عمرت دراز باد که کوته کنی نفس
پیغمبرت شفیع همی آورم که بس
مغزت نمیبرد سخن سرد بیاصول
دردت نمیکند سر ِ زوبین چون جَرَس
خانه خدای گو در برج کبوتران
بگشای، یا بکش، که بمردیم در قفس
گرچه شب است و مردم اوباش در کمین
زندان ازین بتر نکند شِحنه یا عَسَس
آن سرکهٔ کهن که بر ابروی ترش توست
گر انگبین شود، ننشیند بر او مگس
گر بشنود کسی که تو پهلوی کعبهای
حج ناگزارده شود از کعبه باز پس
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
ای آفریدگار چو تو نافریده کس
کار تو دانش و دهش و دین و داد بس
با دو شکار بست نظامی دل و هوس
فتراک او نه بیند بی صید هیچ کس
گشته است بر شکار چنان دست او قوی
کز کوه خود همی برباید همی مگس
تا خفته هوائی و آشفته هوس
با دیو همنشینی و با غول هم نفس
دی از کسان خواجه بکردم یکی سؤال
گفتم به خوان خواجه نشینند چند کس
گفتا به خوان خواجه نشیند دو کس مدام
از مهتران فرشته و از کهتران مگس
تا بر دهان صبح گذر می کند نفس
عزم تو پیش باد و بقای تو باز پس
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.