اشعار » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۲۹۷:روزی که به حیلت به شب تیره برم - میگویم شکر و باز پس مینگرم
انوری » دیوان اشعار » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۲۹۸:زلف تو دلم برد و به جان در خطرم - گیرم که ز بیم پی به زلفت نبرم
انوری » دیوان اشعار » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۲۹۹:سودای تو بیرون شده یکسر ز سرم - وز کوی تو ببرید خرد رهگذرم
انوری » دیوان اشعار » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۳۰۰:چون روی ندارم که به رویت نگرم - باری به سر کوی تو بر میگذرم
انوری » دیوان اشعار » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۳۰۱:ای دل ز فلک چرا نیوشی آزرم - هم بادم سرد ساز و با گریهٔ گرم
-
سعدی » دیوان اشعار » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۱۰۳:مندیش که سست عهد و بدپیمانم - وز دوستیت فرار گیرد جانم
انوری » دیوان اشعار » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۳۱۸:در خدمت تست عقل و هوش و جانم - گر پیش برون روم ور از پس مانم
انوری » دیوان اشعار » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۳۱۹:ای دل چو به غمهای جهان درمانم - از دیده سرشکهای خونین رانم
-
سعدی » دیوان اشعار » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۱۱۵:یاران به سماع نای و نی جامهدران - ما، دیده به جایی متحیر نگران
انوری » دیوان اشعار » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۳۴۰:ای دل مگذار عمر چون بیخبران - ایمن منشین ز روزگار گذران
انوری » دیوان اشعار » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۳۴۱:شخصی دارم زنده به جان دگران - عمری به هزار درد و محنت گذران
-
سعدی » دیوان اشعار » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۱۱۷:من خاک درش به دیده خواهم رفتن - ای خصم بگوی هرچه خواهی گفتن
انوری » دیوان اشعار » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۳۴۵:آیا گهر وصل تو یارم سفتن - راه تو امیدوار یارم رفتن
-
سعدی » دیوان اشعار » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۱۲۳:چون جاه و جلال و حسن و رنگ آمد و بو - آخر دل آدمی نه سنگست و نه رو
انوری » دیوان اشعار » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۳۶۰:گفتی چه شود کار فراقت یکسو - چون اشک چو شمع گرم باشم بیتو
-
سعدی » دیوان اشعار » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۱۲۵:ما را نه ترنج از تو مرادست نه به - تو خود شکری پسته و بادام مده
انوری » دیوان اشعار » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۳۷۳:کسری که کمان عدل او کرد به زه - حاتم که ز کان به جود بگشاد گره
انوری » دیوان اشعار » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۳۷۴:چون باز کنی ز زلف پرتاب گره - احسنت کند چرخ و فلک گوید زه
-
سعدی » دیوان اشعار » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۱۲۶:نه سرو توان گفت و نه خورشید و نه ماه - آه از تو که در وصف نمیآیی آه
انوری » دیوان اشعار » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۳۷۵:ای نحس چو مریخ و زحل بیگه و گاه - چون زهره غرو چو مشتری غره به جاه
انوری » دیوان اشعار » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۳۷۶:با روز رخ تو گرچه ای روت چو ماه - از روز و شب جهان نبودم آگاه
انوری » دیوان اشعار » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۳۷۷:از بهر هلال عید آن مه ناگاه - بر بام دوید و هر طرف کرد نگاه
انوری » دیوان اشعار » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۳۷۸:با من به سخن درآمد امروز پگاه - آن لاغری که دارمش از پی راه
-
سعدی » دیوان اشعار » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۱۳۱:هرگز بود آدمی بدین زیبایی؟ - یا سرو بدین بلند و خوش بالایی؟
سعدی » مواعظ » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۴۸:گر کان فضائلی وگر دریایی - بیراحت خلق باد میپیمایی
انوری » دیوان اشعار » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۴۳۹:گفتم که نثار، جان کنم گر آیی - گفتا به رخم که باد میپیمایی
انوری » دیوان اشعار » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۴۴۰:چون دیده فرو ریخت به رخ بینایی - وز دل اثری نماند جز رسوایی
-
سعدی » دیوان اشعار » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۱۳۲:گیرم که به فتوای خردمندی و رای - از دایرهٔ عقل برون ننهم پای
انوری » دیوان اشعار » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۳۸۷:پایی که مرا نزد تو بد راهنمای - دستی که بدان خواستمت من ز خدای
-
سعدی » دیوان اشعار » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۱۳۳:کی دانستم که بیخطا برگردی؟ - برگشتی و خون مستمندان خوردی
انوری » دیوان اشعار » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۳۹۶:ای دل تو بسی که از غمش خون خوردی - چندین مخروش و باش تا چون کردی
انوری » دیوان اشعار » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۳۹۷:با دل گفتم گرد بلا میگردی - مغرور شدی به صبر و پی گم کردی
-
سعدی » دیوان اشعار » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۱۳۵:گفتم بکنم توبه ز صاحبنظری - باشد که بلای عشق گردد سپری
سعدی » دیوان اشعار » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۱۳۶:هر روز به شیوهای و لطفی دگری - چندانکه نگه میکنمت خوبتری
سعدی » مواعظ » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۵۰:فردا که به نامهٔ سیه درنگری - بس دست تحسر که به دندان ببری
سعدی » مواعظ » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۵۱:گویند که دوش شحنگان تتری - دزدی بگرفتند به صد حیلهگری
انوری » دیوان اشعار » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۴۰۳:هر شب بت من به وقت باد سحری - دل باز فرستدم به صاحب خبری
انوری » دیوان اشعار » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۴۰۴:کویی که درو مست و بهش درگذری - زنهار به خاک او به حرمت نگری
انوری » دیوان اشعار » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۴۰۵:ای شب چو ز نالهای من بیخبری - بر خیره کنون چند کنم نوحهگری
انوری » دیوان اشعار » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۴۰۶:دل سیر نگرددت ز بیدادگری - چشم آب نگیردت چو در من نگری
انوری » دیوان اشعار » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۴۰۷:با دلبرم از زبان باد سحری - گل گفت نیایی به چمن درنگری
-
سعدی » دیوان اشعار » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۱۳۷:ای بلبل خوش سخن چه شیرین نفسی - سرمست هوی و پایبند هوسی
انوری » دیوان اشعار » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۴۱۸:ای نوبت تو گذشته از چرخ بسی - بینوبت تو مباد عالم نفسی
انوری » دیوان اشعار » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۴۱۹:دی درویشی به راز با همنفسی - میگفت کریم در جهان مانده کسی
-
سعدی » مواعظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۲:تا بدین غایت که رفت از من نیامد هیچ کار - راستی باید به بازی صرف کردم روزگار
سعدی » گلستان » باب پنجم در عشق و جوانی » حکایت شمارهٔ ۱۸:سود دریا نیک بودی گر نبودی بیم موج - صحبت گل خوش بدی گر نیستی تشویش خار
انوری » دیوان اشعار » قصاید » قصیدهٔ شمارهٔ ۸۰ - در مدح صدرالزمان علاء الدین محمود خراسانی:باد شبگیری نسیم آورد باز از جویبار - ابر آذاری علم افراشت باز از کوهسار
انوری » دیوان اشعار » قصاید » قصیدهٔ شمارهٔ ۸۵ - در مدح سلطان اعظم سنجر:آب چشمم گشت پر خون زاتش هجران یار - هست باد سرد من بر خاک از آن کافور بار
انوری » دیوان اشعار » مقطعات » شمارهٔ ۲۶۲:ای برادر پند من بشنو اگر خواهی صلاح - در معاش خویش بر قانون من کن یک مدار
-
