مطابقِ این سخن، پادشاهی را مُهِمّی پیش آمد. گفت: اگر این حالت به مرادِ من بر آید، چندین دِرَم دهم زاهدان را.
چون حاجتش برآمد و تشویشِ خاطرش برفت، وفایِ نذرش به وجودِ شرطْ لازم آمد. یکی را از بندگان خاصّ کیسهٔ دِرم داد تا صرف کند بر زاهدان.
گویند غلامی عاقلِ هشیار بود. همه روز بگردید و شبانگه باز آمد و درمها بوسه داد و پیش ملِک بنهاد و گفت: زاهدان را چندان که گردیدم، نیافتم!
گفت: این چه حکایت است؟! آنچه من دانم در این مُلک چهارصد زاهد است.
گفت: ای خداوندِ جهان! آن که زاهد است نمیستاند و آن که میستاند زاهد نیست.
ملِک بخندید و ندیمان را گفت: چندان که مرا در حقِّ خداپرستان ارادت است و اقرار، مر این شوخدیده را عداوت است و انکار و حق به جانب اوست!
زاهد که درم گرفت و دینار
زاهدتر از او یکی به دست آر
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
نظیرِ حکایتِ پیش، یکی هم این است که پادشاهی را کار دشوار و عظیمی پیش آمد. گفت: اگر این کار به دلخواهِ من انجام پذیرد، فلان مقدار سکّهٔ سیم (نقره) به زاهدان میدهم.
چون نیازش برآورده شد و پریشانی خاطرش سپری گشت واجب آمد که به سبب حصول شرط آنچه بر خود واجب گردانیده، ادا کند و پیمان به سر بَرَد.
ملِک خنده کرد و به همنشینان فرمود: به همان اندازه که من هوادار مردانِ خدا و معترف به فضلِ آنانم، همانا این بیحیا را با حقپرستان دشمنی است و به تکذیب آنان میپردازد، با این همه وی درست و استوار میگوید.
زاهدْصورتی که زر و سیم بستاند، بگذار و از وی پارساسیرتتری بجوی.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
میخواهید شما بخوانید؟ اینجا را ببینید.
معرفی آهنگهای دیگر
تا به حال ۳ حاشیه برای این شعر نوشته شده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
replyپاسخگویی به این حاشیه flagگزارش حاشیهٔ نامناسب linkرونوشت نشانی حاشیه
replyپاسخگویی به این حاشیه flagگزارش حاشیهٔ نامناسب linkرونوشت نشانی حاشیه
replyپاسخگویی به این حاشیه flagگزارش حاشیهٔ نامناسب linkرونوشت نشانی حاشیه
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.