گنجور

 
انوری

خدایگانا مهمان بنده بودستند

تنی دو دوش به سیکی و نقل و رود و شراب

به طبع خرم و خندان شراب نوشیدند

که بر خماهن گردون فروغ او سیماب

نه در مزاج کسی گرمیی بد از سیکی

نه در دماغ کسی غلبه کرد قوت خواب

شرابشان نرسیده است و بنده درمانده

خدایگانا تدبیر بنده کن به شراب