گنجور

 
سعدی

ناگهان بانگ در سرای افتد

که فلان را محلِّ وعده رسید

دوستان آمدند تا لبِ گور

قدمی چند و باز پس گردید

وآن کَـ‌زو دوست‌تر نمی‌داری

مال و مِلک و قباله بُرد و کلید

وین‌که پیوسته با تو خواهد بود

عملِ توست؛ نَفْسِ پاک و پلید

نیک دَریاب و بَد مَکُن، زنهار

که بَد و نیک باز خواهی دید