قطعهٔ صدر اجل قاضی قضاة شرق و غرب
آنکه بر عالم نفاذ او قضای دیگرست
خواجهٔ ملت حمیدالدین که از روی قوام
دین و ملت را مکانش چون عرض را جوهرست
آنکه قاضی فلک یعنی که جرم مشتری
روز بارش از عداد پردهداران درست
چاکران حضرتش نزد من آوردند دی
چاکران حضرتی کو را چو من صد چاکرست
چون نهادم بر سر و بر دیده آن تشریف را
کز عزیزی راست همچون دیدگانم در سرست
دیده از حیرت همی گفت این چه کحل و توتیاست
تارک از دهشت همی گفت این چه تاج و افسرست
بر زبانم رفت کین درج سراسر نکتهبین
عقل گفت ای هرزهگو این درج تا سر گوهرست
زان سخن پروردنم یکبارگی معلوم شد
کانچه عالی رای ملکآرای معنی پرورست
خاطر وقادش اندر نسبت آب سخن
آتشی آمد که دودش جمله آب کوثرست
عالم معنیش خواندم عالمم خاموش کرد
گفت عامل چون بود آن کو ز عالم برترست
مهر و کینش موجب بدبختی و نیکاختریست
چون از این بدبخت شد انصاف از آن نیکاخترست
از خط شیرینش اندر فکرتم کایا مگر
آهوان چین و ماچین را چراگه عسکرست
با خرد گفتم توانی گفت این اعجوبه چیست
گفت پندارم که بحری پر ز مشک و شکرست
عشق ازو به گفت گفتا نیک دور افتادهاند
یادگاری از لب معشوق و زلف دلبرست
دیر زی ای آنکه بعد از پانصد و پنجاه سال
نظم و خطت بر نبوت حجت پیغامبرست
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر از قاضی قضاة شرق و غرب، حمیدالدین، به توصیف مقام و منزلت والای او میپردازد. شاعر با تمجید از عقل و دانش او، به مقایسه آن با چیزهای ارزشمند و باارزش در طبیعت میپردازد. زیباییهای ظاهری مانند تاج و افسر و همچنین نکات عمیق معنوی او مورد توجه قرار میگیرد. در نهایت، شاعر از تأثیر دیرینه و ماندگار او بر خطوط و نظمهای ادبی پس از سالها یاد میکند و آن را با پیامبر مقایسه مینماید. این شعر نشاندهنده احترامی عمیق به دانش و فضیلتهای انسانی است.
هوش مصنوعی: این جمله به شخصیتی اشاره دارد که در مقام قضاوت و حکمرانی در شرق و غرب شناخته شده است. او بر جهانی که تحت تأثیر اراده و حکمتش قرار دارد، تسلط دارد و قضاوتهای او خارج از معیارهای معمول است. به عبارت دیگر، این فرد به عنوان یک قاضی برتر، قدرت و نفوذ خاصی در اداره امور جهان دارد.
هوش مصنوعی: حمیدالدین، بزرگ ملت، به شایستگی و ثبات دین و ملت، جایگاهی دارد که به مانند جوهر است و عراض (اشیاء و ویژگیهای ظاهری) به شمار میآید.
هوش مصنوعی: کسی که قاضی آسمان است، به این معناست که گناه مشتری در روز بارش باران، برابر با تعداد افرادی نیست که در پردههایی پنهان هستند.
هوش مصنوعی: خادمان او را نزد من آوردند، اما خادمی که مانند من برای او صدها خدمتگزار دارد، وجود ندارد.
هوش مصنوعی: زمانی که آن مقام و احترام را بر سر و چشمانم قرار دادم، میبینم که از دوستی و محبت، مشابه دیدگانم در وجودم است.
هوش مصنوعی: چشمانم در حیرت میگویند این چه نوع آرایشی است که شبیه سرمه و توت به نظر میرسد و بر سر از ترس میگویند این چه نوع تاج و دستاری است؟
هوش مصنوعی: بر زبانم آمد که این گوهر ارزشمند پر از نکته و فهم است. عقل به من گفت، ای کسیکه بیهوده سخن میگویی، بدان که این گوهر تا سرش پر از ارزش و محتواست.
هوش مصنوعی: از آن گفتار پروردگارم ناگهان روشن شد که چیزی که فکر برتر و پادشاه ترتیبدهنده معانی را پرورش میدهد.
هوش مصنوعی: دل تنگ و ناراحت او، نسبت به آب (در اینجا آب به معرفت و آگاهی اشاره دارد) ، آتش شدیدی را به وجود آورد که دودش، تمام آب کوثر را میسوزاند.
هوش مصنوعی: دانش و آگاهی را درک کردم، اما عالمانه سکوت اختیار کرد و گفت: عملکننده کیست؟ چه کسی میتواند از علم فراتر رود؟
هوش مصنوعی: عشق و دشمنی او باعث خوشبختی و بدبختی انسانها میشود. وقتی که آدمی بر اثر این بدبختی بیانصافی کند، در نتیجه به خوشبختی و درستکاری بیشتر نزدیک میشود.
هوش مصنوعی: از خوشنویسی و زیبایی خط او در ذهنم هستم، آیا ممکن است نشاندهندهی مکانی برای آهوهای چین و ماچین باشد که وجود دارند؟
هوش مصنوعی: با عقل و خرد خود پرسیدم که این شگفتی چیست؟ گفت: گمان میکنم که دریایی است پر از عطر و شیرینی چون مشک و شکر.
هوش مصنوعی: عشق به او میگوید که یادگاری از لب معشوق و زلف دلبر به خوبی دور افتادهاند.
هوش مصنوعی: ای کسی که پنجصد و پنجاه سال پس از تو، خط و نظم تو دلیل و حجت پیامبری خواهد بود، دیر آمدهای!
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
عید همچون حاجیان نوروز را پیش اندرست
اینت نوروزی که عیدش حاجب و خدمتگرست
عید اگرنوروز را خدمت کند بس کار نیست
چاکر نوروز را چون عید سیصد چاکرست
عید را زینت ز مال وملک درویشان بود
[...]
صابر، ای چون صبر ذات تو گزیده نزد عقل
تا نپنداری که در هجرت دل من صابرست
هست چندان آرزوی تو مرا ، کز وصف آن
هم کتابت عاجزست و هم عبارت قاصرست
عقل من مغلوب و شوق طلعت تو غالبست
[...]
دوش خوابی دیدهام گو نیک دیدی نیک باد
خواب نه بل حالتی کان از عجایب برترست
خویشتن را دیدمی بر تیغ کوهی گفتیی
سنگ او لعل و نباتش عود و خاکش عنبرست
ناگهان چشمم سوی گردون فتادی دیدمی
[...]
پادشاهی کاو روا دارد ستم بر زیردست
دوستدارش روز سختی دشمن زورآورست
با رعیت صلح کن وز جنگ خصم ایمن نشین
زان که شاهنشاه عادل را رعیت لشکرست
بر سپهر حسن رویش آفتابی دیگرست
لیکن از شعر سیاهش سایبانی دیگرست
زینت خوبان بگاه جلوه از زیور بود
روی شهر آرای تو زیب و بهای زیورست
گفتم آرم در دهن ناگه لبت خندید و گفت
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.