سعدی » مواعظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۴:باد گلبوی سحر خوش میوزد خیز ای ندیم - بس که خواهد رفت بر بالای خاک ما نسیم
انوری » دیوان اشعار » مقطعات » شمارهٔ ۳۷۵ - معما:علم آصف گنج قارون صبر ایوب رسول - یاد کرد اندر کتاب این هر سه لقمان حکیم
-
سعدی » مواعظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۶۲:اگر لذت ترک لذت بدانی - دگر شهوت نفس، لذت نخوانی
انوری » دیوان اشعار » مقطعات » شمارهٔ ۴۷۲ - در هجو سیفالدین نامی گفته:تو ای سیف زنگ اجل چون نگیری - که الحق به انصاف درخورد آنی
-
سعدی » مواعظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۶۳ - این غزل در تذکرهٔ مرآت الخیال امیر علیخان سودی به نام شیخ سعدی است:بربود دلم در چمنی سرو روانی - زرین کمری، سیمبری، موی میانی
سعدی » مواعظ » قطعات » شمارهٔ ۲۱۹:ای طفل که دفع مگس از خود نتوانی - هر چند که بالغ شدی آخر نه تو آنی
انوری » دیوان اشعار » مقطعات » شمارهٔ ۴۷۶ - در موعظه:ای خواجه مکن تا بتوانی طلب علم - کاندر طلب راتب هر روز بمانی
-
سعدی » مواعظ » قصاید » قصیدهٔ شمارهٔ ۱:شکر و سپاس و منت و عزت خدای را - پروردگار خلق و خداوند کبریا
سعدی » گلستان » دیباچه:اقلیم پارس را غم از آسیب دهر نیست - تا بر سرش بُوَد چو تویی سایهٔ خدا
انوری » دیوان اشعار » مقطعات » شمارهٔ ۳ - موعظه در رفع امل:نزد طبیبِ عقلِ مبارکُ قدم شدم - حالِ مزاج خویش بگفتم، کَما جریٰ
-
سعدی » مواعظ » قصاید » قصیدهٔ شمارهٔ ۱۰ - در نصیحت و ستایش:جهان بر آب نهادهست و زندگی بر باد - غلام همّت آنم که دل بر او ننهاد
سعدی » مواعظ » مراثی » در مرثیهٔ اتابک ابوبکر بن سعد زنگی:به اتّفاق، دگر دل به کَس نباید داد - زِ خستگی که درین نوبت اتّفاق افتاد
سعدی » گلستان » باب هفتم در تأثیر تربیت » حکایت شمارهٔ ۱۹:فرشته خوی شود آدمی به کم خوردن - وگر خورد چو بهایم بیوفتد چو جماد
سعدی » گلستان » باب هشتم در آداب صحبت » حکمت شمارهٔ ۱۰۷:بر آنچه میگذرد دل منه که دجله بسی - پس از خلیفه بخواهد گذشت در بغداد
انوری » دیوان اشعار » مقطعات » شمارهٔ ۱۴۴ - در مدح ملک نصرةالدین:مبشر آمد و اخبار فتح ختلان داد - نشاط باده کن ای خسرو خراسان شاد
انوری » دیوان اشعار » مقطعات » شمارهٔ ۱۴۹ - در جواب مکتوب عمادالدین پیروزشاه:مثال عالی دستور چون به بنده رسید - قیام کرد و ببوسید و بر دو دیده نهاد
-
سعدی » مواعظ » قصاید » قصیدهٔ شمارهٔ ۲۵ - در وصف بهار:بامدادی که تفاوت نکند لیل و نهار - خوش بود دامن صحرا و تماشای بهار
انوری » دیوان اشعار » قصاید » قصیدهٔ شمارهٔ ۷۸ - در مدح مجدالدین ابوالحسن عمرانی:دی چون بشکست شهنشاه فلک نوبت بار - وز سراپردهٔ شب گرد جهان کرد حصار
انوری » دیوان اشعار » قصاید » قصیدهٔ شمارهٔ ۸۱ - در مدح صاحب سعید جلالالوزرا عمربن مخلص:هندویی کز مژگان کرد مرا لاله قطار - سوخت از آتش غم جان مرا هندووار
انوری » دیوان اشعار » قصاید » قصیدهٔ شمارهٔ ۸۴ - در مدح امیر ناصرالدین قتلغ شاه:شب و شمع و شکر و بوی گل و باد بهار - می و معشوق و دف و رود و نی و بوس و کنار
-
سعدی » مواعظ » قصاید » قصیدهٔ شمارهٔ ۲۶ - در ستایش شمسالدین محمد جوینی صاحب دیوان:به هیچ یار مده خاطر و به هیچ دیار - که بر و بحر فراخست و آدمی بسیار
سعدی » مواعظ » قصاید » قصیدهٔ شمارهٔ ۲۷ - مطلع دوم:کجا همی روَد این شاهد شکر گفتار؟ - چرا همی نکند بر دو چشم من رفتار؟
سعدی » دیوان اشعار » قطعات » قطعه شمارهٔ ۱۰:تو آن نهای که به جور از تو روی برپیچند - گناه تست و من استادهام به استغفار
سعدی » مواعظ » قطعات » شمارهٔ ۱۲۹:برای ختم سخن دست بر دعا داریم - امیدوار قبول از مهیمن غفار
سعدی » مواعظ » قطعات » شمارهٔ ۱۳۰:به قفل و پرهٔ زرین همی توان بستن - زبان خلق و به افسون دهان شیدا مار
سعدی » مواعظ » قطعات » شمارهٔ ۱۳۳:چو رنج بَرنَتَوانی گرفتن از رنجور - قدم زِ رفتن و پرسیدنش دریغ مَدار
سعدی » مواعظ » قطعات » شمارهٔ ۱۳۷:نگین ختم رسالت پیمبر عربی - شفیع روز قیامت محمد مختار
سعدی » مواعظ » مفردات » شمارهٔ ۳۹:نهاد بد نپسندد خدای نیکوکار - امیر خفته و مردم ز ظلم او بیدار
انوری » دیوان اشعار » مقطعات » شمارهٔ ۲۶۵ - مطایبه ملکشاه پدر سلطان سنجر با مرد اعرابی:حکایت است به فضل استماع فرمایند - به شرط آنکه نگیرند از این سخن آزار
انوری » دیوان اشعار » مقطعات » شمارهٔ ۲۶۹:من و سه شاعر و شش درزی و چهار دبیر - اسیر و خوار بماندیم در کف دو سوار
-
سعدی » مواعظ » قصاید » قصیدهٔ شمارهٔ ۲۹ - تغزل در ستایش شمسالدین محمد جوینی صاحب دیوان:نظر دریغ مدار از من ای مه منظور - که مه دریغ نمیدارد از خلایق نور
سعدی » گلستان » باب دوم در اخلاق درویشان » حکایت شمارهٔ ۴۸:نماند حاتمِ طایی ولیک تا به ابد - بمانْد نامِ بلندش به نیکویی مشهور
انوری » دیوان اشعار » قصاید » قصیدهٔ شمارهٔ ۹۳ - در مدح صدر اجل ضیاء الدین منصور:رییس مشرق و مغرب ضیاء الدین منصور - که هست مشرق و مغرب ز عدل او معمور
انوری » دیوان اشعار » قصاید » قصیدهٔ شمارهٔ ۹۵:بضیاء دولت و دین خواجهٔ جهان منصور - که هست عالم فانی به ذات او معمور
-
سعدی » مواعظ » قصاید » قصیدهٔ شمارهٔ ۳۸ - در تهنیت اتابک مظفرالدین سلجوقشاه ابن سلغر:خدای را چه توان گفت شکر فضل و کرم - بدین نظر که دگرباره کرد بر عالم
انوری » دیوان اشعار » مقطعات » شمارهٔ ۳۵۶:مکوش تا بتوانی به جنگ و صلح گزین - که جنگ و صلح برد ره به سوی شادی و غم
انوری » دیوان اشعار » مقطعات » شمارهٔ ۳۵۷:شود زیادت شادی و غم شود نقصان - چو شکر و صبر کنی در میان شادی و غم
-
سعدی » مواعظ » قصاید » قصیدهٔ شمارهٔ ۴۲ - در انتقال دولت از سلغریان به قوم دیگر:این منتی بر اهل زمین بود از آسمان - وین رحمت خدای جهان بود بر جهان
انوری » دیوان اشعار » قصاید » قصیدهٔ شمارهٔ ۱۴۶ - در مدح یکی از امیران:چون شمع روز روشن از ایوان آسمان - ناگه در اوفتاد به دریای بیکران
-
سعدی » مواعظ » قصاید » قصیدهٔ شمارهٔ ۴۳ - در وداع ماه رمضان:برگ تحویل میکند رمضان - بار تودیع بر دل اخوان
انوری » دیوان اشعار » مقطعات » شمارهٔ ۳۸۲ - در شکایت اهل زمان:روبهی میدوید از غم جان - روبه دیگرش بدید چنان
انوری » دیوان اشعار » مقطعات » شمارهٔ ۳۸۳ - نصیحت:کم عیالی سعادتیست که مرد - نرود جز برای خویش بدان
-
سعدی » مواعظ » قصاید » قصیدهٔ شمارهٔ ۴۴ - در مدح شمسالدین حسین علکانی:تمام گشت و مزین شد این خجسته مکان - به فضل و منت پروردگار عالمیان
سعدی » مواعظ » قصاید » قصیدهٔ شمارهٔ ۴۵ - در ستایش علاء الدین عطاملک جوینی صاحب دیوان:شکر به شکر نهم در دهان مژده دهان - اگر تو باز برآری حدیث من به دهان
سعدی » مواعظ » قصاید » قصیدهٔ شمارهٔ ۴۶ - مطلع دوم:تو را که گفت که برقع برافکن ای فتان - که ماه روی تو ما را بسوخت چون کتان
سعدی » مواعظ » مفردات » شمارهٔ ۵۹:به نیکی و بدی آوازه در بسیط جهان - سه کس برند رسول و غریب و بازرگان
سعدی » گلستان » باب هشتم در آداب صحبت » حکمت شمارهٔ ۹۹:هزار باره چراگاه خوشتر از میدان - ولیکن اسب ندارد به دست خویش عنان
انوری » دیوان اشعار » قصاید » قصیدهٔ شمارهٔ ۱۴۴ - در مدح امیر عادل ضیاء الدین مودود احمد عصمی:نماز شام چو خورشید گنبد گردان - به کوه رفت فرود و ز چشم گشت نهان
-
سعدی » مواعظ » قصاید » قصیدهٔ شمارهٔ ۴۸ - در ستایش صاحب دیوان:تبارک الله از آن نقشبند ماء مهین - که نقش روی تو بستست و چشم و زلف و جبین
انوری » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۵۰:چو کرد خیمهٔ حسنت طناب خویش مکین - خروش عمر برآمد ز آسمان و زمین
انوری » دیوان اشعار » مقطعات » شمارهٔ ۳۹۳ - از بزرگی مسحی و رانین خواهد:حسام دولت و دین ای خدای داده ترا - جمال احمد و جود علی و نام حسین
انوری » دیوان اشعار » مقطعات » شمارهٔ ۳۹۵ - در مذمت دشمنان صاحب:چهار چیز ز ارکان بارگاه تو باد - مخالف تو کزو هست عیش تو شیرین
-
سعدی » مواعظ » قصاید » قصیدهٔ شمارهٔ ۵۰ - درستایش اتابک مظفرالدین سلجوقشاه:در بهشت گشادند در جهان ناگاه - خدا به چشم عنایت به خلق کرد نگاه
