گنجور

 
سعدی عنصری

در این بخش شعرهایی را فهرست کرده‌ایم که در آنها سعدی مصرع یا بیتی از عنصری را عیناً نقل قول کرده است:


  1. سعدی » بوستان » باب نهم در توبه و راه صواب » بخش ۱۲ - حکایت در عالم طفولیت :: عنصری » ابیات پراکندهٔ مثنویها » بحر متقارب » شمارهٔ ۲۴

    سعدی (بیت ۱۶): «چو از راستی بگذری خم بود - چه مردی بود کز زنی کم بود؟»

    عنصری (بیت ۱): چو از راستی بگذری خم بود - چه مردی بود کز زنی کم بود



در این بخش مجموعه شعرهایی از دو شاعر را که توأماً هموزن و همقافیه هستند در گروه‌های مجزا فهرست کرده‌ایم:


  1. سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۳:اگر مراد تو ای دوست بی‌مرادی ماست - مراد خویش دگرباره من نخواهم خواست

    سعدی » گلستان » باب چهارم در فواید خاموشی » حکایت شمارهٔ ۱:هنر به چشم عداوت بزرگتر عیب است - گل است سعدی و در چشم دشمنان خار است

    سعدی » گلستان » باب هشتم در آداب صحبت » حکمت شمارهٔ ۱۰۶:جوان گوشه نشین شیرمرد راه خداست - که پیر خود نتواند ز گوشه‌ای برخاست


    عنصری » قطعات و ابیات پراکندهٔ قصاید » شمارهٔ ۲۱:ز راستی و بلندی که مر ترا بالاست - به وصفت اندر، معنی بلند گردد و راست

    عنصری » قطعات و ابیات پراکندهٔ قصاید » شمارهٔ ۲۲:اگر چه تنها باشد همه جهان با اوست - و گرچه با او باشد همه جهان تنهاست


  2. سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۶۳:هر که می با تو خورد عربده کرد - هر که روی تو دید عشق آورد

    سعدی » مواعظ » قطعات » شمارهٔ ۵۴:مرد دیگر جوان نخواهد بود - پیریش هم بقا نخواهد کرد

    سعدی » مواعظ » قطعات » شمارهٔ ۵۵:ملک ایمن درخت بارورست - زو قناعت به میوه باید کرد

    سعدی » مواعظ » مفردات » شمارهٔ ۳۳:شادمانی مکن که دشمن مرد - تو هم از مرگ جان نخواهی برد

    سعدی » گلستان » باب دوم در اخلاق درویشان » حکایت شمارهٔ ۱۷:ای بسا اسبِ تیزرو که بماند - که خرِ لنگْ جان به منزل برد

    سعدی » گلستان » باب سوم در فضیلت قناعت » حکایت شمارهٔ ۲۲:بخور، ای نیک‌سیرتِ سَره‌مَرد - کان نگون‌بخت گِرد کرد و نخوَرد

    سعدی » گلستان » باب سوم در فضیلت قناعت » حکایت شمارهٔ ۲۷:گرچه بیرون ز رزق نتوان خوَرد - در طلب کاهلی نشاید کرد


    عنصری » ابیات پراکندهٔ مثنویها » بحر خفیف » شمارهٔ ۱۸:از تک اسب و بانگ نعرۀ مرد - کوه یر نوف شد هوا پر گرد


  3. سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۹۳:آفتاب است آن پری‌رخ؟ یا ملائک؟ یا بشر؟ - قامت است آن؟ یا قیامت؟ یا الف؟ یا نیشکر؟


    عنصری » قصاید » شمارهٔ ۲۹ - ایضاً در مدح سلطان محمود:عارضش را جامه پوشیدست نیکویی و فر - جامه ای کش ابره از مشکت وز آتش آستر


  4. سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۴۷:جزای آن که نگفتیم شکر روز وصال - شب فراق نخفتیم لاجرم ز خیال

    سعدی » مواعظ » قصاید » قصیدهٔ شمارهٔ ۳۶ - پند و موعظه:توانگری نه به مال است پیش اهل کمال - که مال تا لب گور است و بعد از آن اَعمال

    سعدی » مواعظ » قطعات » شمارهٔ ۱۵۹:چنانکه مشرق و مغرب به هم نپیوندند - میان عالم و جاهل تألفست محال

