گنجور

 
انوری

عالمی در ره تو حیرانند

پیش و پس هیچ ره نمی‌دانند

عقل و فهم ارچه هر دو تیزروند

چون به کارت رسند درمانند

جان و دل گرچه عزتی دارند

بر در تو غلام و دربانند

دوستان را اگرچه درد ز تست

مرهم درد خود ترا دانند

ورچه فریادخوان شوند از تو

هم به فریاد خود ترا خوانند