سعدی » گلستان » باب اول در سیرت پادشاهان » حکایت شمارهٔ ۲۵:دو بامداد اگر آید کسی به خدمتِ شاه - سِیُم، هرآینه در وی کند به لطف نگاه
انوری » دیوان اشعار » قصاید » قصیدهٔ شمارهٔ ۱۶۲ - در مدح ضیاء الدین مودود احمد عصمی بعد از حبس:سپاس ایزد کاندر ضمان دولت و جاه - به کام باز رسیدی به صدر مسند و گاه
انوری » دیوان اشعار » قصاید » قصیدهٔ شمارهٔ ۱۶۴ - مدح کمالالدین ابوالمحاسن نصر:کمال کل ممالک جمال حضرت شاه - ابوالمحاسن نصر آن نصیر دین اله
انوری » دیوان اشعار » قصاید » قصیدهٔ شمارهٔ ۱۶۵ - در مدح صدر کمالالدین محمد:جلال صدر وزارت جمال حضرت شاه - اجل مفضل کامل کمال دین اله
-
سعدی » مواعظ » قصاید » قصیدهٔ شمارهٔ ۵۱ - پند:ای که پنجاه رفت و در خوابی - مگر این پنج روزه دریابی
سعدی » مواعظ » مثنویات » شمارهٔ ۲۵:هر که بیمشورت کند تدبیر - غالبش بر غرض نیاید تیر
سعدی » مواعظ » مثنویات » شمارهٔ ۲۶:ای پسندیده حیف بر درویش - از برای قبول و منصب خویش
سعدی » گلستان » باب اول در سیرت پادشاهان » حکایت شمارهٔ ۱۱:ای زبردستِ زیردستآزار - گرم تا کی بماند این بازار؟
سعدی » گلستان » باب هشتم در آداب صحبت » حکمت شمارهٔ ۳۷:گر نشیند فرشتهای با دیو - وحشت آموزد و خیانت و ریو
انوری » دیوان اشعار » مقطعات » شمارهٔ ۴۴۴ - در هجو کسی گفته:نکنم خواجه را به شعر هجا - لیک برخوانم آیتی ز نبی
انوری » دیوان اشعار » مقطعات » شمارهٔ ۴۴۹ - در مدح امیر فخرالدین ابوالمفاخر آبی:ای به تدبیر قطب آن گردون - که ز تقدیر ساختست جدی
انوری » دیوان اشعار » مقطعات » شمارهٔ ۴۷۰ - قسمت در توبه و انابه:به خدایی که بازگشت بدوست - که مرا بازگشت نیست به می
-
سعدی » مواعظ » قصاید » قصیدهٔ شمارهٔ ۵۲ - پند و اندرز:به نوبتاند ملوک اندرین سپنج سرای - کنون که نوبتِ تست ای ملک به عدل گرای
سعدی » مواعظ » مفردات » شمارهٔ ۶۶:نداند آنکه درآورد دوستان از پای - که بیخلاف بجنبند دشمنان از جای
سعدی » گلستان » باب هفتم در تأثیر تربیت » حکایت شمارهٔ ۱۷:نه هر که موی شکافد به تیر جوشنخای - به روز حملهٔ جنگاوران بدارد پای
انوری » دیوان اشعار » مقطعات » شمارهٔ ۴۴۰:بر آفتاب حوادث بسوزم اولیتر - که به هر سایه بود بر سرم سپاس همای
-
سعدی » مواعظ » قصاید » قصیدهٔ شمارهٔ ۵۳ - در ستایش ترکان خاتون و پسرش اتابک محمد:چه دعا گویمت ای سایهٔ میمون همای - یارب این سایه بسی بر سر اسلام بپای
سعدی » مواعظ » قطعات » شمارهٔ ۱۹۰:تا تو فرمان نبری خلق به فرمان نروند - هرگزش نیک نباشد بد نیکی فرمای
انوری » دیوان اشعار » قصاید » قصیدهٔ شمارهٔ ۱۸۴ - در صفت قصر و باغ منصوریه و مدح ناصرالدین طاهر:ویحک ای صورت منصوریه باغی و سرای - یا بهشتی که به دنیات فرستاد خدای
انوری » دیوان اشعار » قصاید » قصیدهٔ شمارهٔ ۱۸۵ - در مدح فخرالسادة مجدالدین ابوطالب نعمه:آخر ای قوم نه از بهر من از بهر خدای - دست گیرید مرا زین فلک بیسروپای
-
سعدی » مواعظ » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۱۵:نادان همه جا با همه کس آمیزد - چون غرقه به هر چه دید دست آویزد
انوری » دیوان اشعار » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۱۳۹:رای تو که صلح روز ملک انگیزد - در حادثهای چو رنگ قهر آمیزد
انوری » دیوان اشعار » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۱۴۰:روزی که خرد سرشک رنگین ریزد - اندیشه چگونه رنگ شعر آمیزد
-
سعدی » مواعظ » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۳۱:هرکس به نصیب خویش خواهند رسید - هرگز ندهند جای پاکان به پلید
سعدی » مواعظ » مفردات » شمارهٔ ۱۹:گفتم که برآید آبی از چاه امید - افسوس که دلو نیز در چاه افتاد
انوری » دیوان اشعار » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۲۰۳:یک شب مه گردون به رخت مینگرید - وز اشک ز دیده خون دل میبارید
انوری » دیوان اشعار » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۲۰۴:آن روز که بنده خاک خدمت بوسید - بر خدمت تو هیچ سعادت نگزید
انوری » دیوان اشعار » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۲۰۵:بیداد فلک پردهٔ رازم بدرید - تیمار جهان امیدم از جان ببرید
انوری » دیوان اشعار » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۲۰۶:زان پس که وصال روی در پرده کشید - واندوه فراق پرده بر من بدرید
-
سعدی » مواعظ » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۳۲:درویش که حلقهٔ دری زد یک بار - دیگر غم او مخور که درها بسیار
سعدی » گلستان » باب اول در سیرت پادشاهان » حکایت شمارهٔ ۱۵:تو بر سرِ قدرِ خویشتن باش و وقار - بازیّ و ظرافت به ندیمان بگذار
سعدی » گلستان » باب هشتم در آداب صحبت » حکمت شمارهٔ ۱۰۵:قاضی چو به رشوت بخورد پنج خیار - ثابت کند از بهر تو ده خربزهزار
انوری » دیوان اشعار » مقطعات » شمارهٔ ۲۶۴:با خار قناعت ار بسازی یکبار - از هر قدمی برویدت صد گلزار
انوری » دیوان اشعار » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۲۲۵:دی ما و می و عیش خوش و روی نگار - وامروز غم جدایی و فرقت یار
-
سعدی » مواعظ » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۴۱:چون ما و شما مقارب یکدگریم - به زان نبود که پردهٔ هم ندریم
انوری » دیوان اشعار » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۳۳۴:سبحانالله غمی به پایان نبریم - الا که ازو در دگری مینگریم
انوری » دیوان اشعار » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۳۳۵:با گل گفتم چون به چمن برگذریم - چون از همه باغ آرزوی تو بریم
-
سعدی » مواعظ » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۴۳:بشنو به ارادت سخن پیر کهن - تا کار جهان را تو بدانی سر و بن
انوری » دیوان اشعار » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۳۳۷:ای دل چو غم نوت دهد چرخ کهن - چون کار ندیدگان مشو بیسر و بن
انوری » دیوان اشعار » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۳۳۸:ماییم و صراحی و شراب روشن - مرغی دو و نان چند و زیشان دو سه تن
-
سعدی » مواعظ » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۵۳:تا کی به جمال و مال دنیا نازی - آمد گه آنکه راه عقبی سازی
انوری » دیوان اشعار » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۴۱۴:چون چنگ خودم به عمری ار بنوازی - هم در ساعت پردهٔ خواری سازی
-
سعدی » مواعظ » قصاید و قطعات عربی » شعر ۱۱ - و له فیالغزل:فاح نشر الحمی و هب النسیم - و ترانی من فرط وجدی اهیم
انوری » دیوان اشعار » قصاید » قصیدهٔ شمارهٔ ۱۴۱ - مدح صدر تاجالدین ابراهیم:اختیار ملوک هفت اقلیم - تاج دین خدای ابراهیم
انوری » دیوان اشعار » مقطعات » شمارهٔ ۳۷۶ - شراب خواهد:ای ز نور شرابخانهٔ تو - روی آفاق همچو دست کلیم
-
سعدی » مواعظ » قصاید و قطعات عربی » شعر ۲۲ - وله ایضا:انا دلادل ابنة الکرم لابناء الکرام - اجلب الراحة والراح لقلب المستهام
انوری » دیوان اشعار » قصاید » قصیدهٔ شمارهٔ ۱۳۵ - در مدح صاحب جلالالدین احمدبن مخلص:ای به استحقاق شاه شرق را قایم مقام - وز قدیمالدهر شاهان پیشوای خاص و عام
انوری » دیوان اشعار » مقطعات » شمارهٔ ۳۳۱ - از بزرگی درخواست کاغذ سپید کند:زندگانی مجلس سامی در اقبال تمام - چون ابد بیمنتها باد و چو دوران بر دوام
-
سعدی » دیوان اشعار » قطعات » قطعه شمارهٔ ۴ - پیداست که آخرالزمان است!:آشفتن چشمهای مستت - دود دل یار مهربانست
سعدی » دیوان اشعار » ملحقات و مفردات » شمارهٔ ۵:چشم تو طلسم جاودانست - یا فتنهٔ آخرالزمانست
انوری » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۴:عشق تو قضای آسمانست - وصل تو بقای جاودانست
انوری » دیوان اشعار » مقطعات » شمارهٔ ۸۲ - ستایش بزم مخدوم کند:این مجلس خواجهٔ جهانست - یا شکل بهشت جاودانست
انوری » دیوان اشعار » مقطعات » شمارهٔ ۸۵ - در مدح سعدالدین و کیفیت سقطه و حسب حال خود:ای سعد سپهر دین کجایی - کاثار سعادتت نهانست
-
سعدی » دیوان اشعار » ملحقات و مفردات » شمارهٔ ۴:قیامتست سفر کردن از دیار حبیب - مرا همیشه قضا را قیامتست نصیب
سعدی » مواعظ » قطعات » شمارهٔ ۸:مباش غره به گفتار مادح طماع - که دام مکر نهاد از برای صید نصیب
