قصیدهٔ شمارهٔ ۱۹۳ - سوگندنامهای که انوری در نفی هجو قبة اسلام بلخ گفته و اکابر بلخ را مدح کرده
ای مسلمانان فغان از دور چرخ چنبری
وز نفاق تیر و قصد ماه و سیر مشتری
کار آب نافع اندر مشرب من آتشیست
شغل خاک ساکن اندر سکنهٔ من صرصری
آسمان در کشتی عمرم کند دایم دو کار
وقت شادی بادبانی گاه انده لنگری
گر بخندم وان به هر عمریست گوید زهرخند
ور بگریم وان همه روزیست گوید خونگری
بر سر من مغفری کردی کله وان درگذشت
بگذرد بر طیلسانم نیز دور معجری
روزگارا چون ز عنقا مینیاموزی ثبات
چون زغن تا چند، سالی مادگی سالی نری
به بیوسی از جهان دانی که چون آید مرا
همچنان کز پارگین امید کردن کوثری
از ستمهای فلک چندانکه خواهی گنج هست
واثقم زیرا که با من هم بدین گنبد دری
گوییا تا آسمان را رسم دوران آمده است
دادهاندی فتنه را قطبی بلا را محوری
گر بگرداند به پهلو هفت کشور مر ترا
یک دم از مهرت نگوید کز کدامین کشوری
بعد ما کاندر لگدکوب حوادث چند سال
بخت شومم حنجری کردست و دورش خنجری
خیر خیرم کرد صاحب تهمت اندر هجو بلخ
تا همی گویند کافر نعمت آمد انوری
قبهٔ اسلام را هجو ای مسلمانان که گفت
حاش لله بالله ار گوید جهود خیبری
آسمان ار طفل بودی بلخ کردی دایگیش
مکه داند کرد معمور جهان را مادری
افتخار خاندان مصطفی در بلخ و من
کرده هم سلمانی اندر خدمتش هم بوذری
مجد دین بوطالب آن عالم که گمره شد درو
عقل کل آن کرده از بیرون عالم ازهری
آن نظام دولت و دین کانتظام عدل او
در دل اغصان کند باد صبا را رهبری
آنکه نابینای مادرزاد اگر حاضر شود
در جبین عالم آرایش ببیند مهتری
در پناه سدهٔ جاه رعیتپرورش
بر عقاب آسمان فرمان دهد کبک دری
هم نبوت در نسب هم پادشاهی در حسب
کو سلیمان تا در انگشتش کند انگشتری
مسند قاضی القضاة شرق و غرب افراشته
آنکه هست از مسندش عباسیان را برتری
آنکه پیش کلک و نطقش آن دو سحر آنگه حلال
صد چو من هستند چون گوساله پیش سامری
آب و آتش را اگر در مجلسش حاضر کنند
از میان هر دو بردارد شکوهش داوری
کو حمیدالدین اگر خواهی که وقتی در دو لفظ
مطلقا هرچ آن حمیدست از صفتها بشمری
در زمان او هنر نشگفت اگر قیمت گرفت
گوهرست آری هنر او پادشاه گوهری
خواجهٔ ملت صفیالدین عمر در صدر شرع
آنکه نبود دیو را با سایهٔ او قادری
مفتی مشرق امام مغرب آنک از رتبتش
عرش زیبد منبرش کوتاه کردی منبری
حکم دین هر ساعت از فتوای او فربهترست
دیدهای فربه کنی چون کلک او از لاغری
احتساب تقوی او دید ناگه کز کسوف
آفتاب اندر حجاب مه شد از بیچادری
از رخش هر روز فال مشتری گیرد جهان
کیست آنکو نیست فال مشتری را مشتری
ذوالفقار نطق تاجالدین شریعت را به دست
آن به معنی توامان با ذوالفقار حیدری
بلبل بستان دین کز وجد مجلسهای او
صبح را چون گل طبیعت گشت پیراهن دری
توبه کردندی اگر دریافتندی مجلسش
هم مه از نمامی و هم زهره از خنیاگری
من نمیدانم که این جنس از سخن را نام چیست
نی نبوت میتوانم گفتنش نی ساحری
ساقیان لهجهٔ او چون شراب اندر دهند
هوش گوید گوش را هین ساغری کن ساغری
بازوی برهان ز تقریر نظامالدین قویست
آنکه از تعظیم کردی جبرئیلش چاکری
آنکه بر اسرار شرع اندر زمان واقف شوی
از ورقهای ضمیرش یک ورق گر بنگری
نامدی اوراق اطباق فلک هرگز تمام
گر ضمیر او نکردی علم دین را دفتری
وارثان انبیا اینک چنین باشند کوست
علم و تقوی بینهایت پس تواضع بر سری
در ثنای او اگر عاجز شوم معذور دار
تا کجا باشد توان دانست حد شاعری
لاشهٔ ما کی رسد آنجا که رخش او کشند
