گنجور

 
سعدی

تمام گشت و مزین شد این خجسته مکان

به فضل و منت پروردگار عالمیان

همیشه صاحب این منزل مبارک را

تن درست و دل شاد باد و بخت جوان

دو چیز حاصل عمرست نام نیک و ثواب

وزین دو درگذری کل من علیها فان

ز خسروان مقدم چنین که می‌شنوم

وفای عهد نکردست با کس این دوران

سرای آخرت آباد کن به حسن عمل

که اعتماد بقا را نشاید این بنیان

بس اعتماد مکن بر دوام دولت و عمر

که دولتی دگرت در پی است جاویدان

زمین دنیا، بستان زرع آخرتست

چو دست می‌دهدت تخم دولتی بفشان

بده که با تو بماند جزای کردهٔ نیک

وگر چنین نکنی از تو بازماند هان

بپاش تخم عبادت حبیب من زان پیش

که در زمین وجودت نماند آب روان

حیات زنده غنیمت شمر که باقی عمر

چو برف بر سر کوهست روی در نقصان

ز مال و منصب دنیا جزین نمی‌ماند

میان اهل مروت که «یاد باد فلان»

کلید گنج سعادت، نصیحت سعدیست

اگر قبول کنی گوی بردی از میدان

به نوبتند ملوک اندرین سپنج‌سرای

خدای عزوجل راست ملک بی‌پایان