انوری » دیوان اشعار » مقطعات » شمارهٔ ۲۸ - در شکر و قناعت گوید:درین دو روزه توقف که بو که خود نبود - درین مقام فسوس و درین سرای فریب
-
سعدی » دیوان اشعار » ملحقات و مفردات » شمارهٔ ۲۴:چنان خوب رویی بدان دلربایی - دریغت نیاید به هر کس نمایی
انوری » دیوان اشعار » مقطعات » شمارهٔ ۴۸۹ - در قناعت و خویشتنداری:مرا دوستی گفت آخر کجایی - چرا بیشتر نزد ما مینیایی
-
سعدی » دیوان اشعار » ملحقات و مفردات » شمارهٔ ۲۵:هر شبی با دلی و صد زاری - منم و آب چشم و بیداری
سعدی » مواعظ » قطعات » شمارهٔ ۲۰۵:ای پسندیده حیف بر درویش - تا دل پادشه به دست آری
سعدی » گلستان » باب اول در سیرت پادشاهان » حکایت شمارهٔ ۳:ای که شخصِ مَنَت حقیر نمود - تا درشتی هنر نپنداری
سعدی » گلستان » باب هشتم در آداب صحبت » حکمت شمارهٔ ۳۵:چون نداری کمال ِ فضل آن به - که زبان در دهان نگه داری
انوری » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۹۱:با من اندر گرفتهای کاری - کان به عمری کند ستمکاری
-
سعدی » مواعظ » قطعات » شمارهٔ ۱۰:به سکندر نه ملک ماند و نه مال - به فریدون نه تاج ماند و نه تخت
انوری » دیوان اشعار » مقطعات » شمارهٔ ۳۲ - در مدح مجدالدین ابوطالب نعمه:گره عهد آسمان سست است - گره کیسهٔ عناصر سخت
-
سعدی » مواعظ » قطعات » شمارهٔ ۱۵:یکی از بخت کامران بینی - دیگری تنگ عیش و کوتهدست
سعدی » مواعظ » قطعات » شمارهٔ ۲۵:دست بر پشت مار مالیدن - به تلطف نه کار هشیارست
سعدی » گلستان » باب هشتم در آداب صحبت » حکمت شمارهٔ ۴۴:جنگ و زورآوری مکن با مست - پیش سرپنجه در بغل نه دست
انوری » دیوان اشعار » مقطعات » شمارهٔ ۶۱:به خدایی که در دوازده میل - هفت پیکش همیشه در سفرست
انوری » دیوان اشعار » مقطعات » شمارهٔ ۷۰ - در نصیحت:اعتقادی درست دار چنانک - اعتمادت بدان نباشد سست
انوری » دیوان اشعار » مقطعات » شمارهٔ ۷۱ - لغزیست که در طلب خربزه گفته:ای کریمی که در زمین امید - هرچه رست از سحاب جود تو رست
انوری » دیوان اشعار » مقطعات » شمارهٔ ۷۷ - در حضرت مخدوم بار خواهد:ای به همت بر آفتابت دست - آسمان با علو قدر تو پست
انوری » دیوان اشعار » مقطعات » شمارهٔ ۷۸:انوری را ز حرص خدمت تو - چون بر آتش بود قدم پیوست
انوری » دیوان اشعار » مقطعات » شمارهٔ ۸۹ - ناصرالدین طاهر را درد دندان عارض گشته انوری این قطعه هنگام عیادت او گفته و در هر بیتالتزام لفظ دندان نموده است:ای به دندان دولت آمده خوش - درد دندانت هیچ بهتر هست
انوری » دیوان اشعار » مقطعات » شمارهٔ ۹۰ - امیر یوسف نام و عدهٔ عطایی کرده و وفا ننموده بود در تهدید او گفته است:میر یوسف سخن دراز مکش - وقت میبین چگونه کوتاهست
-
سعدی » مواعظ » قطعات » شمارهٔ ۲۲:پدرم بندهٔ قدیم تو بود - عمر در بندگی به سر بردست
انوری » دیوان اشعار » مقطعات » شمارهٔ ۵۲:به خدایی که با بزرگی او - چرخ با آنچه اندرو خردست
انوری » دیوان اشعار » مقطعات » شمارهٔ ۵۵ - مطایبه:دوش در خواب من پیمبر را - دیدمش کو ز امت آزردست
-
سعدی » مواعظ » قطعات » شمارهٔ ۲۸ - در عزت نفس:گویند سعدیا به چه بطال ماندهای - سختی مبر که وجه کفافت معینست
انوری » دیوان اشعار » قصاید » قصیدهٔ شمارهٔ ۳۶ - در مدح جلالالدین احمد:ای ترک می بیار که عیدست و بهمنست - غایب مشو نه نوبت بازی و برزنست
-
سعدی » مواعظ » قطعات » شمارهٔ ۳۲:ماه را دید مرغ شب پره گفت - شاهدت روی و دلپذیرت خوست
سعدی » گلستان » دیباچه:هر که در سایهٔ عنایت اوست - گنهش طاعت است و دشمن دوست
سعدی » گلستان » باب سوم در فضیلت قناعت » حکایت شمارهٔ ۲۷:هرگز ایمن ز مار ننشستم - که بدانستم آنچه خصلتِ اوست
سعدی » گلستان » باب پنجم در عشق و جوانی » حکایت شمارهٔ ۴:دوستان گو، نصیحتم مکنید - که مرا دیده بر ارادتِ اوست
انوری » دیوان اشعار » مقطعات » شمارهٔ ۹۴ - لطیفه:صاحبا ماجرای دشمن تو - که کسش در جهان ندارد دوست
-
سعدی » مواعظ » قطعات » شمارهٔ ۳۵:در سرای به هم کرده از پس پرده - مباش غره که هیچ آفریده واقف نیست
انوری » دیوان اشعار » مقطعات » شمارهٔ ۱۰۰:نیامدست مرا خویشتن دگر مردم - از آن زمان که بدانستهام که مردم چیست
-
سعدی » مواعظ » قطعات » شمارهٔ ۳۶:شهی که پاس رعیت نگاه میدارد - حلال باد خراجش که مزد چوپانیست
سعدی » رسائل نثر » شمارهٔ ۶ - تقریرات ثلاثه:شهی که حفظ رعیّت نگاه میدارد - حلال باد خراجش که مزد چوپانیست
انوری » دیوان اشعار » مقطعات » شمارهٔ ۱۰۷ - از یکی اکابر رنجیده بود حسب حال خود و نکوهش او گوید:ز مردمان مشمر خویش را به هیات و شکل - که مردمی نه همین هیکل هیولا نیست
-
سعدی » مواعظ » قطعات » شمارهٔ ۴۰:در حدود ری یکی دیوانه بود - سال و مه کردی به کوه و دشت گشت
انوری » دیوان اشعار » مقطعات » شمارهٔ ۱۲۳ - فیالحکمة والنصیحة:در حدود ری یکی دیوانه بود - سال و مه کردی به سوی دشت گشت
-
سعدی » مواعظ » قطعات » شمارهٔ ۷۸:یاد دارم زِ پیرِ دانشمند - تو هم از من به یاد دار این پَند
سعدی » مواعظ » مثنویات » شمارهٔ ۲۴:هر که را باشد از تو بیم گزند - صورت امن ازو خیال مبند
سعدی » گلستان » باب چهارم در فواید خاموشی » حکایت شمارهٔ ۳:نشنیدی که صوفییی میکوفت - زیرِ نعلینِ خویش میخی چند؟
سعدی » گلستان » باب هفتم در تأثیر تربیت » حکایت شمارهٔ ۵:گرچه دانی که نشنوند بگوی - هر چه دانی ز نیکخواهی و پند
سعدی » گلستان » باب هفتم در تأثیر تربیت » حکایت شمارهٔ ۹:پسری را پدر وصیت کرد - کای جوانبخت یاد گیر این پند
انوری » دیوان اشعار » مقطعات » شمارهٔ ۲۰۴ - در عارضهٔ خاتون عصمةالدین رضیةالملوک:گر خداوند عصمةالدین را - عارضه رنجه داشت روزی چند
انوری » دیوان اشعار » مقطعات » شمارهٔ ۲۱۳ - در وصل سرای مجدالدین ابوالحسن:ای نمودار آفتاب بلند - گشته ایمن چو آسان ز گزند
-
سعدی » مواعظ » قطعات » شمارهٔ ۹۲:آسیا سنگ ده هزار منی - به دور مرد از کمر بگردانند
انوری » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۳۲:عالمی در ره تو حیرانند - پیش و پس هیچ ره نمیدانند
-
سعدی » مواعظ » قطعات » شمارهٔ ۱۰۰:تا نگویی که عاملان حریص - نیکخواهان دولت شاهند
انوری » دیوان اشعار » مقطعات » شمارهٔ ۲۲۸ - در هجا:پس دریده بریده پیشی چند - که ندیمان حضرت شاهند
-
سعدی » مواعظ » قطعات » شمارهٔ ۱۰۸:متکلف به نغمه در قرآن - حق بیازرد و خلق را بربود
انوری » دیوان اشعار » مقطعات » شمارهٔ ۲۴۱ - در وصف بنا و مدح میر عمید:کرد عالی بنای این مجدود - اختر سعد و طالع مسعود
-
سعدی » مواعظ » قطعات » شمارهٔ ۱۱۷ - ظاهرا در مدح صاحب دیوان است:به سمع خواجه رسانید اگر مجال بود - که ای خزانهٔ ارزاق را کف تو کلید
انوری » دیوان اشعار » مقطعات » شمارهٔ ۲۵۵ - در مفارقت:خدایگانا نزدیک شد که صبح ظفر - زظل گوهر چترت شود سیاه وسفید
-
سعدی » مواعظ » قطعات » شمارهٔ ۱۱۸:ناگهان بانگ در سرای افتد - که فلان را محلِّ وعده رسید
انوری » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۵۸:طاقتم در فراق تو برسید - صبر یکبارگی ز من برمید
انوری » دیوان اشعار » مقطعات » شمارهٔ ۲۵۶:صاحبا سقطهٔ مبارک تو - نه ز آسیب حادثات رسید
انوری » دیوان اشعار » مقطعات » شمارهٔ ۲۵۷ - فی الاشتیاق:به خدایی که دست قدرت او - نیل شب برعزار روز کشید
انوری » دیوان اشعار » مقطعات » شمارهٔ ۲۵۸ - در عذر:بنده گر درهنر عطارد نیست - ای به رامش قوی تر از ناهید
-
سعدی » مواعظ » قطعات » شمارهٔ ۱۲۳:روز گم گشتن فرزند مقادیر قضا - چاه دروازهٔ کنعان به پدر ننماید
انوری » دیوان اشعار » مقطعات » شمارهٔ ۲۴۶ - در تقاضای انعامی که حواله شد و نیافت فرماید:مفتی شرع کرم عاقلهٔ ملت جود - آنکه از مادر احرار چنو کم زاید
-
سعدی » مواعظ » قطعات » شمارهٔ ۱۲۸:بود در خاطرم که یک چندی - گرچه هستم به اصل و دانش خر
سعدی » مواعظ » مثنویات » شمارهٔ ۱۳:زخم بالای یکدگر بزنند - بخراشند و مرهمی نکنند
سعدی » گلستان » باب دوم در اخلاق درویشان » حکایت شمارهٔ ۳۱:زنِ بد در سرایِ مردِ نکو - هم در این عالم است دوزخِ او
سعدی » گلستان » باب هفتم در تأثیر تربیت » حکایت شمارهٔ ۴:پادشاهی پسر به مکتب داد - لوح سیمینش بر کنار نهاد
انوری » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۶۵:ای شده از رخ تو تاب قمر - وی شده از لب تو آب شکر
انوری » دیوان اشعار » قصاید » قصیدهٔ شمارهٔ ۶۹ - در مدح یکی از فرزندان نظامالملک است:ای به رفعت ز آسمان برتر - نور رای تو آفتاب دگر
انوری » دیوان اشعار » مقطعات » شمارهٔ ۲۷۱:دهر و افلاک و انجم و ارکان - همه شرند اگرنه مایه شر
انوری » دیوان اشعار » مقطعات » شمارهٔ ۲۷۳ - قاضی هری مبتلا به مرض جرب شده و حکیم به عیادت او رفته و او از خانه بیرون نیامده و این قطعه را درهجو او گفته است:قاضی از من نصیحتی بشنو - نه مطول به از طویلهٔ در
انوری » دیوان اشعار » مقطعات » شمارهٔ ۲۷۶ - نکتهٔ پسندیده:باده خوردن به ساتکینی در - از هنر نیست بلکه هست خطر
-
سعدی » مواعظ » قطعات » شمارهٔ ۱۳۴:خداوند کشور خطا میکند - شب و روز ضایع به خمر و خمار
سعدی » مواعظ » مفردات » شمارهٔ ۴۰:بزرگی نماند بر آن پایدار - که مردم به چشمش نمایند خوار
سعدی » گلستان » دیباچه:کرم بین و لطف خداوندگار - گنه بنده کرده است و او شرمسار
سعدی » گلستان » باب اول در سیرت پادشاهان » حکایت شمارهٔ ۲۰:نمانَد ستمکارِ بدروزگار - بماند بر او لعنتِ پایدار
سعدی » گلستان » باب دوم در اخلاق درویشان » حکایت شمارهٔ ۳۰:حریفِ ترشرویِ ناسازگار - چو خواهد شدن دست پیشش مدار
سعدی » گلستان » باب ششم در ضعف و پیری » حکایت شمارهٔ ۲:ز خود بهتری جوی و فرصت شمار - که با چون خودی گم کنی روزگار
سعدی » رسائل نثر » شمارهٔ ۳ - رسالهٔ نصیحة الملوک [۷۶-۱۵۱]:چو ما را به غفلت بشد روزگار - تو باری دمی چند فرصت شمار
سعدی » رسائل نثر » شمارهٔ ۳ - رسالهٔ نصیحة الملوک [۷۶-۱۵۱]:چو بیداد کردی توقع مدار - که نامت به نیکی رود در دیار
سعدی » رسائل نثر » شمارهٔ ۴ - رساله در عقل و عشق:در این ورطه کشتی فرو شد هزار - که پیدا نشد تختهای بر کنار
انوری » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۶۲:سلام علیک ای جفا پیشه یار - کجایی و چون داری احوال کار
-
سعدی » مواعظ » قطعات » شمارهٔ ۱۳۵:عنکبوت ضعیف نتواند - که رود چون درندگان به شکار
سعدی » مواعظ » قطعات » شمارهٔ ۱۳۸:هاونا گفتم از چه مینالی - وز چه فریاد میکنی هموار
سعدی » مواعظ » قطعات » شمارهٔ ۱۴۰:هر که مشهور شد به بیادبی - دگر از وی امید خیر مدار
سعدی » گلستان » باب دوم در اخلاق درویشان » حکایت شمارهٔ ۱:هر که را، جامه پارسا، بینی - پارسا دان و نیکمرد انگار
سعدی » گلستان » باب دوم در اخلاق درویشان » حکایت شمارهٔ ۲:عذرِ تقصیرِ خدمت، آوردم - که ندارم به طاعت استظهار
سعدی » گلستان » باب دوم در اخلاق درویشان » حکایت شمارهٔ ۳۸:گفتِ عالِم به گوشِ جان بشنو - ور نماند به گفتنش کردار
سعدی » گلستان » باب سوم در فضیلت قناعت » حکایتِ شمارهٔ ۱۲:نخورَد شیر، نیمخوردهٔ سگ - ور بمیرد به سختی اندر غار
سعدی » گلستان » باب هفتم در تأثیر تربیت » حکایت شمارهٔ ۱۸:خر که کمتر نهند بر وی بار - بیشک آسودهتر کند رفتار
سعدی » گلستان » باب هشتم در آداب صحبت » حکمت شمارهٔ ۲۵:بلبلا! مژدهٔ بهار بیار - خبر ِ بد به بوم باز گذار
سعدی » گلستان » باب هشتم در آداب صحبت » حکمت شمارهٔ ۵۸:اندک اندک به هم شود بسیار - دانه دانه است غله در انبار
سعدی » رسائل نثر » شمارهٔ ۱ - در تقریر دیباچه:ایستاده سفینه ای بر خشک - بحرهای روان در آن بسیار
انوری » دیوان اشعار » قصاید » قصیدهٔ شمارهٔ ۸۳ - در تعریف عمارت و مدح صاحب ناصرالدین طاهر:ای به خوبی و خرمی چو بهار - گشته در دیدها بهار نگار
انوری » دیوان اشعار » قصاید » قصیدهٔ شمارهٔ ۸۶ - در مدح شمسالدین اغل بیک:دوش در هجر آن بت عیار - تا به روزم نبود خواب و قرار
-
سعدی » مواعظ » قطعات » شمارهٔ ۱۳۶:فریاد پیرزن که برآید ز سوز دل - کیفر برد ز حملهٔ مردان کارزار
انوری » دیوان اشعار » قصاید » قصیدهٔ شمارهٔ ۷۹ - در مدح امیرکبیر ضیاء الدین مودود احمد عصمی:دوش از درم درآمد سرمست و بیقرار - همچون مه دو هفته و هر هفت کرده یار
انوری » دیوان اشعار » قصاید » قصیدهٔ شمارهٔ ۸۲ - در تهنیت عید و مدح ناصرالدین ابوالفتح طاهر:دی بامداد عید که بر صدر روزگار - هر روز عید باد به تایید کردگار
انوری » دیوان اشعار » قصاید » قصیدهٔ شمارهٔ ۸۷ - (گویا در ادامهٔ قصیدهٔ دی بامداد عید که بر صدر روزگار ...):کای کاینات رابه وجود تو افتخار - وی پیش از آفرینش و کم ز آفریدگار
انوری » دیوان اشعار » قصاید » قصیدهٔ شمارهٔ ۸۸:ای روزگار دولت تو روز روزگار - وی بر زمانه سایهٔ تو فضل کردگار
انوری » دیوان اشعار » مقطعات » شمارهٔ ۲۶۳ - قبا از بزرگی خواسته:ای برقد تو راست قبای سخا و جود - حرفیست در لباس مرا با تو گوش دار
انوری » دیوان اشعار » مقطعات » شمارهٔ ۲۶۷:آ زاده گر کریم نیابد ورا چه عجب - گر زی خسیس طبع گراید به اضطرار
انوری » دیوان اشعار » مقطعات » شمارهٔ ۲۶۸ - از ممدوح التماس کفش به معما کرده است:ای مستفاد لطف تو اقبال آسمان - وی مستعار جود تو آثار روزگار
-
سعدی » مواعظ » قطعات » شمارهٔ ۱۴۲:دل منه بر جهان که دور بقا - میرود همچو سیل سر در زیر
سعدی » گلستان » باب هفتم در تأثیر تربیت » حکایت شمارهٔ ۱۴:ندهد هوشمند روشنرای - به فرومایه کارهای خطیر
سعدی » گلستان » باب هفتم در تأثیر تربیت » حکایت شمارهٔ ۱۶:بر غلامی که طوع خدمت توست - خشم بی حد مران و طیره مگیر
انوری » دیوان اشعار » قصاید » قصیدهٔ شمارهٔ ۹۷ - در مدح امیر شمسالدین اغلبک:ای بهمت ورای چرخ اثیر - چرخ در جنت همت تو قصیر
-
سعدی » مواعظ » قطعات » شمارهٔ ۱۵۳:ای که دانش به مردم آموزی - آنچه گویی به خَلق، خود بِنْیوش
سعدی » مواعظ » قطعات » شمارهٔ ۱۵۴:دوش مرغی به صبح مینالید - عقل و صبرم ببرد و طاقت و هوش
سعدی » گلستان » باب دوم در اخلاق درویشان » حکایت شمارهٔ ۲۶:دوش مرغی به صبح مینالید - عقل و صبرم ببُرد و طاقت و هوش
انوری » دیوان اشعار » مقطعات » شمارهٔ ۲۹۸:ای کریمی که از سخاوت تو - روید از سنگ خاره مرزنگوش
-
سعدی » مواعظ » قطعات » شمارهٔ ۱۵۸:دشمنت خود مَباد و گَر باشد - دیده بردوخته به تیرِ خَدَنگ
سعدی » گلستان » دیباچه:گرچه شاطر بود خروس به جنگ - چه زند پیش بازِ رویین چنگ
سعدی » گلستان » باب دوم در اخلاق درویشان » حکایت شمارهٔ ۱۹:آهنی را که موریانه بخورد - نتوان برد از او به صِیقَل زنگ
سعدی » گلستان » باب هشتم در آداب صحبت » حکمت شمارهٔ ۴۹:سنگ بر دست و مار سر بر سنگ - خیرهرایی بود قیاس و درنگ
انوری » دیوان اشعار » قصاید » قصیدهٔ شمارهٔ ۱۱۴ - در وصف کوشک صدر سعید ابوالحسن عمرانی:حبذا کارنامهٔ ارتنگ - ای بهار از تو رشک برده به رنگ
انوری » دیوان اشعار » مقطعات » شمارهٔ ۳۲۱ - در وصف کوشک و سرای مجدالدین ابوالحسن عمرانی:حبذا کارنامهٔ ارژنگ - ای بهار از تو رشک برده به رنگ
-
سعدی » مواعظ » قطعات » شمارهٔ ۱۶۰:خواجه تشریفم فرستادی و مال - مالت افزون باد و خصمت پایمال
سعدی » رسائل نثر » شمارهٔ ۶ - تقریرات ثلاثه:خواجه تشریفم فرستادی و مال - مالت افزون باد و خصمت پایمال
انوری » دیوان اشعار » قصاید » قصیدهٔ شمارهٔ ۱۲۱ - در مدح صدرالامم کمالالدین محمود:ای به هستی داده گیتی را کمال - ملک را فرخنده هر روز از تو فال
-
سعدی » مواعظ » قطعات » شمارهٔ ۱۶۷:مردکی غرقه بود در جیحون - در سمرقند بود پندارم
انوری » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۹۶:زیر بار غمی گرفتارم - کاندرو دم زدن نمیآرم
انوری » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۰۰:درد دل هر زمان فزون دارم - چه کنم بیوفاست دلدارم
انوری » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۰۸:گر عزیزم بر تو گر خوارم - چه کنم دوستت همی دارم
-
سعدی » مواعظ » قطعات » شمارهٔ ۱۷۲ - در مدح:نظر که با همه داری به چشم بخشایش - درر که بر همه باری ز ابر کف کریم
انوری » دیوان اشعار » قصاید » قصیدهٔ شمارهٔ ۱۴۲ - در مدح ابوالفتح طاهربن مظفر وزیر:به حکم دعوی زیج و گواهی تقویم - شب چهارم ذی حجهٔ سنهٔ ثامیم
-
سعدی » مواعظ » قطعات » شمارهٔ ۱۷۶:اگر گویندش اندر نار جاوید - بخواهی ماند با فرعون و هامان
