گنجور

 
سعدی

چنین می‌فرماید صاحب السّیف و الفرَس و الحِنطت و العَدَس و الرُّمح و التَّرَس و البطّ والکرکس برقُ الدّین، رعدُ الاسلام و المسلمین، کاشف الآن و الاین، مُحبّ الشیاطین، قاطعُ الطَّبخ، رُهبان الدَّیر و قلیل الخَیر، نهنگ البحر، پلنگ الجَبَل، دوربین الشرق و الغرب، سفره پرداز عراق و خراسان، طوفان‌الزّمان که هر که گرد طاس و هر چه سپید کرباس و هر چه سیاه پلاس ایها النّاس بترک و بیاماس، بادرو الَیل و النهار و البر و البحار و البَربَط و القمار یا اخوانی فحلا فحلا بینک الصبیان و هکذا فعل الزمان فَعَلَیکُم با التراق علی الحَمدان وصیکم یا احباء الشیطان بترک الصلوة و دُخول ِ الخَرابات و اعمَلو اللّواطاتِ قَبلَ اَن یأتی عَلَیکم مَلَک المَوت السلام یأخُذُ مِنکُم جان فَاِنّی لَکُم ناصِحٌ اَمینٌ کَما قالَ قائلُ الاِباحة راحة و المنع الکفر السراویل حجاب و البزاق بدعة. همه پای‌ها برداریم و دست‌ها بفشاریم و بگوییم یا رب این دعا را به خانمان و فرزندان مجلسیان برسان.

اَخبرنا شیخ النَّجدی علیه اللعنة بِاِسناده السَّقیم عَن اِبلیس اَنَّه اَفا کان نصف اللیل یصعد علی جَبَل دماوند و یقول یا مَعشَرَ الرجال و اهلَ الوبال قوموا قبال المَوت و اقتُلوا قَبل الفوت. خبری نادرست و اسنادی سست از شیخ فاجران ابلیس لعنة الله علیه که چون نیم‌شبی بگذرد و دردسر خمار به پایان آید و مجلس آزادگان به آخر رسد، آن ملعون مطرود بدبخت دوزخی ابلیس به کوه دماوند برآید، طبلی از پوست سگ و دوالی از سیرُم ایل بیاورد و آن دوال بر آن طبل زدن گیرد، هر کجا از شرق تا غرب عالم حمدانی است، چون سندان گردد و ابوالعباس چون هرماس در زیر جلبات کف انداختن گیرد و اگر چنان باشد که بیچارة درمانده‌ای باشد، دست وفاق به گردن اشتیاق او درآورد و در زمان دُرج دهن او به حرکت و این بیت را کار فرماید:

فرمان اتابک است هان ای خاتون

‌آری صنما که زود برگردان کون

برگردان کون و زود برگردان کون

‌احسنت ای کون و شاد باش ای کس و کون‌

سؤال: اگر معشوقه بدین صفت میسّر نشود؟

جواب: ای سگ لعنتی اگر میسّر نشود، خری طلب کن گرد و سپید کوهان، تیزگوش آگنده‌ران، گرد سرین و دراز دم که دانشمندان این وصف چنین فرموده‌اند که سه عدد خشت زیر پای نهد و اگر نتواند، چوبکی بر دو زانوی خر بندد و پا در آن نهد و در خر سپوزد و دستة گیاهی بر دست گیرد تا اگر وقت اِنزال بوسه‌ای چند از لبان چون قند تمنّا کند، گیاه را برابر چشم او دارد تا چون سر بیارد، بوسه‌ای بر پوزة چون شکرش دهد.

بی خویش و غریب و خانمانم، چه کنم؟

‌چون تو ندهی و خر نگایم چه کنم؟

سؤال: اگر خر نگاید چه کند؟

جواب: نعلین تکاپوی در پای کند و پاره‌ای صابون به دست آورد و در حمّام بر کف مالد و دست را در سر این به دور مدوّر فرود آورد.

ای خواجه اگر با خرد و تمکینی

‌جز جَلق زدن کار دگر نگزینی

چه خوش‌تر از آن بود که هنگام جَماع

‌تا خایه فرو بری، سرش را بینی

ای بیچارگان بدبخت، از من سؤال کنید سبب آمدن آیه چه بوده است. اگر روز قیامت شما را بدین گناه بگیرند که آن را جواب گوید؟ اکنون روزگار عزیز است و ما این روزگار یافته‌ایم، زنهار، بیاموزید و عمل نمائید، ای خواجة مقری بیتی چند در حق تو بگویم:

ایزد همه خلق را ز ماء و طین کرد

چون است تو را ز آهک و سرگین کرد؟

‌مادر تو بزائید، پس آنگاه پدر

‌در تو نگریست، در کسش نفرین کرد

مسلمانان! ایری دارم که نه صوفی است و سرِ کل دارد و نه زاهد است و در سوراخ می‌رود و نه کور است و یک چشم دارد.

پیل اگر زخم سیخ او بیند

‌مرگ را بر حیات بگزیند

کودکی گر به خشک بسپوزد

‌‌کونش تا روز حشر می‌سوزد

وقتی عزیز است و درِ دوزخ گشاده و زَبانیه نظاره‌کنان ایستاده منتظر قدوم مَیشوم شماست. ای زشتان و ای قَلتبانان، ای پیران سست، ای جوانان کون نادرست! یک ساعت برخیزید و چون خران دهان باز کنید و آن آن آغاز، که این غریب را عارضه‌ای پیدا شده که جمله غم ایّام پیش او شادی می‌شمارد و محنتی که جمله درد روزگار در مقابله آن دوا می‌داند که در میان پای این ضعیف حمدانی است که لایق میران است. پارسیانش کیر و ترکان سیک و تازیان ذب و خوارزمیان حمدان و هر قوم و هر شهر او را لقب و نامی خوانند. کیست که او را مستوره یا مادر پیری باشد و در راه این ضعیف نهد؟ هر که او این جوانمردی کند، یارب او را باقلای خشک روزی کن و دندانش باز ستان و کری و خارش او را ارزانی دار و ناخنانش بریزان. زن و خواهران ایشان را نان و پیاز و کیر دراز برسان، به حق نور و نار و اشجار و ازهار، و قِنا رَبَّنا عَذاب النّار. تَمَّتِ المَجالِسُ فی الهَزل ِ و استَغفِرُ الله مِمَاجَری بهِ القَلَم.

 
 
 
جشنوارهٔ رزم‌آوا: نقالی و روایتگری شاهنامه