کاروانی کی رسد هرگز به گرد لشکری
با چنین سکان که گر از قدرشان عقدی کنند
فارغ آید چرخ اعظم از چه از بیزیوری
هجو گویم بلخ را هیهات یارب زینهار
خود توان گفتن که زنگارست زر جعفری
بالله ار بر من توان بستن به مسمار قضا
جنس این بدسیرتی یا نوع این بدگوهری
خاتم حجت در انگشت سلیمان سخن
افترا کردن بدو درگیرد از دیو و پری
باز دان آخر کلام من ز منحول حسود
فرق کن نقش الهی را ز نقش آزری
عیش من زین افترا تلخی گرفت و تو هنوز
چربک او همچنان چون جان شیرین میخوری
مرد را چون ممتلی شد از حسد کار افتراست
بد مزاجان را قی افتد در مجالس از پری
چون مر او را واضع خر نامه گیرد ریش گاو
گاو او در خرمن من باشد از کون خری
آن نمیگویم که در طی زبان ناوردهام
آن هجا کان نزد من بابی بود از کافری
گر به خاطر بگذرانیدستم اندر عمر خویش
یابیم چونان که گرگ یوسف از تهمت بری
جاودان بیزارم از ذاتی که بیزاری ازو
هست در بازار دین صراف جان را بیزری
آن توانایی و دانایی که در اطوار غیب
دام بدبختی نهاد و دانهٔ نیکاختری
آنکه تاثیر صبای صنع او را آمدست
گلفشان اختران بر گنبد نیلوفری
آنکه خار اژدها دندان عقرب نیش را
شحنگی دادست بر اقطاع گلبرگ طری
تا به زلف سایهٔ شب خاک را تزیین نداد
روز بر گوش شفق ننهاد زلف عنبری
باز شد چون قدرتش گیسوی شب را شانه کرد
در خم ابروی گردون دیدهای عبهری
بزم صنعش را زنیلوفر چو گردون عود سوخت
آفتاب و آب کرد این آتشی آن مجمری
آنکه اندر کارگاه کن فکان ابداع او
بیاساس مایهای از مایه های عنصری
داد یک عالم بهشتی روز ازرقپوش را
خوشترین رنگی منور بهترین شکلیگری
وآنکه عونش بر تن ماهی و بر فرق خروس
پیرهن را جوشنی داد و کله را مغفری
آنکه گر آلای او را گنج بودی در عدد
نیستی جذر اصم را غبن گنگی و کری
آنکه بر لوح زبانها خط اول نام اوست
این همی گوید اله آن ایزد و آن تنگری
آنکه از ملکش خراسی دیده باشی بیش نه
گر روی بر بام این سقف بدین پهناوری
آنکه قهرش داد انجم را شیاطین افکنی
وانکه لطفش داد آتش را سمندر پروری
آنکه در امعای کرمی از لعاب چند برگ
کار او باشد نهادن کارگاه ششتری
آنکه در احشای زنبوری کمال رافتش
نوش را با نیش داد از راه صحبت صابری
آنکه از تجویف نالی ساقی احسان او
جام گه خوزی نهد بر دستها گه عسکری
آنکه چون بر آفرینش سرفرازی کرد عقل
گفت می را گوشمالش ده به دست مسکری
آنکه ترک یک ادب بر پیشگاه حضرتش
وقف کرد ابلیس را بر آستان مدبری
آنکه آدم را عصی آدم ز پا افکنده بود
گرنه از ثم اجتباه اوش دادی یاوری
آنکه قوم نوح را از تندباد لاتذر
دردودم کرد از زمین آسیب قهرش اسپری
آنکه چون خلوت سرای خلتش خالی کند
شعله ریحانی کند آنجا نه اخگر اخگری
آنکه دشتی جادویی را در عصایی گم کند
یک شبان از ملک او بیتهمت مستنکری
آنکه نیل مادری بر چهرهٔ مریم کشید
حفظ او بیآنکه باطل شد جمال دختری
آنکه از مهری که بودی مصطفی را برکتف
مهر کردست از پس عهدش در پیغمبری
آنکه از ایمای انگشتش دو گیسو بند کرد
از چه از یک آینه بر سقف چرخ چنبری
آنکه بر دعویش چون برهان قاطع خواستند
در زبان سوسمار آورد حجت گستری
آنکه گر بر اسب فکرت جاودان جولان کنی
از نخستین آستان حضرتش درنگذری
آنکه هم در عقل ممنوعست و هم در شرع شرک
جز به ذاتش گر به عزم وقصد سوگندی خوری
اندرین سوگند اگر تاویل کردم کافرم
کافری باشد که در چون من کسی این ظن بری
خود بیا تا کج نشینم راست گویم یک سخن
تا ورق چون راست بنیان زین کژیها بستری
چون مرا در بلخ هم از اصطناع اهل بلخ
دق مصری چادری کردست و رومی بستری
بر سر ملکی چنان فارغ نباشد کس چو من
حبذا ملکی که باشد افسرش بیافسری
دی ز خاک خاوران چون ذره مجهول آمده
گشته امروز اندرو چون آفتاب خاوری
با چنانها این چنینها زاید از خاطر مرا
ای عجب از آب خشکی آید از آتش تری
این همه بگذار آخر عاقلم در نفس خویش
کادمی را عقل هست از ممکنات اکثری
پس چه گویی هجو گویم خطهای راکز درش
گر درآید دیو بنهد از برون مستکبری
تا تو فرصتجوی گردی وز کمینگاه حسد
غصهٔ ده ساله را باری به صحرا آوری
هیچ عاقل این کند جز آنکه یکسو افکند
اصل نیکو اعتقادی، رسم نیکو محضری
دشمنان را مایه دادن نزد من دانی که چیست
جمع کردن موش دشتی با پلنگ بربری
مستقیم احوال شو تا خصم سرگردان شود
بس که پرگاری کند او چون تو کردی مسطری
این دقایق من چنان ورزم که از بیفرصتی
سکته گیرد این و آن گر بوفراس و بحتری
از عقاب و پوستینش گر نگوید به بود
گرچه در دریا تواند کرد خربط گازری
چند رنجی کز قبولم تازه شاخی میدمد
هرکجا پنداری ای مسکین که بیخی میبری
رو که از یاجوج بهتان رخنه هرگز کی فتد
خاصه در سدی که تاییدش کند اسکندری
یک حکایت بشنوی هم از زبان شهر خویش
تا در این اندیشه باری راه باطل نسپری
دی کسی در نقص من گفت او غریب شهر ماست
بلخ گفت اینهم کمال اوست چند ار منکری
او غریب اندر جهان باشد چو از رتبت مرا
آسمان هر ساعتی گوید زمین دیگری
خاک پای اهل بلخم کز مقام شهرشان
هست بر اقران خویشم هم سری هم سروری
حبذا تاریخ این انشا که فرمانده به بلخ
رایت طغرل تکینی بود و رای ناصری
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر به توصیف احساسات و تجربیات شاعر میپردازد. شاعر از نفاق و دوری دوران شکایت میکند و از مشکلات زندگیاش میگوید. او با تأکید بر وضعیت نابسامان جامعهاش، به تمایز بین حقیقت و زشتیهای موجود در دنیای امروز میپردازد. شاعر به تمجید از شخصیتهای بزرگ اسلامی، همچون اهل بیت و پیغمبر میپردازد و به بررسی جایگاه علم و تقوا در دین اسلام میپردازد. در نهایت، او به نقد دشمنان و حاسدان میپردازد و از ایمان و صداقت خود دفاع میکند و در دل امید به بهبود اوضاع را حفظ مینماید. این شعر آمیختهای از اندیشههای دینی، اجتماعی و شخصی است و به وضوح احساسات شاعر را به نمایش میگذارد.
هوش مصنوعی: ای مسلمانان، از چرخ زمان و مشکلات آن فریاد بزنید! از نفاق و دوگانگیها و همچنین از نقشهها و نیتهای بدی که مانند تیر به سمت شما نشانه رفتهاند، بترسید.
هوش مصنوعی: آب برای من مایهٔ زندگی و نشاط است، اما آتش در دل من شعلهور است. خاک که به آرامی در جاهای خود قرار دارد، در زندگی من باعث بیحرکتی و سکون شده است.
هوش مصنوعی: زندگی من مانند یک کشتی در دریا است که آسمان همیشه در آن حضور دارد. در هنگام شادی، بادبانها را میافرازم و در مواقع اندوه، لنگر را میاندازم تا ساکن شوم و اندوه را تحمل کنم.
هوش مصنوعی: اگر من بخندم، او میگوید که این یک خندهی تلخ است که نشانهی غمهای عمیق درون من است. و اگر بگریم، او میگوید که این اشکها نشاندهندهی روزهایی پر از درد و اندوه است.
هوش مصنوعی: بر روی سر من، عمامه یا کلاهی گذاشتی و این کار باعث شد که عمرم به سرعت بگذرد. حالا بر لبه زبانم هم دوری از حالت زیبایی به وجود آمده است.
هوش مصنوعی: دنیا را مانند پرندهای میبینی که هیچ ثباتی ندارد؛ مثل غزال، گاهی در حالت نر و گاهی در حالت ماده به سر میبرد. در این دنیا هیچ چیز دائمی نیست و تغییر و دگرگونی همیشه وجود دارد.
