گنجور

 
انوری

ای جهان را به حضرت تو نیاز

در جاه تو تا قیامت باز

درگهت قبله‌ای که در که و مه

خدمت او فریضه شد چو نماز

گره ابروی سیاست تو

آشتی داده کبک را با باز

نظر رحمت و رعایت تو

ایمنی داده آز را ز نیاز

در زوایای سایهٔ عدلت

فتنه در خواب کرده پای دراز

گر جهان را بود ز حزم تو سد

مرگ حیران ز دهر گردد باز

ور فلک را بود ز رای تو مهر

در شب تا ابد کنند فراز

آن حقیقت کمال تست که نیست

آسمان را درو محال مجاز

وان سعادت وجود تست که نیست

حدثان را برو امید جواز

ای ز جاهت شب ستم در سنگ

خرمت باد روز سنگ‌انداز