گنجور

 
انوری

بضیاء دولت و دین خواجهٔ جهان منصور

که هست عالم فانی به ذات او معمور

به کلک بیاراست پیشگاه هنر

به جاه قدر بیفزود پایگاه صدور

به پیش عزمت خاک کثیف باد عجول

به پیش حلمش باد عجول خاک صبور

به جنس جنس هنر در جهان تویی معروف

به نوع‌نوع شرف در جهان تویی مشهور

به جود قدرت آن داری ارچه ممکن نیست

که خلق را برهانی ز روزی مقدور

تو آن کسی که کند پاس دولتت به گرو

ز چشم‌خانهٔ باز آشیانهٔ عصفور

به نزد برق ضمیرت پیاده باشد فرق

به پیش رای منبر تو سایه گردد نور

صفای طبع تو بفزود آب آب روان

مسیر امر تو بربود گوی باد دبور

عبارت تو چرا شد چو گوهر منظوم

کتابت تو چرا شد چو لؤلؤ منثور

به تیغ کره تو آنرا که کشته کرد اجل

خدای زنده نگردانش به نفخهٔ صور

به آب رفق تو آنرا که تشنه کرد امل

سپهر برشده ننمایدش سراب غرور

بزرگوارا من بنده و توابع من

همیشه جفت نفیرم از جهان نفور

مرا نه در خور احوال عادتیست حمید

همی به راز گشادن نباشدم دستور

مرا نه در خور ایام همتیست بلند

همی به پرده دریدن نداردم معذور

زمانه هرچه بپوشد نهان بنتوان کرد

که روزگار بود در بنات دهر قصور

مرا فلک عملی داد در ولایت غم

که دخل آن نپذیرد به هیچ خرج قصور

به خیره عزل چه جویم که می‌رسد شب و روز

به دست حادثه منشور بر سر منشور

من از فلک به تو نالم که از تو دشمن و دوست

چو از فلک به مصیبت همی‌رسند و به سور

همیشه تا بخروشد به پیش گل بلبل

همیشه تا بسراید به پیش مل طنبور

نصیب دشمنت از گل همیشه بادا خار

مذاق حاسدت از مل همیشه بادا دور

حساب عمر بداندیش بدسگال تو باد

همیشه قابل نقصان چنان که ضرب کسور

ز بیم پیکر خصمت چو پیکر مرطوب

ز رشک گونهٔ دشمن چو گونهٔ محرور

سفید چشم حسود تو چون تن ابرص

سیاه روز حسود تو چون شب دیجور

لگام حکم ترا کام کام برده نماز

چو طوق طوع ترا گردن وحوش و طیور

به رنج حاسد و بدخواهت آسمان شادان

مدام دشمن و بدگوت ز اختران رنجور

 
 
 
فانوس خیال: گنجور با قلموی هوش مصنوعی
رودکی

به دور عدل تو در زیر چرخ مینایی

چنان گریخت ز دهر دو رنگ، رنگ فتور

که باز شانه کند همچو باد سنبل را

به نیش چنگل خون ریز تارک عصفور

فرخی سیستانی

دلم همی نشود بر فراق یار صبور

همی بخواهد پرسیدن و سلام از دور

اگر فراق بخواهد دل من از پس وصل

ملامتش نکنم بلکه دارمش معذور

ز کام و آرزو‌ی خویش گم شده‌ست دلم

[...]

قطران تبریزی

گل شکفته نماند مگر بصورت حور

خروش رعد نماند مگر بنفخه صور

مسعود سعد سلمان

رسید عید و من از روی حور دلبر دور

چگونه باشم بی روی آن بهشتی حور

مرا که گوید کای دوست عید فرخ باد

نگار من به لهاورد و من به نیشابور

ره دراز و غریبی و فرقت جانان

[...]

وطواط

جهان سرای غرورست، نی سرای سرور

طمع مدار سرور اندرین سرای غرور

بعاقبت بحسام هوان شود مجروح

دلی که او بحطام جهان شود مسرور

فساد دین همه از جمع خواسته است و ترا

[...]

مشاهدهٔ ۱ مورد هم آهنگ دیگر از وطواط
مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه