گنجور

 
انوری

دوش در خواب من پیمبر را

دیدمش کو ز امت آزردست

گفتمش ای بزرگ چت بودست

طبع پاک تو از چه پژمردست

گفت زین مُقریَک همی جوشم

رونق وحی ایزدی بردست

آنچه این زن به مزد می‌خواند

جبرئیل آن به من نیاوردست

 
 
 
مسعود سعد سلمان

روز دیگر عتابها کردست

سعد و کرا به یاری آوردست

انوری

به خدایی که با بزرگی او

چرخ با آنچه اندرو خردست

که مرا پای در رکاب سفر

دست بوسیدن تو آوردست

کمال‌الدین اسماعیل

چون چناری میان تهیست فلان

که همه آبها زین خوردست

از درون خالی از برون بی بر

وانگه از حرص پای تا سردست

مشاهدهٔ ۲ مورد هم آهنگ دیگر از کمال‌الدین اسماعیل
مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه