گنجور

 
انوری

ای غایت عیش این جهانی

ای اصل نشاط و شادمانی

گر روح بود لطیف روحی

ور جان باشد عزیز جانی

گفتی که چگونه‌ای تو بی‌ما

دور از تو بتا چنان که دانی

از درد تو سخت ناتوانم

رنجی برگیر اگر توانی

کردیم به پرسشی قناعت

زین بیش همی مکن گرانی

گر دست‌رسی بدی به بوسی

کاری بودی هزارگانی

 
 
 
ناصرخسرو

آن جنگی مرد شایگانی

معروف شده به پاسبانی

در گردنش از عقیق تعویذ

بر سرش کلاه ارغوانی

بر روی نکوش چشم رنگین

[...]

سنایی

ای چشم و چراغ آن جهانی

وی شاهد و شمع آسمانی

خط نو نبشته گرد عارض

منشور جمال جاودانی

بی دیده ز لطف تو بخواند

[...]

مشاهدهٔ ۲ مورد هم آهنگ دیگر از سنایی
عین‌القضات همدانی

عشقست نشان بی نشانی

از خود چو برون شوی بدانی

انوری

ای رای ملک شه معظم

مه‌پرور سال‌بخش ثانی

ای کرده کلیم‌وار عدلت

آبان خدای را شبانی

حقا که شوی به مهر مه بر

[...]

مشاهدهٔ ۲ مورد هم آهنگ دیگر از انوری
ادیب صابر

تا بشنیدم که ناتوانی

دلتنگ شدم چنانکه دانی

گفتم شخصی بدان لطیفی

افسوس بود به ناتوانی

افتاد ز هاتفی به گوشم

[...]

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه