گنجور

 
سعدی

گر کنم در سر وفات سری

سهل باشد زیان مختصری

ای که قصد هلاک من داری

صبر کن تا ببینمت نظری

نه حرام است در رخ تو نظر

که حرام است چشم بر دگری

دوست دارم که خاک پات شوم

تا مگر بر سرم کنی گذری

متحیر نه در جمال توام

عقل دارم به قدر خود قدری

حیرتم در صفات بی چون است

کاین کمال آفرید در بشری

ببری هوش و طاقت زن و مرد

گر تردد کنی به بام و دری

حق به دست رقیب ناهموار

پیش خصم ایستاده چون سپری

زان که آیینه‌ای بدین خوبی

حیف باشد به دست بی بصری

آه سعدی اثر کند در کوه

نکند در تو سنگدل اثری

سنگ را سخت گفتمی همه عمر

تا بدیدم ز سنگ سختتری

 
 
 
گنجور را از دست هوش مصنوعی نجات دهید!
غزل ۵۵۶ به خوانش حمیدرضا محمدی
می‌خواهید شما بخوانید؟ اینجا را ببینید.
غزل شمارهٔ ۵۵۶ به خوانش فاطمه زندی
همهٔ خوانش‌هاautorenew
فعال یا غیرفعال‌سازی قفل متن روی خوانش من بخوانم
رودکی

این جهان را نگر به چشم خرد

نی بدان چشم کاندر او نگری

همچو دریاست وز نکوکاری

کشتیی ساز، تا بدان گذری

لبیبی

ای بزفتی علم بگرد جهان

بر نگردم بتو مگر بمری

گرچه سختی چو نخلکه مغزت

جمله بیرون کنم بچاره گری

مسعود سعد سلمان

نه چو تو در زمانه ناموری

نه چو نام تو در جهان سمری

عزم تو کف حزم را تیغی است

حزم تو روی عزم را سپری

نه چو کین تو ظلم را زهری

[...]

مشاهدهٔ ۳ مورد هم آهنگ دیگر از مسعود سعد سلمان
سنایی

معجز معجزی پدید آمد

چون فرورید قوم او پسری

بی‌نهادی پلید و پر هوسی

بی‌زمانی دراز و بی‌خبری

هم ازو بود و از کفایت او

[...]

مشاهدهٔ بیش از ۴۲ مورد هم آهنگ دیگر از سنایی
سوزنی سمرقندی

شاد باش ای مؤید سکنه

ای جوانمرد مهتر هنری

نشود از تو صنعتی پیدا

تا که بر مغز کرمه ای نخوری

تا جوازه بدو تنه بکشند

[...]

مشاهدهٔ ۱ مورد هم آهنگ دیگر از سوزنی سمرقندی
مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه