ای کریمی که در زمین امید
هرچه رست از سحاب جود تو رست
لغزی گفتهام که تشبیهش
هست زاحوال بدسگال تو چست
آنچه از پارسی و تازی او
چون مرکب کنی دو حرف نخست
در مزان هرکه بیندش گوید
نامی از نامهای دشمن تست
باز چون با ز پارسیش افتاد
در ... مادرش چه سخت و چه سست
وانچه باقی بماند از تازیش
هست همچون شمایلش به درست
مر مرا در شبی که خدمت تو
روی بختم به آب لطف بشست
دادهای آن عدد که بر کف راست
پشت ابهام از رکوع آن جست
بده ار پخته شد و گر نی نی
نه تو در بصرهای نه من در بست
در دو هستیت نیستی مرساد
تا که مرفوع هست باشد هست
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
گرد پرگار چرخ مرکز بست
شبه مرجان شد و بلور جمست
آمد آن رگزن مسیحپرست
شست الماسگون گرفته به دست
کرسی افکند و برنشست بر او
بازوی خواجه عمید ببست
شست چون دید گفت عز و علا
[...]
ستد و داد جز به پیشادست
داوری باشد و زیان و شکست
تا مرا بود بر ولایت دست
بودم ایزد پرست و شاه پرست
امر شه را و حکم الله را
نبدادم به هیچ وقت از دست
دل به غزو و به شغل داشتمی
[...]
آمد آن حور و دست من بربست
زده استادوار نیش به دست
زنخ او به دست بگرفتم
چون رگ دست من ز نیش بخست
گفت هشیار باش و آهسته
[...]
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.