    سعدی » مواعظ » قطعات » شمارهٔ ۱۶۱:کَسان که تلخیِ حاجت نیازمودَستَند - تُرُش کنند و بِتابند روی از اهلِ سؤال

    سعدی » گلستان » باب اول در سیرت پادشاهان » حکایت شمارهٔ ۱۳:قرار بر کفِ آزادگان نگیرد مال - نه صبر در دلِ عاشق نه آبْ در غربال


    عنصری » قصاید » شمارهٔ ۴۳ - قصیدهٔ ذیل متعلق به غضائری است که عنصری در قصیدهٔ خود که بدنبال خواهد آمد بانتقاد و خرده گیری از آن پرداخته است:اگر کمال بجاه اندر است و جاه بمال - مرا ببین که ببینی کمال را بکمال

    عنصری » قصاید » شمارهٔ ۴۴ - در مدح سلطان محمود و انتقاد از قصیدهٔ غضائری:خدایگان خراسان و آفتاب کمال - که وقف کرد برو ذوالجلال عزّو جلال

    عنصری » قصاید » شمارهٔ ۴۵ - قصیدهٔ ثانی غضایری که در جواب عنصری گفته است:پیام داد بمن بنده دوش باد شمال - ز حضرت ملک مال بخش دشمن مال


  5. سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۵۶:چو بلبل سحری برگرفت نوبت بام - ز توبه خانه تنهایی آمدم بر بام

    سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۵۷:حکایت از لب شیرین دهان سیم اندام - تفاوتی نکند گر دعا‌ست یا دشنام

    سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۵۸:زهی سعادت من که‌م تو آمدی به سلام - خوش آمدی و علیک السلام و الاکرام

    سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۶۲:مرا دو دیده به راه و دو گوش بر پیغام - تو مُستریح و به افسوس می‌رود ایام

    سعدی » مواعظ » قطعات » شمارهٔ ۱۶۳:خطاب حاکم عادل مثال بارانست - چه در حدیقهٔ سلطان چه بر کنیسهٔ عام

    سعدی » مواعظ » قطعات » شمارهٔ ۱۶۴:ضرورت است که آحاد را سَری باشد - وگرنه مُلک نگیرد به‌هیچ‌روی نظام

    سعدی » گلستان » باب سوم در فضیلت قناعت » حکایت شمارهٔ ۲۷:هر آن که گردشِ گیتی به کینِ او برخاست - به غیرِ مصلحتش رهبری کند ایّام


    عنصری » قصاید » شمارهٔ ۴۷ - در مدح یمین الدوله سلطان محمود غزنوی:امید نیکی و تاج ملوک و صدر کرام - بزرگ خسرو آزادگان و فخر انام

    عنصری » قطعات و ابیات پراکندهٔ قصاید » شمارهٔ ۹۶:چرا بگرید زار ار نه غمگنست غمام - گریستنش چه باید که شد جهان پدرام

    عنصری » قطعات و ابیات پراکندهٔ قصاید » شمارهٔ ۹۷:سخاوت تو ندارد درین جهان دریا - سیاست تو ندارد بر آسمان بهرام

    عنصری » قطعات و ابیات پراکندهٔ قصاید » شمارهٔ ۹۸:عجب دو چیز بیک چیز داد یک چیزش - بملک داد سر تیغ او قرار و قوام


  6. سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۶۱۰:بنده‌ام گر به لطف می‌خوانی - حاکمی گر به قهر می‌رانی

    سعدی » گلستان » باب چهارم در فواید خاموشی » حکایت شمارهٔ ۱۴:گر تو قرآن بر این نَمَط خوانی - ببری رونقِ مسلمانی


    عنصری » ابیات پراکندهٔ مثنویها » بحر خفیف » شمارهٔ ۶۵:ساخت آنگه یکی بیوگانی - هم بر آئین و رسم یونانی

    عنصری » اشعار منسوب » شمارهٔ ۲۰:ای ترک به حرمت مسلمانی - کم بیش به وعده‌ها نبخسانی


  7. سعدی » دیوان اشعار » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۲۰:از بس که بیازرد دل دشمن و دوست - گویی به گناه مسخ کردندش پوست