انوری » دیوان اشعار » مقطعات » شمارهٔ ۳۷۹ - مطایبه:چو غزنینی به محشر زنده گردد - بسنجد طاعتش ایزد به میزان
-
سعدی » مواعظ » قطعات » شمارهٔ ۱۹۱:چنان زندگانی کن ای نیکرای - به وقتی که اقبال دادت خدای
انوری » دیوان اشعار » مقطعات » شمارهٔ ۴۳۹:چنان زندگانی کن ای نیکرای - به وقتی که اقبال دادت خدای
-
سعدی » مواعظ » قطعات » شمارهٔ ۲۰۸:دیگران در ریاضتند و نیاز - ای که در کام نعمت و نازی
انوری » دیوان اشعار » قصاید » قصیدهٔ شمارهٔ ۱۹۵ - در مدح سلطان اعظم سنجربن ملکشاه:ای ز تیغ تو در سرافرازی - ملک ترکی و ملت تازی
-
سعدی » مواعظ » مثنویات » شمارهٔ ۱۱:هیچ دانی که چیست دخل حرام - یا کدامست خرج نافرجام
سعدی » گلستان » باب پنجم در عشق و جوانی » حکایت شمارهٔ ۴:تو که در بندِ خویشتن باشی - عشقبازِ دروغزن باشی
سعدی » گلستان » باب هشتم در آداب صحبت » حکمت شمارهٔ ۳۶:چون در آید مِه از تویی به سخن - گرچه به دانی، اعتراض مکن
انوری » دیوان اشعار » مقطعات » شمارهٔ ۳۸۷ - در طلب شراب:خواجه اسفندیار میدانی - که به رنجم ز چرخ رویین تن
-
سعدی » مواعظ » مثنویات » شمارهٔ ۱۶:دانی چه بود کمال انسان؟ - با دشمن و دوست لطف و احسان
انوری » دیوان اشعار » مقطعات » شمارهٔ ۵ - حکیم به دنبال ناصرالدین به منصوریه رفت او رابه بزمگاه راه ندادند این قطعه را سروده بار خواست:ای خصم تو پست و قدر والا - وی عقل تو پیر و بخت برنا
-
سعدی » مواعظ » مثنویات » شمارهٔ ۱۸:غم نه بر دل که گر نهی بر کوه - کوه گردد ز بار غصه ستوه
سعدی » مواعظ » مثنویات » شمارهٔ ۲۰:همه فرزند آدمند بشر - میل بعضی به خیر و بعضی شر
سعدی » مواعظ » مثنویات » شمارهٔ ۴۲:هر که آمد بر خدای قبول - نکند هیچش از خدا مشغول
سعدی » گلستان » دیباچه:به چه کار آیدت ز گل طَبَقی؟ - از گلستان من ببر ورقی
سعدی » گلستان » باب اول در سیرت پادشاهان » حکایت شمارهٔ ۶:نکند جورپیشه سلطانی - که نیاید ز گرگ چوپانی
سعدی » گلستان » باب اول در سیرت پادشاهان » حکایت شمارهٔ ۲۵:مهتری در قبولِ فرمان است - ترکِ فرمان دلیلِ حِرمان است
سعدی » گلستان » باب سوم در فضیلت قناعت » حکایت شمارهٔ ۲۰:به لطافت چو برنیاید کار - سر به بیحرمتی کِشَد ناچار
سعدی » گلستان » باب پنجم در عشق و جوانی » حکایت شمارهٔ ۱:هر که سلطان مریدِ او باشد - گر همه بد کند، نکو باشد
سعدی » گلستان » باب پنجم در عشق و جوانی » حکایت شمارهٔ ۴:آن شنیدی که شاهدی به نهفت - با دل از دست رفتهای میگفت:
سعدی » گلستان » باب پنجم در عشق و جوانی » حکایت شمارهٔ ۱۷:بوسه دادن به روی دوست چه سود - هم در این لحظه کردنش بدرود
سعدی » گلستان » باب هشتم در آداب صحبت » حکمت شمارهٔ ۶۳:آن که در راحت و تنعم زیست - او چه داند که حال گرسنه چیست
انوری » دیوان اشعار » قصاید » قصیدهٔ شمارهٔ ۴۳ - در مدح صاحب صدر طاهربن مظفر:باغ سرمایهٔ دگر دارد - کان شد از بس که سیم و زر دارد
-
سعدی » مواعظ » مثنویات » شمارهٔ ۳۰:حرص فرزند آدم نادان - مثل مورچه است در میدان
انوری » دیوان اشعار » مقطعات » شمارهٔ ۲۳ - در طلب شراب گوید:میر حیدر ایا که خیزد جود - از کف تو چو از شراب طرب
-
سعدی » مواعظ » مثنویات » شمارهٔ ۳۹:الا تا ننگری در روی نیکو - که آن جسمست و جانش خوی نیکو
سعدی » مواعظ » مثنویات » شمارهٔ ۴۰:جوان سخت رو در راه باید - که با پیران بیقوّت بپاید
سعدی » گلستان » باب هشتم در آداب صحبت » حکمت شمارهٔ ۱۷:حذر کن زآنچه دشمن گوید آن کن - که بر زانو زنی دست تغابن
سعدی » گلستان » باب هشتم در آداب صحبت » حکمت شمارهٔ ۵۳:چو کنعان را طبیعت بی هنر بود - پیمبرزادگی قدرش نیفزود
انوری » دیوان اشعار » قصاید » قصیدهٔ شمارهٔ ۷۴ - در مدح صاحب ناصرالدین نصرة الاسلام ابو المناقب:چو از دوران این نیلی دوایر - زمانه داد ترکیب عناصر
انوری » دیوان اشعار » قصاید » قصیدهٔ شمارهٔ ۷۵ - در مدح وزیر علاء الدین بوبویه:چو زیر مرکز چرخ مدور - نهان شد جرم خورشید منور
انوری » دیوان اشعار » مقطعات » شمارهٔ ۲۷۲ - در مدح بدرالدین الغ جاندار بک اینانج بلکا سنقر:خداوندا تو آنی کافرینش - به کلی هست چون دریا و تو در
-
سعدی » مواعظ » مفردات » شمارهٔ ۱:دانی چه گفتهاند بنی عوف در عرب - نسل بریده به که موالید بیادب
انوری » دیوان اشعار » مقطعات » شمارهٔ ۲۵ - مطایبه:دستار خوان بود ز دو گز کم به روستا - در وی نهند ده کدوی تر نه بس عجب
-
سعدی » مواعظ » مفردات » شمارهٔ ۷:رفتن چو ضرورتست و منزل بگذاشت - من خود ننهم دلی که بر باید داشت
انوری » دیوان اشعار » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۷۹:اندوه تو چون دلم به شادی انگاشت - وز بهر تو پیوند جهانی بگذاشت
-
سعدی » مواعظ » مفردات » شمارهٔ ۱۸:وقتی دل دوستان به جنگ آزارند - چندانکه نه جای آشتی بگذارند
انوری » دیوان اشعار » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۱۷۳:بس دور که چرخ و اختران بگذراند - تا مرد وشی چو بوالحسن باز آرند
-
سعدی » مواعظ » مفردات » شمارهٔ ۴۱:چه داند خوابناک مست مخمور - که شب را چون به روز آورد رنجور
سعدی » گلستان » باب سوم در فضیلت قناعت » حکایت شمارهٔ ۲۷:چه خوش گفت آن تهیدستِ سلحشور: - جویِ زر بهتر از پنجاه من زور.
انوری » دیوان اشعار » قصاید » قصیدهٔ شمارهٔ ۹۲ - در مدح دستور ناصرالدین طاهر:زهی دست وزارت از تو معمور - چنان کز پای موسی پایهٔ طور
-
سعدی » مواعظ » مفردات » شمارهٔ ۵۵:گر بلندت کسی دهد دشنام - به که ساکن دهی جواب سلام
سعدی » گلستان » باب سوم در فضیلت قناعت » حکایت شمارهٔ ۱۷:گر همه زَرِّ جعفرى دارد - مَردِ بىتوشه برنگیرد گام
انوری » دیوان اشعار » قصاید » قصیدهٔ شمارهٔ ۱۳۰ - در صفت افلاک و بروج و مدح ناصرالدین طاهربن المظفر:جرم خورشید دوش چون گه شام - سر به مغرب فرو کشید تمام
انوری » دیوان اشعار » قصاید » قصیدهٔ شمارهٔ ۱۳۳ - در مدح ضیاء الدین مودودبن احمد عصمی:مملکت را به کلک داد نظام - ثانی اثنین صدر آل نظام
انوری » دیوان اشعار » قصاید » قصیدهٔ شمارهٔ ۱۳۴ - در صفت افلاک و بروج و مدح صاحب ناصرالدین:دوش سلطان چرخ آینه فام - آنکه دستور شاه راست غلام
-
سعدی » مواعظ » مفردات » شمارهٔ ۵۸:از بهر دل یکی به دست آوردن - مطبوع نباشد دگری آزردن
سعدی » گلستان » باب پنجم در عشق و جوانی » حکایت شمارهٔ ۱۰:باز آی و مرا بکش که پیشت مردن - خوشتر که پس از تو زندگانی کردن
انوری » دیوان اشعار » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۳۴۶:ای دل چو نمینهد سپهرت گردن - نتوان به خروش و زور بخت آوردن
-
سعدی » مواعظ » مفردات » شمارهٔ ۶۱:هر که با من بدست و با تو نکو - دل منه بر وفای صحبت او
سعدی » گلستان » باب ششم در ضعف و پیری » حکایت شمارهٔ ۵:طرب نوجوان ز پیر مجوی - که دگر ناید آب رفته به جوی
انوری » دیوان اشعار » مقطعات » شمارهٔ ۴۳۳ - در طلب جو:ای ز قدر تو آسمان در گو - آفتاب از تو در خجالت ضو
-
سعدی » مواعظ » مفردات » شمارهٔ ۶۵:اگر بریان کند بهرام، گوری - نه چون پای ملخ باشد ز موری
سعدی » گلستان » باب دوم در اخلاق درویشان » حکایت شمارهٔ ۲۸:اگر بریان کند بهرام، گوری - نه چون پایِ ملخ باشد ز موری
انوری » دیوان اشعار » مقطعات » شمارهٔ ۴۵۹ - در مذمت کسی گفته:ز جنس مردمان مشمار خود را - گرت یزدان زری دادست و زوری
-
سعدی » مواعظ » مفردات » شمارهٔ ۶۷:این باد و بروت و نخوت اندر بینی - آن روز که از عمل بیفتی بینی
انوری » دیوان اشعار » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۴۳۵:با بوعلی اب ارب هم بنشینی - شخصی شش جهتش زو بینی
-
سعدی » مواعظ » مفردات » شمارهٔ ۶۸:آن گوی که طاقت جوابش داری - گندم نبری به خانه چون جو کاری
انوری » دیوان اشعار » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۴۰۸:ای دل بنشین به عافیت کو داری - تا باز نیفکنی مرا در کاری
انوری » دیوان اشعار » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۴۰۹:مسعود قزل مست نهای هشیاری - یک دم چه بود که مطربی بگذاری
انوری » دیوان اشعار » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۴۱۰:گفتی که به هر قطعه مرا هر باری - از خواجه به تازگی برآید کاری
