گنجور

 
سعدی

نادان را به از خاموشی نیست وگر این مصلحت بدانستی، نادان نبودی.

چون نداری کمال ِ فضل آن به

که زبان در دهان نگه داری

آدمی را زبان فضیحه کند،

جوز ِ بی‌مغز را سبکساری

خری را ابلهی تعلیم می‌داد

بر او بر صرف کرده سعی ِ دایم

حکیمی گفتش ای نادان چه کوشی؟

در این سودا بترس از لوم ِ لایم

نیاموزد بهایم از تو گفتار

تو خاموشی بیاموز از بهایم

هر که تأمل نکند در جواب

بیشتر آید سخنش ناصواب

یا سخن آرای چو مردم به هوش

یا بنشین چون حیوانان خموش

 
نسک‌بان: جستجو در متن سی‌هزار کتاب فارسی
sunny dark_mode