    سعدی » دیوان اشعار » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۲۱:ای در دل من رفته چو خون در رگ و پوست - هرچ آن به سر آیدم ز دست تو نکوست

    سعدی » دیوان اشعار » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۲۲:چون حال بدم در نظر دوست نکوست - دشمن ز جفا گو ز تنم برکن پوست

    سعدی » دیوان اشعار » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۲۳:غازی ز پی شهادت اندر تک و پوست - وان را که غم تو کشت فاضلتر ازوست

    سعدی » دیوان اشعار » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۲۴:گر دل به کسی دهند باری به تو دوست - کت خوی خوش و بوی خوش و روی نکوست

    سعدی » دیوان اشعار » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۲۵:گر زخم خورم ز دست چون مرهم دوست - یا مغز برآیدم چو بادام از پوست

    سعدی » دیوان اشعار » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۲۶:گویند رها کنش که یاری بدخوست - خوبیش نیرزد به درشتی که دروست

    سعدی » مواعظ » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۵:گر خود ز عبادت استخوانی در پوست - زشتست اگر اعتقاد بندی که نکوست

    سعدی » مواعظ » مفردات » شمارهٔ ۱۰:خواهی که به طبعت همه کس دارد دوست - با هر که در اوفتی چنان باش که اوست

    سعدی » مجالس پنجگانه » شمارهٔ ۲ - مجلس دوم:دشمن که جفایی کند آن شیوۀ اوست - باری تو جفا مکن که معشوقی و دوست


    عنصری » رباعیات » شمارهٔ ۴:بشکفته گلیست بر رخ فرخ دوست - نی نی گل نیست آن رخ فرخ اوست


  8. سعدی » دیوان اشعار » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۳۰:روی تو به فال دارم ای حور نژاد - زیرا که بدو بوسه همی نتوان داد

    سعدی » مواعظ » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۹:دادار که بر ما در قسمت بگشاد - بنیاد جهان چنانکه بایست نهاد

    سعدی » گلستان » باب اول در سیرت پادشاهان » حکایت شمارهٔ ۲۲:پیشِ که بر آورم ز دستت فریاد؟ - هم پیشِ تو از دستِ تو گر خواهم داد


    عنصری » رباعیات » شمارهٔ ۱۹:ای ماه سخنگوی من ای حور نژاد - از حسن بزرگ ، کودک خرد نزاد


  9. سعدی » دیوان اشعار » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۵۶:در چشم من آمد آن سهی سرو بلند - بربود دلم ز دست و در پای افکند

    سعدی » دیوان اشعار » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۵۷:در خرقهٔ توبه آمدم روزی چند - چشمم به دهان واعظ و گوش به پند

    سعدی » دیوان اشعار » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۵۸:گویند مرو در پی آن سرو بلند - انگشت‌نمای خلق بودن تا چند؟

    سعدی » گلستان » باب پنجم در عشق و جوانی » حکایت شمارهٔ ۲۰:در چشم من آمد آن سهی سرو بلند - بربود دلم ز دست و در پای فکند

    سعدی » گلستان » باب هشتم در آداب صحبت » حکمت شمارهٔ ۹۱:پند است خطاب مهتران آن گه بند - چون پند دهند و نشنوی بند نهند


    عنصری » رباعیات » شمارهٔ ۱۴:زلف تو کمندیست همه حلقه و بند - خالی نبود ز حلقه و بند کمند


  10. سعدی » دیوان اشعار » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۷۳:گر تیر جفای دشمنان می‌آید - دل تنگ مکن که دوست می‌فرماید

    سعدی » دیوان اشعار » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۷۴:من چاکر آنم که دلی برباید - یا دل به کسی دهد که جان آساید

    سعدی » مواعظ » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۳۰:گر تیر جفای دشمنان می‌آید - دلتنگ مشو که دوست می‌فرماید

    سعدی » مواعظ » مفردات » شمارهٔ ۲۲:سلطان که به منزل گدایان آید - گر بر سر بوریا نشیند شاید

    سعدی » گلستان » باب پنجم در عشق و جوانی » حکایت شمارهٔ ۴:دردا که طبیبْ صبر می‌فرماید - وین نفسِ حریص را شکَر می‌باید


    عنصری » رباعیات » شمارهٔ ۱۲:معشوقهٔ خانگی به‌کاری ناید - کاو دل ببرد رخ به‌کسی ننماید


  11. سعدی » دیوان اشعار » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۷۷:هرچند که هست عالم از خوبان پر - شیرازی و کازرونی و دشتی و لُر

    سعدی » گلستان » باب اول در سیرت پادشاهان » حکایت شمارهٔ ۷:فرق است میانِ آن که یارش در بر - تا آن که دو چشمِ انتظارش بر در


    عنصری » رباعیات » شمارهٔ ۳۰:آمد برِ من. که؟ یار. کی؟ وقت سحر - ترسنده. ز که؟ ز خصم. خصمش که؟ پدر


  12. سعدی » دیوان اشعار » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۹۲:ای بی‌تو فراخای جهان بر ما تنگ - ما را به تو فخرست و تو را از ما ننگ

    سعدی » گلستان » باب سوم در فضیلت قناعت » حکایت شمارهٔ ۲۷:غوّاص اگر اندیشه کند کامِ نهنگ - هرگز نکند دُرِّ گرانمایه به چنگ


    عنصری » قطعات و ابیات پراکندهٔ قصاید » شمارهٔ ۹۰:ای بر سر خوبان جهان بر سرهنگ - پیش دهنت ذرّه نماید خرچنگ


  13. سعدی » دیوان اشعار » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۹۳:گر دست دهد دولت ایام وصال - ور سر برود در سر سودای محال


    عنصری » رباعیات » شمارهٔ ۳۵:سه چیز ببرد از سه چیز تو وصال - از رخ گل و از لب مل و از روی جمال


  14. سعدی » دیوان اشعار » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۹۷:شبهای دراز بیشتر بیدارم - نزدیک سحر روی به بالین آرم


    عنصری » رباعیات » شمارهٔ ۴۶:من صورت تو بدیده اندر دارم - کز دیده همی برخ برش بنگارم


  15. سعدی » دیوان اشعار » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۱۰۳:مندیش که سست عهد و بدپیمانم - وز دوستیت فرار گیرد جانم


    عنصری » رباعیات » شمارهٔ ۴۲:ای دل چو بغمهای جهان درمانم - از دیده سرشکهای رنگین رانم

    عنصری » رباعیات » شمارهٔ ۴۴:گفتم که چرا چو ابر خونبارانم - گفت از پی آنکه چون گل خندانم


  16. سعدی » دیوان اشعار » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۱۱۶:یرلیغ ده ای خسرو خوبان جهان - تا پیش قدت چنگ زند سرو روان

    سعدی » مواعظ » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۴۴:امروز که دستگاه داری و توان - بیخی که بر سعادت آرد بنشان


    عنصری » رباعیات » شمارهٔ ۴۸:دیدار بدل فروخت نفروخت گران - بوسه با جان فروشد و هست ارزان


  17. سعدی » دیوان اشعار » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۱۲۳:چون جاه و جلال و حسن و رنگ آمد و بو - آخر دل آدمی نه سنگست و نه رو


    عنصری » رباعیات » شمارهٔ ۵۲:آمد به سمرقند شه از رغم عدو - اینک ملک مشرق بدخواهش کو


  18. سعدی » دیوان اشعار » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۱۲۶:نه سرو توان گفت و نه خورشید و نه ماه - آه از تو که در وصف نمی‌آیی آه


    عنصری » رباعیات » شمارهٔ ۵۵:با روز رخ تو گرچه ای دوست چو ماه - از روز و شب جهان نبودم آگاه

    عنصری » رباعیات » شمارهٔ ۵۸:گفتم چشمم کرد بزلف تو نگاه - چون گشت دلم برنگ زلف تو سیاه

    عنصری » رباعیات » شمارهٔ ۵۹:از چهره و حسنشان همی تابد ماه - بر ماه شکسته زلفشان گیرد راه

    عنصری » رباعیات » شمارهٔ ۶۰:منگر تو بدو تا نشود دلت از راه - ور سیر شدی ز دل برو کن تو نگاه


