گنجور

 
انوری

ای کریمی که در زمین امید

هرچه رست از سحاب جود تو رست

لغزی گفته‌ام که تشبیهش

هست زاحوال بدسگال تو چست

آنچه از پارسی و تازی او

چون مرکب کنی دو حرف نخست

در مزان هرکه بیندش گوید

نامی از نامهای دشمن تست

باز چون با ز پارسیش افتاد

در ... مادرش چه سخت و چه سست

وانچه باقی بماند از تازیش

هست همچون شمایلش به درست

مر مرا در شبی که خدمت تو

روی بختم به آب لطف بشست

داده‌ای آن عدد که بر کف راست

پشت ابهام از رکوع آن جست

بده ار پخته شد و گر نی نی

نه تو در بصره‌ای نه من در بست

در دو هستیت نیستی مرساد

تا که مرفوع هست باشد هست