گنجور

 
سعدی

عابدی را پادشاهی طلب کرد.

اندیشید که دارویی بخورم تا ضعیف شوم، مگر اعتقادی که دارد در حقِّ من زیادت کند.

آورده‌اند که داروی قاتل بخورد و بمرد.

آن که چون پسته دیدمش همه مغز

پوست بر پوست بود همچو پیاز

پارسایانِ رویْ در مخلوق

پشت بر قبله، می‌کنند نماز

چون بنده خدایِ خویش خوانَد

باید که به جز خدا نداند

 
 
 
گنجور را از دست هوش مصنوعی نجات دهید!
حکایت شمارهٔ ۱۸ به خوانش حمیدرضا محمدی
می‌خواهید شما بخوانید؟ اینجا را ببینید.
حکایت شمارهٔ ۱۸ به خوانش محمدرضا خسروی
حکایت شمارهٔ ۱۸ به خوانش فاطمه زندی
فعال یا غیرفعال‌سازی قفل متن روی خوانش من بخوانم