  19. سعدی » دیوان اشعار » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۱۳۱:هرگز بود آدمی بدین زیبایی؟ - یا سرو بدین بلند و خوش بالایی؟

    سعدی » مواعظ » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۴۸:گر کان فضائلی وگر دریایی - بی‌راحت خلق باد می‌پیمایی


    عنصری » رباعیات » شمارهٔ ۶۲:ای روی تو چشم حسن را بینایی - یغماست مرا قبله گر از یغمائی


  20. سعدی » دیوان اشعار » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۱۳۵:گفتم بکنم توبه ز صاحبنظری - باشد که بلای عشق گردد سپری

    سعدی » دیوان اشعار » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۱۳۶:هر روز به شیوه‌ای و لطفی دگری - چندانکه نگه می‌کنمت خوبتری

    سعدی » مواعظ » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۵۰:فردا که به نامهٔ سیه درنگری - بس دست تحسر که به دندان ببری

    سعدی » مواعظ » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۵۱:گویند که دوش شحنگان تتری - دزدی بگرفتند به صد حیله‌گری


    عنصری » رباعیات » شمارهٔ ۶۷:شمشاد قد و نوش لب و عاج بری - سنگین دل و سیمین ذقن و زر کمری

    عنصری » رباعیات » شمارهٔ ۷۷:از حور بتی چون تو نزاید پسری - چون سنگ دلی داری و گون سیم بری ؟


  21. سعدی » دیوان اشعار » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۱۳۷:ای بلبل خوش سخن چه شیرین نفسی - سرمست هوی و پای‌بند هوسی


    عنصری » رباعیات » شمارهٔ ۷۳:بر چهرۀ خوبت آفرین کرده کسی - کس با تو شود ازین جهان دسترسی


  22. سعدی » مواعظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۲:تا بدین غایت که رفت از من نیامد هیچ کار - راستی باید به بازی صرف کردم روزگار

    سعدی » گلستان » باب پنجم در عشق و جوانی » حکایت شمارهٔ ۱۸:سود دریا نیک بودی گر نبودی بیم موج - صحبت گل خوش بدی گر نیستی تشویش خار


    عنصری » قصاید » شمارهٔ ۱۷:نافه دارد زیر اندر گشاده بی شمار - لاله دارد زیر نافه در شکسته صد هزار

    عنصری » قصاید » شمارهٔ ۳۲ - در مدح سلطان محمود غزنوی:گر نه مشکست از چه معنی شد سر زلفین یار ؟ - مشکبوی و مشکرنگ و مشکسای و مشکبار

    عنصری » قصاید » شمارهٔ ۳۳ - در مدح خواجه ابوالحسن:اتفاق افتاد پنداری مرا با زلف یار - همچو او من گوژپشتم ، همچو او من بیقرار

    عنصری » قطعات و ابیات پراکندهٔ قصاید » شمارهٔ ۶۱:تو جهانی دیگری جوهردرنگ آتش‌فعال - آب‌نفع و بادصولت، هم تو هفتی هم چهار

    عنصری » اشعار منسوب » شمارهٔ ۶:ای شریعت را قرار و ای مدیحت را مدار - شهریار بامداری پادشاه با قرار


  23. سعدی » مواعظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۵۴:ای به باد هوس در افتاده - بادت اندر سر است یا باده


    عنصری » ابیات پراکندهٔ مثنویها » بحر خفیف » شمارهٔ ۵۸:چون همی شد بخانه آماده - دید مردی براه استاده


  24. سعدی » مواعظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۶۲:اگر لذت ترک لذت بدانی - دگر شهوت نفس، لذت نخوانی


    عنصری » قصاید » شمارهٔ ۶۵ - در مدح سلطان محمود غزنوی:شه مشرق و شاه زابلستانی - خداوند اقران و صاحبقرانی


  25. سعدی » مواعظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۶۳ - این غزل در تذکرهٔ مرآت الخیال امیر علیخان سودی به نام شیخ سعدی است:بربود دلم در چمنی سرو روانی - زرین کمری، سیمبری، موی میانی

    سعدی » مواعظ » قطعات » شمارهٔ ۲۱۹:ای طفل که دفع مگس از خود نتوانی - هر چند که بالغ شدی آخر نه تو آنی


    عنصری » قطعات و ابیات پراکندهٔ قصاید » شمارهٔ ۱۳۹:گویم ز دل خویش دهانت کنم ای دوست - گوید نتوان کرد ز یک نقطه دهانی


  26. سعدی » مواعظ » قصاید » قصیدهٔ شمارهٔ ۲۶ - در ستایش شمس‌الدین محمد جوینی صاحب دیوان:به هیچ یار مده خاطر و به هیچ دیار - که بر و بحر فراخست و آدمی بسیار

    سعدی » مواعظ » قصاید » قصیدهٔ شمارهٔ ۲۷ - مطلع دوم:کجا همی روَد این شاهد شکر گفتار؟ - چرا همی نکند بر دو چشم من رفتار؟

    سعدی » دیوان اشعار » قطعات » قطعه شمارهٔ ۱۰:تو آن نه‌ای که به جور از تو روی برپیچند - گناه تست و من استاده‌ام به استغفار

    سعدی » مواعظ » قطعات » شمارهٔ ۱۲۹:برای ختم سخن دست بر دعا داریم - امیدوار قبول از مهیمن غفار

    سعدی » مواعظ » قطعات » شمارهٔ ۱۳۰:به قفل و پرهٔ زرین همی توان بستن - زبان خلق و به افسون دهان شیدا مار

    سعدی » مواعظ » قطعات » شمارهٔ ۱۳۳:چو رنج بَرنَتَوانی گرفتن از رنجور - قدم زِ رفتن و پرسیدنش دریغ مَدار

    سعدی » مواعظ » قطعات » شمارهٔ ۱۳۷:نگین ختم رسالت پیمبر عربی - شفیع روز قیامت محمد مختار

    سعدی » مواعظ » مفردات » شمارهٔ ۳۹:نهاد بد نپسندد خدای نیکوکار - امیر خفته و مردم ز ظلم او بیدار


    عنصری » قصاید » شمارهٔ ۲۲ - ایضاً در مدح سلطان فرماید:چنین نماید شمشیر خسروان آثار - چنین کنند بزرگان چو کرد باید کار

    عنصری » قصاید » شمارهٔ ۲۸ - در مدح سلطان محمود:ز عشق خویش مگر زلف آن پری رخسار - شکسته شد که چنین چفته گشت چنبروار

    عنصری » قصاید » شمارهٔ ۳۰ - در صفت عمارت و باغ خواجه ابوالقاسم احمد بن حسن میمندی گوید:بهار زینت باغی نه باغ بلکه بهار - بهار خانۀ مشکوی و مشکبوی بهار

    عنصری » قصاید » شمارهٔ ۳۵ - در صفت اسب و مدح سلطان غزنوی گوید:چهار پایی کش پیکر از هنر هموار - نگار گر ننگارد چو او بخامه نگار

    عنصری » قطعات و ابیات پراکندهٔ قصاید » شمارهٔ ۵۳:رکاب عالی بگذشت و لشکر از پس او - چنان کجا برود فوج فوج موج بحار

    عنصری » قطعات و ابیات پراکندهٔ قصاید » شمارهٔ ۵۴:هزار لاله و گردش ز مشک لاله هزار - بهار چین و شکفته در او نهفته بهار

    عنصری » قطعات و ابیات پراکندهٔ قصاید » شمارهٔ ۵۵:اگر چه باد ندارد ز نقش و عطر خبر - بتابش اندر نقاش گردد و عطار

    عنصری » قطعات و ابیات پراکندهٔ قصاید » شمارهٔ ۵۶:اگر همیشه بشادیش خواهم ای عجبی - چرا همیشه بتیمار خواهدم هموار

    عنصری » قطعات و ابیات پراکندهٔ قصاید » شمارهٔ ۵۸:ز بیقراری زلفش بمانده ای بعجب - نه او بطبع چنانست ازو شگفت مدار


  27. سعدی » مواعظ » قصاید » قصیدهٔ شمارهٔ ۳۸ - در تهنیت اتابک مظفرالدین سلجوقشاه ابن سلغر:خدای را چه توان گفت شکر فضل و کرم - بدین نظر که دگرباره کرد بر عالم


    عنصری » قصاید » شمارهٔ ۴۹:دژم شده ست مرا جان از آن دو چشم دژم - بخم شده ست مرا پشت از آن دو زلف بخم


