گنجور

 
سعدی

درویشی را دیدم، سر بر آستانِ کعبه همی‌مالید و می‌گفت: یا غَفور! یا رحیم! تو دانی که از ظَلومِ جَهول چه آید.

عذرِ تقصیرِ خدمت، آوردم

که ندارم به طاعت استظهار

عاصیان از گناه توبه کنند

عارفان از عبادت استغفار

عابدان جزایِ طاعت خواهند و بازرگانان بهایِ بِضاعت، منِ بنده امید آورده‌ام نه طاعت و به دَرْیوزه آمده‌ام نه به تجارت.

اِصْنَعْ بی ما اَنْتَ اَهْلُهُ.

بر درِ کعبه سائلی دیدم

که همی‌گفت و می‌گرستی خَوش

می‌نگویم که طاعتم بپذیر

قلمِ عفو بر گناهم کش

 
 
 
حکایت شمارهٔ ۲ به خوانش حمیدرضا محمدی
می‌خواهید شما بخوانید؟ اینجا را ببینید.
حکایت شمارهٔ ۲ به خوانش محمدرضا خسروی
حکایت شمارهٔ ۲ به خوانش فاطمه زندی
حکایت شمارهٔ ۲ به خوانش دکتر مریم صمدی
فعال یا غیرفعال‌سازی قفل متن روی خوانش من بخوانم