پیشی ز هنر طلب نه از مال
اکنون باری که میتوانی
هان تا به خیال بد چو دونان
در حال حیوة این جهانی
افزون نکنی برانچه داری
قانع نشوی بدانچه دانی
مشغول مشو به تن نه اینی
فارغ منشین ز جان نه آنی
گر جانت به علم در ترقی است
آنک تو و ملک جاودانی
ورنه چو به مرگ جهل مردی
هرگز نرسی به زندگانی
دانی چه قیاس راست بشنو
بر خود چه کتاب عشوه خوانی
زین سوی اجل ببین که چونی
زان سوی اجل چنان بمانی
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: شاعر در این اشعار به اهمیت هنر و علم نسبت به ثروت اشاره میکند و تأکید میکند که نباید به مال و دنیا وابسته شد. باید در زندگی به علم و دانش توجه کرد و از تجملات و زرق و برق دنیا دوری کرد. اگر روحی فرهیخته و آگاه داشته باشی، به زندگی جاودانی و حقیقی دست خواهی یافت، اما اگر به جهل و نادانی بمیری، هیچگاه به زندگانی واقعی نخواهی رسید. بنابراین، باید بر خودت کار کنی و به حقیقت وجود فکر کنی تا در زندگی واقعی پابرجا بمانی.
هوش مصنوعی: در زندگی، به دنبال مهارتها و هنرها باش و نه فقط به فکر ثروت و مال مادی. ارزش استعداد و تواناییها بیشتر از داراییهای مادی است که در حال حاضر داری.
هوش مصنوعی: تا زمانی که خیالهای ناپسند در دل انسان وجود دارد، او در زندگی دنیوی به سر میبرد.
هوش مصنوعی: اگر بر آنچه که داری چیزی نیفزایی و راضی نشوی به آنچه که میدانی هم خواهد بود.
هوش مصنوعی: به ظواهر و بدن خود مشغول نشو، چون تو فقط بدن نیستی. همچنین از روح و جان خود غافل نمان، زیرا تو تنها روح هم نیستی.
هوش مصنوعی: اگر وجودت در علم پیشرفت کند، تو و سلطنت ابدی در همراهی خواهید بود.
هوش مصنوعی: اگر از جهل و ignorance رهایی نیابی، هرگز به زندگی واقعی و معنادار نخواهی رسید.
هوش مصنوعی: بدان که چگونه میتوانی خود را مخاطب قرار دهی و در مورد خودت و رفتارهایت تأمل کنی، مانند کتابی که به شیوهای فریبنده و دلربا نوشته شده است.
هوش مصنوعی: به این سمت مرگ نگاه کن و ببین چگونه هستی، از آن سوی مرگ نیز به همین شکل باقی خواهی ماند.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
آن جنگی مرد شایگانی
معروف شده به پاسبانی
در گردنش از عقیق تعویذ
بر سرش کلاه ارغوانی
بر روی نکوش چشم رنگین
[...]
ای چشم و چراغ آن جهانی
وی شاهد و شمع آسمانی
خط نو نبشته گرد عارض
منشور جمال جاودانی
بی دیده ز لطف تو بخواند
[...]
عشقست نشان بی نشانی
از خود چو برون شوی بدانی
ای غایت عیش این جهانی
ای اصل نشاط و شادمانی
گر روح بود لطیف روحی
ور جان باشد عزیز جانی
گفتی که چگونهای تو بیما
[...]
تا بشنیدم که ناتوانی
دلتنگ شدم چنانکه دانی
گفتم شخصی بدان لطیفی
افسوس بود به ناتوانی
افتاد ز هاتفی به گوشم
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.