زر به اَمرَد کسی دهد به گزاف
که نداند طریقت زردشت
هر کجا سرو قامتی بینی
چشم در روی کن، خیو در مشت
چون نه کونش دری ّ و نه شلوار
بیگناهت کسی نخواهد کشت
ور جَماع آرزوت میباشد
تا به خاتم فرو کنی انگشت
حاصل آن بیش نیست آخر کار
که شود با تو نرم کنگ و درشت
گر تأمل کنی، بدان ماند
که خری را خری رود در پشت
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
تا سمو سر برآورید از دشت
گشت زنگار گون همه لب کشت
هر یکی کاردی ز خوان برداشت
تا پزند از سمو طعامک چاشت
باد و گردم نکرد زشتی هیچ
با دل من چرا شد ایدون زشت
زانکه خویی پلید کرد مرا
هر که را خو پلید ، هست پلشت
شاه غزنین چو نزد او بگذشت
چون دویزه بگردش اندر گشت
زن برون کرد کولک از انگشت
کرد بر دوک و دوک ریسی پشت
دو رفیقند هر دو ناخوش و زشت
باز دارندت این و آن ز بهشت
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.