چون است حال بستان ای باد نوبهاری
کز بلبلان برآمد فریاد بیقراری
ای گنج نوشدارو با خستگان نگه کن
مرهم به دست و ما را مجروح میگذاری
یا خلوتی برآور یا بُرقَعی فروهِل
ور نه به شکل شیرین شور از جهان برآری
هر ساعت از لطیفی رویت عرق برآرد
چون بر شکوفه آید باران نوبهاری
عود است زیر دامن یا گل در آستینت
یا مشک در گریبان بنمای تا چه داری
گل نسبتی ندارد با روی دلفریبت
تو در میان گلها چون گل میان خاری
وقتی کمند زلفت دیگر کمان ابرو
این میکِشد به زورم وآن میکُشد به زاری
ور قید میگشایی وحشی نمیگریزد
در بند خوبرویان خوشتر که رستگاری
ز اول وفا نمودی چندان که دل ربودی
چون مهر سخت کردم سست آمدی به یاری
عمری دگر بباید بعد از فراق ما را
کاین عمر صرف کردیم اندر امیدواری
ترسم نماز صوفی با صحبت خیالت
باطل بود که صورت بر قبله مینگاری
هر درد را که بینی درمان و چارهای هست
درمان درد سعدی با دوست سازگاری



با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: در این شعر، شاعر به زیباییهای بهار و مجرای عشق اشاره میکند. او از باد بهاری و صدای بلبلانی که نشاندهندهی بیقراری و شوق عشق هستند، سخن میگوید. شاعر خواستههای خود را از معشوق بیان میکند و به او میگوید که اگر به او توجه نکند، شور و خوشیهای زندگی را از او میگیرد. او همچنین به تشابه زیبایی معشوق با گلها و احساساتی که زلف و ابروی او در دلش ایجاد میکند، میپردازد. در نهایت، شاعر به اهمیت وفا و رفاقت در عشق اشاره میکند و میگوید که امید به وصال، زندگیاش را پر کرده است. همچنین به خطر بیاعتباری اعمالش در صورت عدم توجه معشوق و برقراری رابطه با او اشاره میکند.
ای نسیم و باد نوبهاری، حالِ گلهای باغ چگونه است؟ چرا که بلبلهای عاشق دیگر توان صبر ندارند و فریادی، به نشان بیقراری سر دادهاند.(نکته: باد، نسیم و… در ادبیات پیک و خبر رسان میان عاشق و معشوق هستند.)
ای معشوقی که درمان تمام دردها در وجود توست، نگاه و عنایتی به مجروحان خود کن، داروی تمام دردها را در دست داری، اما ما را مجروح و زخمی رها میکنی.
یا خلوتی فراهم کن و تنها عاشقانت را بدان راه بده، و یا رو بندی بر روی صورت خود قرار ده؛ وگرنه چنین که آشکارا خود را نشان دادهای(ایهام: ۱. به طرز شیرین و دلنشینی، ۲. به شکل شیرین معشوق خسرو پرویز ) دنیا را به آشوب و غوغا میکشانی.
همانگونه که باران نوبهاری بر روی شکوفههای لطیف مینشیند، هر لحظه، از شدت لطیفی، از صورت تو عرق میتراود.(نکته: مصراع اول مشبه، مصراع دوم مشبه به.)
عود در زیر دامن خود پنهان کردهای یا گل در آستین خود گذاشتهای که چنان خوشبو و معطر هستی؟ یا شاید مشک در گریبان خود نهادهای؛ به من نشان بده که چه داری که چنین خوشبو و خواستنی هستی؟(نکته: نکته شگفت و عجیب در این بیت هنرنمایی سعدی است که برای اینکه بیان کند تمام وجود معشوقم معطر و خوشبوست از هر قسمت اندام او مثالی میزند؛ دامن، آستین و گریبان.)
گل که نماد زیبایی است با چهرهی دلفریب تو هیچگونه نسبتی ندارد و قابل و مقایسه با صورت تو نیست؛ در واقع هنگامی که تو در میان گلها هستی مثل این است که گلی در میان خار روییده باشد.
زمانی کمند زلفت مرا با قدرت به سوی دام عشق میکشاند و زمانی دیگر کمان ابرویت مرا به سختی میکُشد و هلاک میکند.
اگر زمانی بند و قید (عشق خود را) باز کنی، حتی کسانی که ذاتا گریزنده و رمنده هستند، از پیش تو فرار نمیکنند؛ چرا که آدمی اگر اسیر زیبارویان باشد، دلپذیرتر است که آزاد و رها باشد.
در ابتدا که مرا عاشق خود ساختی، اظهار وفاداری کردی، اما همین که سرسختانه دلباخته تو شدم، در کار عشق و عاشقی سست شدی.
بعد از جدایی ، احتیاج به عمر و زندگی دیگری داریم، چرا که این عمر و زندگی را در راه انتظار و امیدواری خرج کردیم.
یقین دارم که نماز صوفی در حالیکه تصویر تو همنشین اوست، باطل است؛ چرا که تو تصویر چهرهی خود را بر قبلهی او نگاشتهای.(نکته: صحبت کردن در میان نماز سبب ابطال آن میشود که سعدی نگاهی هنری بدان کرده است و معتقد است که صوفی که این همه ادعای دینداری دارد در هنگام نماز، صورت معشوق را بر قبله میبیند.)
تمام دردها، درمان و چارهای دارد؛ درمان درد سعدی نیز این است که با خوی و خواستهی معشوق خود همراهی کند.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
میخواهید شما بخوانید؟ اینجا را ببینید.
همین شعر » بیت ۱
چون است حال بستان ای باد نوبهاری
کز بلبلان برآمد فریاد بیقراری
هر جا که سیف باشد بستان اوست رویش
«چون است حال بستان ای باد نوبهاری»
ای عاشقان گیتی یاری دهید یاری
کان سنگدل دلم را خواری نمود خواری
چون دوستان یکدل در پیش او نهادم
بستد به دوستی دل ننمود دوستداری
گفتم که دل ستانم ناگاه دل سپردم
[...]
ای لعبت حصاری، شغلی دگر نداری
مجلس چرا نسازی، باده چرا نیاری
چونانکه من به شادی روزی هم گذارم
خواهم که تو به شادی روزی همیگذاری
گر دوستدار مایی، ای ترک خوبچهره
[...]
ای عاشقان گیتی یاری دهید یاری
کان سنگدل دلم را خواری نمود خواری
چون دوستان یکدل دل پیش تو نهادم
بسته به دوستی دل بنموده دوستداری
گفتم که دل ستانم ناگاه دل سپردم
[...]
ای شاه عدل گستر عید آمدست بر در
از یار خواه باده وز باده خواه یاری
دانی یقین و داری هرچ آن وجود دارد
جز غیب کان ندانی جز عیب کان نداری
در ملکت فریدون می خواه بهمن آسا
[...]
تا چند عشق بازیم بر روی هر نگاری؟
چون میشویم عاشق بر چهرهٔ تو باری
از گلبن جمالت خاری است حسن خوبان
مسکین کسی کزان گل قانع شود به خاری!
خواهی که همچو زلفت عالم به هم بر آید؟
[...]
معرفی ترانههای دیگر
تا به حال ۶۵ حاشیه برای این شعر نوشته شده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.