  28. سعدی » مواعظ » قصاید » قصیدهٔ شمارهٔ ۴۲ - در انتقال دولت از سلغریان به قوم دیگر:این منتی بر اهل زمین بود از آسمان - وین رحمت خدای جهان بود بر جهان


    عنصری » قصاید » شمارهٔ ۵۸ - در مدح سلطان محمود غزنوی:گفتم نشان ده از دهن ای ترک دلستان - گفتا ز نیست ، نیست نشان اندرین جهان

    عنصری » قطعات و ابیات پراکندهٔ قصاید » شمارهٔ ۱۱۸:چون سیم سفچه شاخ درختان جویبار - چون زرّ خفچه برگ درختان بوستان


  29. سعدی » مواعظ » قصاید » قصیدهٔ شمارهٔ ۴۳ - در وداع ماه رمضان:برگ تحویل می‌کند رمضان - بار تودیع بر دل اخوان


    عنصری » قصاید » شمارهٔ ۵۱:آمد ای شاه دوش ناگاهان - فیلسوفی به نزد من مهمان

    عنصری » اشعار منسوب » شمارهٔ ۱۷ - ملک‌الشعرا عنصری گوید، فی اللعز:آمد ای شاه دوش ناگاهان - فیلسوفی به نزد من مهمان


  30. سعدی » مواعظ » قصاید » قصیدهٔ شمارهٔ ۴۴ - در مدح شمس‌الدین حسین علکانی:تمام گشت و مزین شد این خجسته مکان - به فضل و منت پروردگار عالمیان

    سعدی » مواعظ » قصاید » قصیدهٔ شمارهٔ ۴۵ - در ستایش علاء الدین عطاملک جوینی صاحب دیوان:شکر به شکر نهم در دهان مژده دهان - اگر تو باز برآری حدیث من به دهان

    سعدی » مواعظ » قصاید » قصیدهٔ شمارهٔ ۴۶ - مطلع دوم:تو را که گفت که برقع برافکن ای فتان - که ماه روی تو ما را بسوخت چون کتان

    سعدی » مواعظ » مفردات » شمارهٔ ۵۹:به نیکی و بدی آوازه در بسیط جهان - سه کس برند رسول و غریب و بازرگان

    سعدی » گلستان » باب هشتم در آداب صحبت » حکمت شمارهٔ ۹۹:هزار باره چراگاه خوشتر از میدان - ولیکن اسب ندارد به دست خویش عنان


    عنصری » قصاید » شمارهٔ ۵۲ - در مدح سلطان محمود:توانگری و بزرگی و کام دل بجهان - نکرد حاصل کس جز بخدمت سلطان

    عنصری » قصاید » شمارهٔ ۵۳ - در مدح سلطان محمود فرماید:چو تن به جان و به دانش دل و به عقل روان - فروخته‌ست زمانه به دولت سلطان

    عنصری » قصاید » شمارهٔ ۵۷ - در مدح امیر نصر بن ناصرالدین سبکتیگن:همی روم بمراد و همی زیم به امان - بجاه و دولت و نام خدایگان جهان

    عنصری » قصاید » شمارهٔ ۶۰ - در مدح سلطان محمود غزنوی:قویست دین محمد بآیت فرقان - چنانکه حجت سلطان به رایت سلطان

    عنصری » قصاید » شمارهٔ ۶۲ - در مدح سلطان محمود غزنوی گوید:بفال نیک و بفرخنده روزگار ، جهان - بسان دولت شاه جهان شدست جوان

    عنصری » قطعات و ابیات پراکندهٔ قصاید » شمارهٔ ۱۰۴:بکرد با دل تو ای ملک وفا بیعت - بکرد با سیر پاک تو هنر پیمان

    عنصری » قطعات و ابیات پراکندهٔ قصاید » شمارهٔ ۱۱۰:ز خون دشمن او شد ببحر مغرب جوش - فکند تیغ یمانش رخش در عمان

    عنصری » قطعات و ابیات پراکندهٔ قصاید » شمارهٔ ۱۱۲:کنند واجب جذری هم اندر آن ساعت - بهر شبی و سپارد بناقد وزّان


