گر ماهِ من برافکند از رخ نقاب را
برقع فروهلد به جمال آفتاب را
گویی دو چشمِ جادویِ عابدفریبِ او
بر چشمِ من به سِحر ببستند خواب را
اوّل نظر ز دست برفتم عنانِ عقل
وان را که عقل رفت چه داند صواب را
گفتم مگر به وصل رهایی بوَد ز عشق
بیحاصل است خوردنِ مستسقی آب را
دعوی درست نیست گر از دستِ نازنین
چون شربتِ شکر نخوری زهرِ ناب را
عشق آدمیّت است گر این ذوق در تو نیست
همشرکتی به خوردن و خفتن دواب را
آتش بیار و خرمنِ آزادگان بسوز
تا پادشه خراج نخواهد خراب را
قوم از شراب مست و ز منظور بینصیب
من مست از او چنان که نخواهم شراب را
سعدی نگفتمت که مرو در کمندِ عشق
تیرِ نظر بیفکند افراسیاب را
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر درباره تجربههای عشق و حالتهای روحی ناشی از آن است. شاعر به زیبایی معشوق اشاره میکند و میگوید که اگر زیبایی او از پرده بیرون آید، چنان سحرآمیز است که عقل را از دست میدهد. او به این نکته اشاره میکند که عشق واقعی، شبیه به آدمیت است و کسانی که این حس را نمیشناسند، در واقع از زندگی واقعی بیبهرهاند. شاعر در آخر به نوعی هشدار میدهد که نباید در کمند عشق گرفتار شد، زیرا نگاه معشوق میتواند خطرناک باشد. به طور کلی، شعر ترکیبی از احساسات عمیق و تفکرات فلسفی درباره عشق و زیبایی است.
هوش مصنوعی: اگر ماه من پوشش خود را از چهره بردارد، حجاب و پرده را از زیبایی خورشید کنار میزنم.
چشمان جادویی او که عابد را مدهوش میکند، با سحر و جادو راه خواب را بر چشمان من بستند.
در اولین نظر عنان عقل را از دست دادم و آنکسی را که عقل و هوشش رفت دیگر چه میداند که کار صواب و نیک چیست؟
گمان میکردم که اگر به وصال معشوق برسم از شور و آشفتگیِ عشق رها شوم اما کسی که به استسقا مبتلاست هر چقدر هم آب بنوشد بیهوده است و باز تشنه است.
ادعای عشق تو حقیقت ندارد اگر از دست معشوق زهر را مانند یک شربت شیرین ننوشی.
عشق، نشان و نماد آدمیت است و اگر این نشان در تو وجود ندارد، تو در خوردن و خوابیدن با حیوانات شریک هستی و تفاوتی با آنان نداری.
هوش مصنوعی: آتش را به پا کن و مزارع آزادگان را بسوزان، تا این که پادشاه برای این خرابیها خراج نگیرد.
عدهای از شراب مست هستند و از چهرهی معشوق بینصیبند و من از زیبایی معشوق آنچنان مست هستم که نیازی به شراب برای مست شدن ندارم.
هوش مصنوعی: سعدی به تو نگفتهام که در دام عشق گرفتار نشوی، چون تیر نگاه آن کسی مانند افراسیاب به قلبت فرو خواهد رفت.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
میخواهید شما بخوانید؟ اینجا را ببینید.
میخواهید شما بخوانید؟ اینجا را ببینید.
همین شعر » بیت ۹
سعدی نگفتمت که مرو در کمند عشق
تیر نظر بیفکند افراسیاب را
ای دل نگفتمت که مرو در کمند عشق
آخر بقصد خویش چرا میکنی شتاب
ای بر عقاب کرده تقدم ثواب را
وی بر خطا گزیده طریق صواب را
در مستی ار ز بنده خطایی پدید شد
مست از خطا نگردد واجب عقاب را
گر در گذاری از تو نباشد بسی دریغ
[...]
ساقی کمی قرین قدح کن شراب را
مطرب یکی به زخمه ادب کن رباب را
جام از قیاس آب و می از جنس آتش است
ساقی نثار مرکب آتش کن آب را
بفکن مرا به باده ای و مست و خراب کن
[...]
دیوانه می کنی دل و جان خراب را
مشکن به ناز سلسله مشک ناب را
بی جرم اگر چه ریختن خون بود و بال
تو خون من بریز ز بهر ثواب را
بوی وصال در خور این روزگار نیست
[...]
زان پیش کاتصال بود خاک و آب را
عشق تو خانه ساخته بود این خراب را
مهر رخت ز آب و گل ما شد آشکار
پنهان به گل چگونه کنند آفتاب را؟
تا کفر و دین شود، همه یک روی و یک جهت
[...]
دی چاشتگه ز چهر فکندی نقاب را
شرمنده ساختی همه روز آفتاب را
تیغ ترا چه حاجت رخصت به خون ماست
بر خلق تشنه حکم روانست آب را
بینم دو چشم مست تو بیمار سرگران
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال ۱۱ حاشیه برای این شعر نوشته شده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.