هوش مصنوعی: از سرنوشت دنیا آگاه شوی که چگونه به سراغم میآید، همانطور که از دور از انتظار میآید و امید به یک نعمت بزرگ را به دل میآورد.
هوش مصنوعی: از ظلمها و بیعدالتیهایی که آسمان بر ما روا میدارد، به اندازهای که بخواهی، ثروت و دارایی وجود دارد. به همین دلیل، من هم در این دوران سخت، مانند تو گرفتار این مشکلات هستم.
هوش مصنوعی: به نظر میرسد که زمانه به اوج خود رسیده و در این میان، آشفتگی و مشکلات گریبانگیر ما شده و همچون قطبی در مرکز این مشکلات قرار گرفته است.
هوش مصنوعی: اگر هفت کشور را به دور تو بچرخاند، یک لحظه هم از عشق تو نخواهد گفت که از کدام سرزمین آمدهام.
هوش مصنوعی: پس از سالها که در برابر حوادث و سختیها ضربههای زیادی خوردم، تقدیر بد من را به جایی رسانده که احساس درد و رنج میکنم و آسیبپذیر شدهام.
هوش مصنوعی: خیری از داستان او به من رسید که مردم در مورد او صحبت میکنند و او را به کفر نسبت میدهند، با اینکه او به من خوبی کرده است.
هوش مصنوعی: ای مسلمانان، دربارهٔ قبهٔ اسلام سخن بگویید و از ناحق آن را از بین نبرید؛ زیرا اگر یک یهودی از نژاد خیبر چنین سخنی بگوید، حتماً باید بترسید که این عمل توهین به مقدسات اسلام است.
هوش مصنوعی: اگر آسمان را بهعنوان یک کودک در نظر بگیریم، بلخ (شهری تاریخی در افغانستان) نشاندهندهی تأثیرپذیری این کودک است. مکه، به عنوان مادر جهان، میداند چگونه میتوان این دنیا را آباد کرد.
هوش مصنوعی: خانوادهی پیامبر اسلام در بلخ افتخار بزرگی دارند و من نیز در خدمت آن خانواده به عنوان سلمانی هستم و این برای من افتخار بزرگی است.
هوش مصنوعی: این بیت به توصیف شخصیتی از خاندان بوطالب میپردازد که در معرفت و علم نامور است اما به دلیل برخی شرایط، از راه حق و حقیقت منحرف شده است. این فرد در واقع حامل علم و دانشی بزرگ است، ولی با وجود این، به دلیل عوامل بیرونی و موانعی که در دنیای اطرافش وجود دارد، به گمراهی کشیده شده است. در نهایت، این وضعیت نشاندهنده تضاد میان علم و عمل در زندگی بشر است.
هوش مصنوعی: دولت و دین او به گونهای منظم و استوار است که مانند شکوفههای درختان، باد صبا را راهنمایی میکند.
هوش مصنوعی: اگر شخصی که از بدو تولد نابینا بوده، در جمع افراد با دانش و با فرهنگ قرار گیرد، ممکن است زیباییهای خاصی را در رفتار و اخلاق آنها ببیند که توجهش را جلب کند.
هوش مصنوعی: در سایهٔ دوران پر از جاه و مقام، کسی که بر میان رعیتها رشد کرده است، مانند عقابی در آسمان میتواند بر کبکهای دشت فرمانروایی کند.
هوش مصنوعی: نسبت به نبوت و پادشاهی، چه کسی مانند سلیمان است که انگشتری به دست داشته باشد؟
هوش مصنوعی: منصبی که در شرق و غرب به عنوان قاضیالقضات برپا شده، از آن کسی است که به خاطر مقامش، عباسیان را بر دیگران برتری میدهد.
هوش مصنوعی: آن کسی که سخن و نوشتارش همچون جادو و سحر است، باید بداند که او نیز مانند گوسالهای است در برابر سامری. در واقع، او نیز در مقایسه با قدرت سخنوری و تاثیرگذاریاش، در برابر دیگران ضعیف و ناتوان است.
هوش مصنوعی: اگر آب و آتش را در کنار هم بیاورند، او به گونهای عمل میکند که بدون هیچ تردیدی، از میان این دو، برترین و مناسبترین را انتخاب میکند.
هوش مصنوعی: اگر به دنبال حمیدالدین هستی، باید بدانی که هر وقت به دو لفظ اشاره میکنی، هر آنچه که در وصف اوست، نه تنها به نامش، بلکه به ویژگیها و صفاتش نیز مربوط میشود.
هوش مصنوعی: در زمان او اگر هنری به ارزشش شناخته میشد، نشان از ارزشمندی آن هنر بود. به راستی، هنرمند او مانند تنها پادشاهی است که دارای جواهرهای گرانبهایی است.
هوش مصنوعی: در متن گفته شده که صفیالدین عمر، به عنوان یک شخصیت بزرگ و معتبر در جامعه، نشان دهنده قدرت و نفوذی است که میتواند بر دیوانگی و نیروهای منفی غلبه کند. به عبارت دیگر، او در جایگاه بالایی قرار دارد که میتواند بر قوای شر غلبه کند و از این رو، وجود او به عنوان یک مرجع دینی و اخلاقی، نشانهای از توانایی و قهری در مقابل بدیهاست.
هوش مصنوعی: علت بسیار بالایی که او دارد، به گونهای است که مقامش از عرش هم فراتر میرود، اما تو با کوتاه کردن منبرش، مقامش را نادیده گرفتی.
هوش مصنوعی: قوانین و احکام دین هر لحظه بر اساس نظر او قویتر و پرمغزتر میشود. آیا دیدهای که چطور میتوان با نوشتن او، امر و نهیهایی که از نظر دین مطرح شده را بهبود بخشید و از ضعف خارج کرد؟
هوش مصنوعی: ناگهان متوجه شد که تقوای او باعث شده است تا نور آفتاب به سبب حجاب ماه، پنهان شود و این ناشی از بیحجابی اوست.
هوش مصنوعی: او هر روز از چهرهاش طالع و سرنوشت خود را میخواند. اما دنیا چه کسی است که از سرنوشتش بیخبر باشد؟
هوش مصنوعی: تجلی قدرت و شجاعت در سخنان تاجالدین شریعت بیهمتاست و معنای آن به اندازهی ذوالفقار علی، نماد حق و عدالت، عمیق و تاثیرگذار میباشد.
هوش مصنوعی: بلبل باغ ایمان، با حضور خود در مجالس، صبح را زیبا و دلانگیز کرده است، به گونهای که مانند گلی در طبیعت شده و پیراهن روز را زیبا آراسته است.
هوش مصنوعی: اگر کسی متوجه میشد که در محفل او، هم آبرو و اعتبار خود را از طریق slander (نق زدن) و هم جانش را از طریق آوازخوانی به خطر میاندازد، ممکن بود از کارهایش توبه کند.
هوش مصنوعی: من نمیدانم که به این نوع سخن چه نامی باید داد. نه میتوانم بگویم که این نوع گفتار از جنس نبوت است و نه میتوانم آن را به سحر ارتباط دهم.
هوش مصنوعی: ساقیانی که صحبتهای او را میفهمند، مانند شراب به ما هوش و حواس میدهند. پس به گوش خود بگو که باید از ساغر بنوشی و لذت ببری.
هوش مصنوعی: نیرومندی و قدرت استدلال در سخنانی که نظامالدین بیان کرده، به اندازهای است که حتی جبرئیل، فرشته بزرگ، به خاطر احترام و ارادت به او خادم و خدمتگزارش شده است.
هوش مصنوعی: کسی که به زمان و رازهای دین آگاهی پیدا کند، اگر نگاهی به صفحهی دل و درونش بیندازد، میتواند حقیقتی را بیابد.
هوش مصنوعی: اگر به ورقههای آسمان نگاه کنی، میبینی که هیچگاه تمام نمیشوند و اگر درون او را به علم دین بشناسی، انگار دفتری برای نوشتن آن علم پیدا نکردهای.
هوش مصنوعی: وراثت پیامبران اکنون به این صورت است که علم و تقوی بیپایان دارند، بنابراین باید با تواضع در برابر آنها شوید.
هوش مصنوعی: اگر در مدح و ستایش او توانایی نداشتم، مرا ببخشید؛ تا چه اندازه میتوان حد و مرز شاعری را شناخت؟
هوش مصنوعی: زمانی که ما به پایان راه برسیم و دیگر نتوانیم حرکت کنیم، چه زمانی خواهد بود که کاروانی از ما بگذرد؟ هرگز نمیتوانیم به قدرت و عظمت یک لشکر دست یابیم.
هوش مصنوعی: اگر با چنین دستگیرهای که اگر به اندازهی ارزششان پیوندی برقرار کنند، چرخ بزرگ عالم از کثرت زرق و برق بینیاز میشود.
هوش مصنوعی: بلخ را دشنام میگویم، اما ای وای، نمیتوانم این را بگویم زیرا در زمره زرد و بیارزش است.
هوش مصنوعی: ای کاش میتوانستم سرنوشتم را به میخ قضا و قدر بچسبانم و از این ویژگیهای زشت و ناپسند رهایی یابم.
هوش مصنوعی: حکم و فرمان سلیمان در دست اوست و هر گونه سخنپراکنی یا تهمت زدن به او، باعث خواهد شد که مخلوقاتِ ناپاک همچون دیوان و پریها به او نزدیک شوند و او را مورد آزار قرار دهند.
هوش مصنوعی: به تأمل و دقت نظر کن و درک کن که سخن آخر من چیست؛ حسودان را باید از آنچه که الهی و مقدس است، جدا کرد و به درستی تشخیص داد که یا از کدام منبع نشأت میگیرد.
هوش مصنوعی: زندگی من به خاطر این اتهام تلخ شده، اما تو هنوز آن را با لذت میخوری، درست مانند اینکه جان شیرینت را میبلعی.
هوش مصنوعی: وقتی شخصی از حسد پر میشود، رفتار نادرستی از خود نشان میدهد و افراد بدطینت در مجالس به ایجاد فضاهای ناپسند و مشکلات میپردازند.
هوش مصنوعی: وقتی که او را به عنوان شخصی کارآمد و مناسب معرفی کنند، باید بدانیم که در واقع، ارتباطات و اوضاع او تحت تأثیر شرایطی است که در آن قرار دارد. وضعیت فردی ممکن است به عنوان نتیجهای از شرایط اجتماعی یا شغلی به وجود آمده باشد.
هوش مصنوعی: من به خاطر نمیآورم که چه حرفی را نگفتهام، اما آن کلمهای که در برابر من قرار دارد، برای من مانند درگاهی به سوی کفر است.
هوش مصنوعی: اگر در زندگی به فکر گذشته باشیم و تنها به آنچه که دیگران دربارهمان گفتهاند توجه کنیم، به سرنوشت بدی دچار میشویم. اما اگر خودمان را از این اتهامات دور کنیم، میتوانیم مثل یوسف که از تهمتها و سختیها رهایی یافت، به آرامش برسیم.
هوش مصنوعی: من همیشه از ذات و طبیعتی که خودش هم از وجودش ناخشنود است، بیزارم. در بازار دین، مانند صرافی که پولی برای معامله ندارد، من نیز فاقد آنچه برای تبادل روح و جانم لازم است، هستم.
هوش مصنوعی: توانایی و داناییای که باعث ایجاد مشکلات در زندگی و سرنوشت نیک یک فرد شده است.
هوش مصنوعی: کسی که زیبایی و تاثیر هنر آفریدگار به او بخشیده، باعث شکوفهزدن گلها و درخشیدن ستارهها در آسمان آبی شده است.
هوش مصنوعی: کسی که توانسته است خار اژدها و نیش عقرب را از بین ببرد، بر روی گلبرگهای لطیف و زیبا محبت و عشق گذاشته است.
هوش مصنوعی: تا زمانی که شب با زلف خود خاک را زیبا نکرد، روز بر گوشههای افق رنگ سرخی نچید.
هوش مصنوعی: زمانی که قدرت او نمایان شد، مانند کسی که موهای شب را شانه میزند، در قوس ابروی آسمان، زیبایی و جلوههای خاصی را مشاهده کرد.
هوش مصنوعی: در مجالس زیبایی که او به وجود آورده، مانند گلی است که در سرشار از عطر و جذابیت است. آتش عشق او به مانند آتش عود، سوزان و دلانگیز است و این احساسات همچون آب، در دلها جاری میشود و نوری را که از آن برمیخیزد، به وجود میآورد.
هوش مصنوعی: کسی که در کارگاه خلقت مشغول است، آفرینش او از مواد اولیهای که در طبیعت وجود دارد، بیپایه و اساس است.
هوش مصنوعی: یک عالم بهشتی از آسمان برای مرد روز آبیپوش، زیباترین رنگ و بهترین شکل را هدیه داد.
هوش مصنوعی: آن کسی که کمکش، بر زیبایی و جوانی و زیباییهای طبیعی درخشش و جلوهای به آنها میبخشد و بر سر خروس پیر، تاجی با شکوه قرار میدهد.
هوش مصنوعی: اگر کسی به زیبایی و کمال خود توجه نکند و آن را نادیده بگیرد، مانند کسی خواهد بود که در میان خزانهای از گنجها زندگی میکند اما از ارزش آنها بیخبر است. او در حقیقت در بیخبری و نادانی خود فقیر است، حتی اگر به ظاهر دارای ثروت باشد.
هوش مصنوعی: کسی که نامش بهصورت نخستین بر زبانها نقش بسته، این را میگوید: ای خدای بزرگ و تنگ نظر.
هوش مصنوعی: اگر کسی از سرزمینش آسیب و صدمهای دیده باشد، بیشتر از آن چیزهایی که در دوردستهای این دنیا میتوان دید، ارزش و اهمیت دارد.
هوش مصنوعی: کسی که باعث میشود ستارهها به غضب بیفتند، شیاطین را خلق میکند و کسی که لطفش به آتش میافزاید، موجب زایش سمندر میشود.
هوش مصنوعی: کسی که در دل یک کرم، اثر چند برگ از لعاب را میگذارد، در واقع کارگاه یک ماهیتراش را برپا کرده است.
