گنجور

 
انوری

ای به اقلیم کبریای تو در

آسمان شحنه آفتاب عسس

چند گویی چه خورده‌ای به وثاق

تو بدانی اگر نداند کس

چه خورم خون پنج و شش روزان

نپزد مطبخم جز که هوس

به خدایی که مجمل روزی

به تفاصیل او رساند و بس

که زمین و هوای خانهٔ من

نه همی مور بیند و نه مگس

هین که اسباب زندگیم امروز

هیچ معلوم نیست جز که نفس

 
 
 
رودکی

گر نه بدبختمی، مراکه فگند؟

به یکی جاف جاف زود غرس

او مرا پیش شیر بپسندد

من نتاوم برو نشسته مگس

گرچه نامردم است، مهر و وفاش

[...]

مشاهدهٔ ۱ مورد هم آهنگ دیگر از رودکی
عنصری

گفتم این و گریختم ز عسس

شاه شطرنج را نگیرد کس

مسعود سعد سلمان

در وفات محمد علوی

خواستم زد به نظم یک دو نفس

باز گفتم که در جهان پس از او

زشت باشد که شعر گوید کس

مشاهدهٔ ۴ مورد هم آهنگ دیگر از مسعود سعد سلمان
حمیدالدین بلخی

گرم تازان عرصه تجرید

پاکبازان رسته افلاس

همه هشیار شوق بی خور و خواب

همه مشتاق عشق بی می و کأس

همچو مل رنج کاه و روح افزای

[...]

مشاهدهٔ ۱ مورد هم آهنگ دیگر از حمیدالدین بلخی
مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه