گنجور

 
انوری

تختهٔ عشق برنوشتم باز

برنویس ای نگار تختهٔ ناز

تا بر استاد عاشقی خوانیم

روزکی چند باب ناز و نیاز

ورقی باز کن ز عهد قدیم

باز کن خاک عشوه از سر آز

هین که روز و شب زمانه همی

ورق عمرمان کنند فراز

چند گویی زمانه در پیش است

بر وفای زمانه هیچ مناز

قصه کوتاه کن که کوته کرد

روز امید انتظار دراز