هوش مصنوعی: کسی که به زنبوری در دل خود مهربانی و لطف را با نیشی بخشید، از طریق صحبت و گفتگو با صابری، چنین کرده است.
هوش مصنوعی: کسی که از تهی بودن دلش مینالد، باید بداند که ساقی لطف و مهربانیاش همواره جامی پر از نعمت به دست او میدهد، گاه در صحنه جنگ و گاه در لحظات دیگر.
هوش مصنوعی: کسی که به خاطر آفرینش و عظمت آن احساس فروتنی و سرافرازی میکند، عقل به او میگوید که باید به خاطر این حالت خود، تصمیمی بگیرد و تسلیم نشود، بلکه باید در این مسیر با تدبیر و هوشیاری عمل کند.
هوش مصنوعی: کسی که یک رفتار ناپسند را در مقابل مقام او انجام داد، شیطان را در نزد خداوند حکیم قرار داد.
هوش مصنوعی: کسی که باعث سقوط آدم شد، اگر نبود، تو را از میان بندگان برگزیده و یاری میکرد.
هوش مصنوعی: کسی که قوم نوح را در طوفان ویران کرد و از زمین آنها را به عذاب گرفت، همان است که میتواند قهر و غضبش را بر دیگران نیز نازل کند.
هوش مصنوعی: کسی که وقتی به خلوت و آرامش خود میرسد، تمام غمها و ناپاکیها را از دل خود خارج کند، در آن مکان فقط گرمای عشق و صفا باقی میماند و خبری از شعلههای آتش و درد نیست.
هوش مصنوعی: شخصی که میتواند دشت زیبایی را در عصایی گم کند، مانند چوپانی است که از سرزمینی بدون ناپاکی و اتهام عبور میکند.
هوش مصنوعی: کسی که رنگ نیل بر چهرهٔ مریم کشید، بهگونهای مریم را حفظ کرد که زیبایی دخترانهاش از بین نرود.
هوش مصنوعی: کسی که از محبت و مهر مصطفی (پیامبر) برکت و خوشبختی یافته، همچنان پس از عهد و پیمانش در پیغمبری از او پیروی میکند.
هوش مصنوعی: کسی که با اشاره انگشتش دو رشته مو را به هم بسته، چرا باید از یک آینه به سوی آسمان نگاهی بیندازد؟
هوش مصنوعی: کسی که ادعایش نیاز به دلیل روشن و قاطع دارد، حتی میتواند به کمک زبان سوسمار، به بیان استدلال خود بپردازد.
هوش مصنوعی: اگر بر اسب تفکر خود سفر کنی و به دنبال حقیقت باشی، هرگز از اولین درگاه حضرتش نمیگذری و همیشه در آنجا متوقف خواهی شد.
هوش مصنوعی: کسی که هم از نظر عقل و هم از نظر شرع ، ارتکاب شرک در حق خداوند جز به خودش جایز نیست، اگر با اراده و نیتی خاص سوگند بخوری.
هوش مصنوعی: اگر من این سوگند را تفسیر کنم، کافرم، و کافری هستم که در حیرت است و فکر میکند هیچکس مانند من چنین نظری ندارد.
هوش مصنوعی: بیا، تو همان کسی هستی که میتوانم به خاطر تو راست بگویم و سخنی درست بیان کنم. تا وقتی که پایهام محکم باشد و از این کجوکولهها دور شوم، میتوانم درست از کارهایم بگویم.
هوش مصنوعی: وقتی که در بلخ هستم، تحت تأثیر و خاستگاه فرهنگی آنجا، مانند کسی هستم که در مصر چادر بر سر دارد و در رومی خوابیده است.
هوش مصنوعی: هیچکس مانند من در إدارة این ملک چنین بیخیال نیست. چه خوب است ملکی که تاج آن بدون کسی که آن را به دوش بکشد، بر سر گذاشته شده باشد.
هوش مصنوعی: دیروز از خاک خاور، مانند ذرهای ناشناخته آمده بود، ولی امروز در آنجا چون آفتاب خاور، درخشان و روشن شده است.
هوش مصنوعی: این بیت به نوعی تعجب شاعر را از چیزهایی بیان میکند که ممکن است غیرعادی یا غیرمنتظره به نظر بیایند. شاعر میگوید که از افرادی که با آنها در ارتباط است، چیزهایی به یادش میآید که عجیب و غیرمنتظره است، مانند این که چگونه آب میتواند از خشکی و آتش میتواند رطوبت به وجود آورد. این بیان نشاندهندهی تضادها و تناقضاتی است که انسانها در زندگی تجربه میکنند.
هوش مصنوعی: اگر همهی این مشکلات و سختیها را نادیده بگیرم، در درون خودم میدانم که عقل و درک من در مقابل بسیاری از احتمالات و چیزهایی که ممکن است انجام دهم، وجود دارد.
هوش مصنوعی: به چه چیزی میتوانم بگویم، وقتی که چنین مکانی وجود دارد که اگر دیوی به آن وارد شود، از بیرون بر همه تسلط خواهد یافت؟
هوش مصنوعی: تا زمانی که در جستجوی فرصت هستی و حسد را از گوشهای پنهان به سمت دشت میآوری، غصهای که ده سال در دلت مانده را به یغما میبری.
هوش مصنوعی: هیچ فرد عاقلی این کار را نمیکند، مگر اینکه یک اعتقاد خوب و اصول درست را به طور کامل کنار بگذارد.
هوش مصنوعی: اگر بخواهی با دشمنان خود خیلی به آرامی و بیدردسر کنار بیایی، مانند این است که بخواهی جمع کردن موشهای بیخطر را با پلنگی خطرناک توجیه کنی. این کار به هیچ وجه منطقی نیست و نشاندهنده بیفکری است.
هوش مصنوعی: تا زمانی که به حال خودت درآیی و مستقر شوی، رقیب (خصم) دچار سرگردانی خواهد شد، زیرا او مانند تو مشغول حرف زدن بیپایه و اساس است.
هوش مصنوعی: من به قدری در این لحظات مشغول و درگیر هستم که دیگران از بیفرصتی احساس ناتوانی و ضربه میکنند، حتی اگر به بزرگان شعر همچون بوفبکار و بحتری هم اشاره کنیم.
هوش مصنوعی: اگر عقاب و پوستینش سخنی نگفت، نمیتوان گفت که بهتر است. حتی این توانایی را دارد که در دریا نیز مشکل ایجاد کند.
هوش مصنوعی: تعدادی از مشکلات و دشواریهایی که من تحمل کردهام، باعث رشد و شکوفایی من شده است. هرجا که فکر میکنی بدون زحمت و تلاش به موفقیت میرسی، اشتباه میکنی.
هوش مصنوعی: شخصی که از یاجوج به او تهمت زده شده، هرگز زیر فشار و مشکل نمیرود، به ویژه در وضعیتی که تقویتکنندهای مانند اسکندر داشته باشد.
هوش مصنوعی: یک داستان را که از زبان همشهریات میشنوی، در نظر بگیر تا به این فکر نیفتی که راه غلطی را بپیمایی.
هوش مصنوعی: کسی به من گفت که او در عیب و نقصهایی که دارد، به نوعی غریبهای در این شهر است. بلخ به او پاسخ داد که همین عیبها هم بخشی از کمال او به شمار میرود. بنابراین، حتی اگر عیبهایی دارد، نباید آنها را ناسزا شمرد.
هوش مصنوعی: اگر کسی در دنیا غریب باشد، مثل این است که در مقام و مرتبهاش آسمان به او بگوید زمین هر لحظه در حال تغییر است.
هوش مصنوعی: خاک پای افرادی که از بلخ هستند، به خاطر جایگاه والایشان در این شهر، بر من که همتراز و همرتبه با آنها هستم، مبارک و گرانقدر است.
هوش مصنوعی: خوشا به حال تاریخ این نوشته که فرماندهای به بلخ رفته و علم و شأن طغرل را دارد و نظر ناصرالدین را نیز دنبال میکند.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
ای جهان را دیدن تو فال مشتری
کیست آن کو نیست فال مشتری را مشتری
گر ز عنبر بر سمن عمدا تو افکندی زره
آن زره که کاشته است از غالیه بر ششتری
آهوی بزمی تو با کبر پلنگانت چکار
[...]
ای شکسته تیره شب بر روی ، روشن مشتری
تیره شب بر روی روشن مشتری در ششتری
از شکر بر نقره داری دانۀ یاقوت سرخ
وز شبه بر عاج داری حلقۀ انگشتری
زلف مشکین تو پنداری که آزر بر نگاشت
[...]
ای شکنج زلف جانان بر پرند ششتری
سایبان آفتابی یا نقاب مشتری
توده توده مشک داری ریخته بر پرنیان
حلقه حلقه زلف داری بافته بر ششتری
گاه بر گلنار تازه شاخهای سنبلی
[...]
ای به رخسار و به عارض آفتاب و مشتری
آفتاب و مشتری را من به جانم مشتری
داری از سنبل نهاده سلسله بر آفتاب
داری از عنبر کشیده دایره بر مشتری
از سر زلف سیه با حلقههای سنبلی
[...]
ای پدیدار آمده همچون پری با دلبری
هر که دید او مر ترا با طبع شد از دل بری
آفتاب معنی از سایت بر آید در جهان
زان که از هر معنیی چون آفتاب خاوری
زهره مزهر بر تو سازد کز عطارد حاصلی
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال ۹ حاشیه برای این شعر نوشته شده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.