انوری » دیوان اشعار » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۴۱۱:ای دل به غم عشق بدین دشواری - آسان آسان پرده مگر برداری
-
سعدی » مواعظ » مفردات » شمارهٔ ۷۱:چو نفس آرام میگیرد چه در قصری چه در غاری - چو خواب آمد چه بر تختی چه در پایان دیواری
انوری » دیوان اشعار » قصاید » قصیدهٔ شمارهٔ ۱۹۴ - در مدح صدر اجل خواجه مجیرالدین محمد:زهی کلک تو اندر چشم دولت کحل بیداری - به عونش کرده مدتها جهانداران جهانداری
انوری » دیوان اشعار » مقطعات » شمارهٔ ۴۵۳ - روزی بدمستی کرده بود در عذر آن گوید:خداوند که داند خواست عذر لطف دوشینت - چه سازم وز که خواهم یارب امروز اندرین یاری
-
سعدی » گلستان » دیباچه:از دست و زبان که بر آید - کز عهدهٔ شکرش به در آید؟
انوری » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۴۹:آنرا که غمت ز در درآید - مقصود دو عالمش برآید
-
سعدی » گلستان » باب اول در سیرت پادشاهان » حکایت شمارهٔ ۳:کس نیاید به زیرِ سایهٔ بوم - ور همای از جهان شود معدوم
انوری » دیوان اشعار » قصاید » قصیدهٔ شمارهٔ ۱۴۰ - مدح مجدالدین ابوالحسن عمرانی:آفرین باد بر چو تو مخدوم - ای نکوسیرت خجسته رسوم
انوری » دیوان اشعار » مقطعات » شمارهٔ ۳۶۵ - در اشتیاق:به خدایی که در موجودات - جز به امرش نمیشود منظوم
انوری » دیوان اشعار » مقطعات » شمارهٔ ۳۶۷:کارها را طلب مکن غایت - تا نمانی ز کار دل محروم
انوری » دیوان اشعار » مقطعات » شمارهٔ ۳۶۸:به خدایی که قائمست به ذات - نه چو ما بلکه قایم و قیوم
-
سعدی » گلستان » باب اول در سیرت پادشاهان » حکایت شمارهٔ ۳:آن نه من باشم که روزِ جنگ بینی پشت من - آن منم گر در میانِ خاک و خون بینی سری
انوری » دیوان اشعار » قصاید » قصیدهٔ شمارهٔ ۱۸۸ - در مذمت شعر و شاعری و فضیلت علم و حکمت:ای برادر بشنوی رمزی ز شعر و شاعری - تا ز ما مشتی گداکس را به مردم نشمری
انوری » دیوان اشعار » قصاید » قصیدهٔ شمارهٔ ۱۸۹ - در مدح دستور جلالالدین عمر:ای چو عقل اول از آلایش نقصان بری - چون سپهرت بر جهان از بدو فطرت برتری
انوری » دیوان اشعار » قصاید » قصیدهٔ شمارهٔ ۱۹۰ - در مدح صدر معظم فخرالدین محمدبن ابراهیم سری:حکم یزدان اقتضا آن کرده بودست از سری - کز جهان بر دو محمد ختم گردد مهتری
انوری » دیوان اشعار » قصاید » قصیدهٔ شمارهٔ ۱۹۱ - در صفت بزم و مدح ملک اعظم عماد الدین فیروزشاه و دستور بزرگ:حبذا بزمی کزو هردم دگرگون زیوری - آسمان بر عالمی بندد زمین بر کشوری
انوری » دیوان اشعار » قصاید » قصیدهٔ شمارهٔ ۱۹۳ - سوگندنامهای که انوری در نفی هجو قبة اسلام بلخ گفته و اکابر بلخ را مدح کرده:ای مسلمانان فغان از دور چرخ چنبری - وز نفاق تیر و قصد ماه و سیر مشتری
انوری » دیوان اشعار » مقطعات » شمارهٔ ۴۵۷ - در عذر قی کردن در مجلس شراب گفته:ای برادر گر مزاج از فضله خالی آمدی - آدمی پس یا ملک یا دیو بودی یا پری
-
سعدی » گلستان » باب اول در سیرت پادشاهان » حکایت شمارهٔ ۴:شمشیرِ نیک از آهنِ بد چون کند کسی؟ - ناکس به تربیت نشود ای حکیم کس
انوری » دیوان اشعار » مقطعات » شمارهٔ ۲۸۶ - در هجا:دی از کسان خواجه بکردم یکی سؤال - گفتم به خوان خواجه نشینند چند کس
-
سعدی » گلستان » باب اول در سیرت پادشاهان » حکایت شمارهٔ ۵:شوربختان به آرزو خواهند - مُقبلان را زوال نعمت و جاه
سعدی » گلستان » باب هشتم در آداب صحبت » حکمت شمارهٔ ۷۱:مردکی خشک مغز را دیدم - رفته در پوستین صاحب جاه
سعدی » گلستان » باب هشتم در آداب صحبت » حکمت شمارهٔ ۷۵:ای به ناموس کرده جامه سپید - بهر پندار خلق و نامه سیاه
انوری » دیوان اشعار » قصاید » قصیدهٔ شمارهٔ ۱۶۷ - در مدح صدراعظم زینالدین عبد الله و شکر صحت یافتن او از بیماری:از محاق قضا برون شد ماه - وز عرای خطر برون شد شاه
انوری » دیوان اشعار » قصاید » قصیدهٔ شمارهٔ ۱۶۸ - در مدح امیر علاء الدین اسحاق:خاص سلطان علاء دین اله - میر اسحاق صدر مجلس شاه
انوری » دیوان اشعار » قصاید » قصیدهٔ شمارهٔ ۱۶۹ - در تهنیت عید و مدح صاحب ناصرالدین طاهر:ای سراپردهٔ سپید و سیاه - ای بلند آفتاب و والا ماه
انوری » دیوان اشعار » مقطعات » شمارهٔ ۴۰۰ - در مدیح:به خدایی که ذات لم یزلش - باشد از سر بندگان آگاه
انوری » دیوان اشعار » مقطعات » شمارهٔ ۴۰۱:ز ابتدا کاندر آمدی به عمل - بیش از این بود بارنامه و جاه
انوری » دیوان اشعار » مقطعات » شمارهٔ ۴۰۴ - در قناعت و خویشتنداری:ای به دریای عقل کرده شناه - وز بد و نیک این جهان آگاه
انوری » دیوان اشعار » مقطعات » شمارهٔ ۴۰۵ - مطایبه:چند مهتاب بر تو پیماید - این و آن در بهای روی چو ماه
-
سعدی » گلستان » باب اول در سیرت پادشاهان » حکایت شمارهٔ ۶:پادشاهی کاو روا دارد ستم بر زیردست - دوستدارش روزِ سختی دشمن زورآورست
انوری » دیوان اشعار » مقطعات » شمارهٔ ۶۳ - در مدح سلطان اعظم سنجر:دوش خوابی دیدهام گو نیک دیدی نیک باد - خواب نه بل حالتی کان از عجایب برترست
انوری » دیوان اشعار » مقطعات » شمارهٔ ۶۴ - در مدح اقضیالقضاة قاضی حمیدالدین:قطعهٔ صدر اجل قاضی قضاة شرق و غرب - آنکه بر عالم نفاذ او قضای دیگرست
-
سعدی » گلستان » باب اول در سیرت پادشاهان » حکایت شمارهٔ ۱۰:درویش و غنی بندهٔ این خاک درند - و آنان که غنیترند محتاجترند
انوری » دیوان اشعار » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۱۷۲:زان پس که دل و دیده بر من سپرند - با عشق یکی شوند و آبم ببرند
-
سعدی » گلستان » باب اول در سیرت پادشاهان » حکایت شمارهٔ ۱۳:ما را به جهان خوشتر از این یکدم نیست - کز نیک و بد اندیشه و از کس غم نیست
سعدی » گلستان » باب اول در سیرت پادشاهان » حکایت شمارهٔ ۱۳:ای آنکه به اقبالِ تو در عالم نیست - گیرم که غمت نیست، غم ما هم نیست؟
انوری » دیوان اشعار » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۷۲:پای تو اگرچه در وفا محکم نیست - در دست تو یک درد مرا مرهم نیست
-
سعدی » گلستان » باب اول در سیرت پادشاهان » حکایت شمارهٔ ۱۵:آنان که به کنجِ عافیت بنشستند - دندانِ سگ و دهانِ مردم بستند
انوری » دیوان اشعار » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۱۷۰:چشم و دل من که هرچه گویم هستند - در خصمی من به مشورت بنشستند
-
سعدی » گلستان » باب اول در سیرت پادشاهان » حکایت شمارهٔ ۱۶:بس گرسنه خفت و کس ندانست که کیست - بس جان به لب آمد که بر او کس نگریست
سعدی » گلستان » باب دوم در اخلاق درویشان » حکایت شمارهٔ ۱۷:شخصی همه شب بر سرِ بیمار گریست - چون روز آمد، بمرد و بیمار بزیست
انوری » دیوان اشعار » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۶۵:هجران تو دوش چون به من درنگریست - بنشست و به هایهای بر من بگریست
انوری » دیوان اشعار » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۶۶:ای شاه نجیب کفشگر دانی کیست - آنکس که ازو خزینت از مال تهیست
-
سعدی » گلستان » باب اول در سیرت پادشاهان » حکایت شمارهٔ ۲۰:حاصل نشود رضایِ سلطان - تا خاطرِ بندگان نجویی
سعدی » گلستان » باب ششم در ضعف و پیری » حکایت شمارهٔ ۲:با این همه جور و تندخویی - بارت بکشم که خوبرویی
انوری » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۱۹:ای روی تو آیت نکویی - حسن تو کمال خوبرویی
-
سعدی » گلستان » باب اول در سیرت پادشاهان » حکایت شمارهٔ ۲۳:چو کردی با کلوخانداز پیکار - سرِ خود را به نادانی شکستی
انوری » دیوان اشعار » مقطعات » شمارهٔ ۴۴۵:شها چون پیل و فرزین شه پرستم - نه چون اسبست کارم رخپرستی
-
سعدی » گلستان » باب دوم در اخلاق درویشان » حکایت شمارهٔ ۲۳:در بسته به روی خود ز مردم - تا عیب نگسترند ما را
انوری » دیوان اشعار » قصاید » قصیدهٔ شمارهٔ ۳ - در مدح شاهزاده عمادالدین:ای داده به دست هجر ما را - خود رسم چنین بود شما را
-
سعدی » گلستان » باب دوم در اخلاق درویشان » حکایت شمارهٔ ۲۷:به ذکرش هر چه بینی در خروش است - دلی داند در این معنی که گوش است
انوری » دیوان اشعار » مقطعات » شمارهٔ ۳۹ - در محمدت صاحب ناصرالدین:قدر میخواست تا کار دو عالم - به یکبار از پی سلطان کند راست
