قصیدهٔ شمارهٔ ۱۶۷ - در مدح صدراعظم زینالدین عبد الله و شکر صحت یافتن او از بیماری
از محاق قضا برون شد ماه
وز عرای خطر برون شد شاه
باز فراش عافیت طی کرد
بستری غمفزای و شادیکاه
باز برداشت وهن ملت و ملک
باز بفزود قدر مسند و گاه
زینت ملک پادشاه جهان
زین دین خدای عبدالله
آنکه از دامن جلالت اوست
دست تاثیر آسمان کوتاه
وانکه در طول و عرض همت اوست
رای سلطان اختران گمراه
پیش پاسش قضا گشاده کمر
پیش قدرش قدر نهاده کلاه
باز بی حرز دولتش تیهو
شیر بیطوق طاعتش روباه
وانکه از چتر دولتش آموخت
عکس مهتاب شکل خرمن ماه
عزمش از سر اختران منهی
حزمش از راز روزگار آگاه
آنکه از رای روشنش بگزارد
نور خورشید وام سایهٔ چاه
عرصهٔ همتش چو گنبد چرخ
یک جهان خیمه دارد و خرگاه
ای ز رسم تو پر سمر اقوال
وی ز شکر تو پر شکر افواه
آسمانت زمین طارم قدر
وافتابت نگین خاتم جاه
زین سپس در حمایت جاهت
طاعت کهربا ندارد کاه
حرمی شد حمایت تو چنانک
باشد از آفتاب و سایه پناه
ملک را ز آفتاب رای تو هست
ابدالدهر بامداد پگاه
جز به درگاه عالی تو فلک
ننبشته است عبده و فداه
جز به عین رضا نخواهد کرد
دیدهٔ روزگار در تو نگاه
شد مطیع ترا زمانه مطیع
شد سپاه ترا ستاره سپاه
هست بر وقفنامهٔ شرفت
نه سپهر و چهار طبع گواه
خشم و خصم تو آتشست و حشیش
مهر و کین تو طاعتست و گناه
بر دماند ز شعلهٔ آتش
فتح باب کف تو مهر گیاه
کردهای از دراز دستی جود
از جهان دست خواستن کوتاه
در هنر خود چنین تواند بود
بشری لا اله الا الله
ای به تو زنده سنت پاداش
وی ز تو تازه رسم باد افراه
بنده زین سقطهٔ چو آتش تیز
بر سر آتش است بیگه و گاه
حاش لله چو روز سقطهٔ تو
شب گیتی نزاد روز سیاه
شکر ایزد که باز روشن شد
به تو صدر وزیر و حضرت شاه
نشد از سقطه قربتت ساقط
بلکه بفزود بر یکی پنجاه
تا کند اختلاف جنبش چرخ
نقش بیرنگ روزگار تباه
هرکه نبود به روزگار تو شاد
روزگارش مباد نیکی خواه
امر و نهیت روان چو حکم قضا
بر نشابور و مرو و بلخ و هراه
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
از شبستان ببشکم آمد شاه
گشت بشکم ز دلبران چون ماه
ای ز عکس رخ تو ، آینه ماه
شاه حُسنی و ، عاشقانْت سپاه
هر کجا بنگری ، دمد نرگس
هر کجا بگذری ، برآید ماه
روی و موی تو نامهٔ خوبی است
[...]
کار زرگر به زر شود بر راه
زر به زرگر سپار و کار بخواه
بر فلک بر دو مرد پیشه ورند
آن یکی درزی آن دگر جولاه
این ندوزد مگر قبای ملوک
و آن نبافد مگر گلیم سیاه
دولت خاص و خاصه زاده شاه
رایت فخر بر کشید به ماه
تاج گردون محمد آنکه گرفت
در بزرگیش ملک و عدل پناه
ملک را داد رای او رونق
[...]
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.