-
سعدی » گلستان » باب دوم در اخلاق درویشان » حکایت شمارهٔ ۳۳:هر که هست از فقیه و پیر و مرید - وز زبان آورانِ پاک نَفَس
سعدی » گلستان » باب هشتم در آداب صحبت » خاتمهٔ گلستان:ما نصیحت به جای خود کردیم - روزگاری در این به سر بردیم
انوری » دیوان اشعار » مقطعات » شمارهٔ ۲۸۹ - در تقاضا:ای به اقلیم کبریای تو در - آسمان شحنه آفتاب عسس
-
سعدی » گلستان » باب دوم در اخلاق درویشان » حکایت شمارهٔ ۳۳:تا مرا هست و دیگرم باید - گر نخوانند زاهدم، شاید
سعدی » گلستان » باب پنجم در عشق و جوانی » حکایت شمارهٔ ۲۰:پنجه در صید برده ضیغم را - چه تفاوت کند که سگ لاید
انوری » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۴۶:دوستی یک دلم همی باید - وگرم خون دل خورد شاید
انوری » دیوان اشعار » مقطعات » شمارهٔ ۲۴۸ - حکیم رنجور بود و دوستی او را عیادت نکرد در شکایت و طلب حضور او گوید:ای بدیعالزمان بیا و ببین - که ز بدعت جهان چه میزاید
انوری » دیوان اشعار » مقطعات » شمارهٔ ۲۵۰ - مخدوم به حکیم جام شرابی بخشیده در شکر آن و طلب شراب گوید:ای به جود و به قدر بر ز فلک - گر سجودت برد فلک شاید
انوری » دیوان اشعار » مقطعات » شمارهٔ ۲۵۱ - در هجو شخصی که به علی مهتاب مشهور بود:طبع مهتاب را دو خاصیت است - که ببندد بدان و بگشاید
-
سعدی » گلستان » باب سوم در فضیلت قناعت » حکایت شمارهٔ ۳:هم رُقعه دوختن بِهْ و الزامِ کنجِ صبر - کز بهرِ جامه، رُقعه بَرِ خواجگان نبشت
انوری » دیوان اشعار » مقطعات » شمارهٔ ۱۱۸:شکلی نهادهاند حکیمان روزگار - اعداد آن به رمز بخواهم همی نوشت
-
سعدی » گلستان » باب سوم در فضیلت قناعت » حکایتِ شمارهٔ ۱۲:گر تَتَر بُکشَد این مخنّث را - تتری را دگر نباید کُشت
انوری » دیوان اشعار » مقطعات » شمارهٔ ۱۲۲ - مدح زینالدین عبدالله را گوید و حضور میزبان را خواهد:ای بزرگی کز آب و خاک چو تو - دست دوران آسمان نسرشت
-
سعدی » گلستان » باب سوم در فضیلت قناعت » حکایتِ شمارهٔ ۱۳:هرکه نان از عملِ خویش خورَد - منّتِ حاتمِ طایی نبَرَد
انوری » دیوان اشعار » قصاید » قصیدهٔ شمارهٔ ۵۷ - در مدح ملک معظم پیروزشاه:ای به شاهی ز همه شاهان فرد - مشتری طلعت و مریخ نبرد
-
سعدی » گلستان » باب سوم در فضیلت قناعت » حکایت شمارهٔ ۲۲:از زر و سیم، راحتی برسان - خویشتن هم تمتّعی برگیر
انوری » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۶۶:ای پسر بردهٔ قلندر گیر - پرده از روی کارها برگیر
-
سعدی » گلستان » باب سوم در فضیلت قناعت » حکایت شمارهٔ ۲۶:دست دراز از پیِ یک حبّه سیم - به که بِبُرَّند به دانگی و نیم
انوری » دیوان اشعار » مقطعات » شمارهٔ ۳۷۴ - در تمثیل:خصم تو و قاعدهٔ ملک تو - آن شده از بدو جهان مستقیم
-
سعدی » گلستان » باب سوم در فضیلت قناعت » حکایت شمارهٔ ۲۷:هنروَر چو بختش نباشد به کام - به جایی روَد کش ندانند نام
انوری » دیوان اشعار » مقطعات » شمارهٔ ۳۲۸:تکلف میان دو آزاده مرد - بود ناپسندیده و سخت خام
-
سعدی » گلستان » باب چهارم در فواید خاموشی » حکایت شمارهٔ ۱:نورِ گیتیفروزِ چشمهٔ هور - زشت باشد به چشمِ موشکِ کور
انوری » دیوان اشعار » قصاید » قصیدهٔ شمارهٔ ۹۴ - در مدح صاحب ناصرالملة والدین ابوالفتح طاهر:ای ز رای تو ملک و دین معمور - شب این روز و ماتم آن سور
انوری » دیوان اشعار » مقطعات » شمارهٔ ۲۸۰ - در اشتیاق:به خدایی که از مشیت او - رنج رنجور و شادی مسرور
-
سعدی » گلستان » باب چهارم در فواید خاموشی » حکایت شمارهٔ ۱۱:تو بر اوجِ فلک چه دانى چیست؟ - که ندانى که در سرایت کیست؟
انوری » دیوان اشعار » مقطعات » شمارهٔ ۱۰۵ - در فضیلت عقل و شرف انسان به خرد:برترین مایه مرد را عقلست - بهرین پایه مرد رد تقویست
-
سعدی » گلستان » باب پنجم در عشق و جوانی » حکایت شمارهٔ ۴:اگر خود هفت سُبْع از بر بخوانی - چو آشفتی الف ب ت ندانی
انوری » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۰۳:بنامیزد به چشم من چنانی - که نیکوتر ز ماه آسمانی
انوری » دیوان اشعار » مقطعات » شمارهٔ ۴۸۰:هر آنگه که چون من نیایم نخوانی - چنان باشد ایدون که آیم برانی
-
سعدی » گلستان » باب پنجم در عشق و جوانی » حکایت شمارهٔ ۲۰:ملامت کن مرا چندان که خواهی - که نتوان شستن از زنگی سیاهی
انوری » دیوان اشعار » قصاید » قصیدهٔ شمارهٔ ۲۰۳ - در مدح عمادالدین پیروزشاه عادل:زهی بگرفته از مه تا به ماهی - سپاه دولت پیروز شاهی
-
سعدی » گلستان » باب ششم در ضعف و پیری » حکایت شمارهٔ ۳:سالها بر تو بگذرد که گذار - نکنی سوی تربت پدرت
انوری » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۸:ای به دیدهٔ دریغ خاک درت - همه سوگند من به جان و سرت
-
سعدی » گلستان » باب ششم در ضعف و پیری » حکایت شمارهٔ ۴:ای که مشتاق منزلی مشتاب - پند من کار بند و صبر آموز
انوری » دیوان اشعار » قصاید » قصیدهٔ شمارهٔ ۱۰۵ - در مدح شمسالدین بهروز:ای بر اعدا و اولیا پیروز - در مکافات این و آنشب و روز
-
سعدی » گلستان » باب ششم در ضعف و پیری » حکایت شمارهٔ ۸:پِرِ هَفتا ثَله جُونی میکُند - عَشغِ مقری وَ خُیْ بِنی چِشِ رُوشْت
انوری » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۵۱:باز کی گیرم اندر آغوشت - کی بیارم به دست چون دوشت
-
سعدی » گلستان » باب هشتم در آداب صحبت » حکمت شمارهٔ ۱۴:با مردم سهل خوی دشخوار مگوی - با آن که در صلح زند جنگ مجوی
انوری » دیوان اشعار » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۴۳۷:هر روز به نویی ای بت سلسلهموی - جای دگری به دوستی در تک و پوی
-
سعدی » گلستان » باب هشتم در آداب صحبت » حکمت شمارهٔ ۲۸:الا تا نشنوی مدح سخنگوی - که اندک مایه نفعی از تو دارد
انوری » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۷۴:دلم را انده جان میندارد - چنان کاید جهانی میگذارد
-
سعدی » گلستان » باب هشتم در آداب صحبت » حکمت شمارهٔ ۳۵:خری را ابلهی تعلیم میداد - بر او بر صرف کرده سعی ِ دایم
انوری » دیوان اشعار » مقطعات » شمارهٔ ۳۷۲ - در اشتیاق:خداوندا همی خواهم که از دل - ترا تا عمر باشد من ستایم
-
سعدی » گلستان » باب هشتم در آداب صحبت » حکمت شمارهٔ ۴۵:سایه پرورده را چه طاقت آن - که رود با مبارزان به قتال
انوری » دیوان اشعار » مقطعات » شمارهٔ ۳۲۴ - سخن کمالی را ستاید:شعرهای کمالی آن به سخن - پای طبعش سپرده فرق کمال
-
سعدی » گلستان » باب هشتم در آداب صحبت » حکمت شمارهٔ ۸۰:حکایت بر مزاج مستمع گوی - اگر خواهی که دارد با تو میلی
انوری » دیوان اشعار » مقطعات » شمارهٔ ۴۶۸ - در تقاضا:خداوندا حریفان آمدستند - که تا با من کنند امشب عدیلی
-
سعدی » رسائل نثر » شمارهٔ ۲ - رسالهٔ نصیحة الملوک [۱-۷۵]:ظالم برفت و قاعدۀ زشت از او بماند - عادل برفت و نام نکو یادگار کرد
انوری » دیوان اشعار » قصاید » قصیدهٔ شمارهٔ ۴۲ - در مدح ملکالامرا طغرل تگین:طغرل تگین به تیغ جهان را نظام داد - زو بیشتر گرفت و به کمتر غلام داد
-
سعدی » رسائل نثر » شمارهٔ ۶ - تقریرات ثلاثه:پادشه سایۀ خدا باشد - سایه با ذات آشنا باشد
انوری » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۹۸:هرچه با من کنی روا باشد - برگ آزار تو کرا باشد
انوری » دیوان اشعار » مقطعات » شمارهٔ ۳۰۲ - امیر شجاعی شاعر در قدح انوری گفته:هر بلایی کز آسمان آید - گرچه بر دیگری قضا باشد
-
سعدی » مجالس پنجگانه » شمارهٔ ۳ - مجلس سوم:بر درگه عزّتت همه خلق زبون - کس را نرسد که این چرا و آن چون
انوری » دیوان اشعار » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۳۵۵:ای گنده دهان چو شیر و چون گرگ حرون - چون خرس کریه شخص و چون خوک نگون
-
سعدی » گلستان » باب هفتم در تأثیر تربیت » جدال سعدی با مدعی در بیان توانگری و درویشی:تشنگان را نماید اندر خواب - همه عالَم، به چشم، چشمهٔ آب
انوری » دیوان اشعار » قصاید » قصیدهٔ شمارهٔ ۱۲:ای سخا را مسببالاسباب - وی کرم را مفتحالابواب
انوری » دیوان اشعار » مقطعات » شمارهٔ ۲۲ - فیالهجا:گفته بودی که کاه و جو بدهم - چون ندادی از آن شدم در تاب