  31. سعدی » مواعظ » قصاید » قصیدهٔ شمارهٔ ۴۸ - در ستایش صاحب دیوان:تبارک الله از آن نقشبند ماء مهین - که نقش روی تو بستست و چشم و زلف و جبین


    عنصری » قصاید » شمارهٔ ۵۴ - در صفت بهار و مدح سلطان محمود:بخار دریا بر اورمزد و فروردین - همی فرو گسلد رشته های درّ ثمین


  32. سعدی » مواعظ » قصاید » قصیدهٔ شمارهٔ ۵۲ - پند و اندرز:به نوبت‌اند ملوک اندرین سپنج سرای - کنون که نوبتِ تست ای ملک به عدل گرای

    سعدی » مواعظ » مفردات » شمارهٔ ۶۶:نداند آنکه درآورد دوستان از پای - که بی‌خلاف بجنبند دشمنان از جای

    سعدی » گلستان » باب هفتم در تأثیر تربیت » حکایت شمارهٔ ۱۷:نه هر که موی شکافد به تیر جوشن‌خای - به روز حملهٔ جنگاوران بدارد پای


    عنصری » قصاید » شمارهٔ ۶۸ - در مدح سلطان محمود غزنوی:چو آفرید بتا روی تو ز دوده خدای - مجوی فتنه و روی ز دوده را مزدای


  33. سعدی » مواعظ » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۴۳:بشنو به ارادت سخن پیر کهن - تا کار جهان را تو بدانی سر و بن


    عنصری » رباعیات » شمارهٔ ۴۹:سیب و گل و سیم دارد آن دلبر من - سیبش زنخ و گل دو رخ و سیمش تن


  34. سعدی » دیوان اشعار » ملحقات و مفردات » شمارهٔ ۱:ز حد بگذشت مشتاقی و صبر اندر غمت یارا - به وصل خود دوایی کن دل دیوانه ما را


    عنصری » قطعات و ابیات پراکندهٔ قصاید » شمارهٔ ۱:زر افشانید بر پیلان جرس‌های مدارا را - برآرید آن فریدون فر درفش چرخ بالا را


  35. سعدی » مواعظ » قطعات » شمارهٔ ۱۰:به سکندر نه ملک ماند و نه مال - به فریدون نه تاج ماند و نه تخت


    عنصری » ابیات پراکندهٔ مثنویها » بحر خفیف » شمارهٔ ۸:ببر آورد بخت پوده درخت - من بدین شادم و تو شادی سخت


  36. سعدی » مواعظ » قطعات » شمارهٔ ۱۵:یکی از بخت کامران بینی - دیگری تنگ عیش و کوته‌دست

    سعدی » مواعظ » قطعات » شمارهٔ ۲۵:دست بر پشت مار مالیدن - به تلطف نه کار هشیارست

    سعدی » گلستان » باب هشتم در آداب صحبت » حکمت شمارهٔ ۴۴:جنگ و زورآوری مکن با مست - پیش سرپنجه در بغل نه دست


    عنصری » ابیات پراکندهٔ مثنویها » بحر خفیف » شمارهٔ ۱۱:گرد پرگار چرخ مرکز بست - شبه مرجان شد و بلور جمست

    عنصری » اشعار منسوب » شمارهٔ ۲:آمد آن رگ زن مسیح پرست - شست الماسگون گرفته بدست


  37. سعدی » مواعظ » قطعات » شمارهٔ ۴۲:به تماشای میوه راضی شو - ای که دستت نمی‌رسد بر شاخ


    عنصری » ابیات پراکندهٔ مثنویها » بحر خفیف » شمارهٔ ۱۶:چون برون جست مرز از سوراخ - شد سموره بنزد او گستاخ


  38. سعدی » مواعظ » قطعات » شمارهٔ ۵۱:جُوشَن بیار و نیزه و بَرگُستوانِ وَرد - تا روی آفتاب، مُعَفَّر کُنَم به گَرد

    سعدی » مواعظ » قطعات » شمارهٔ ۵۲:خون دار اگرچه دشمن خردست زینهار - مهمل رها مکن که زمانش بپرورد

    سعدی » گلستان » باب هفتم در تأثیر تربیت » حکایت شمارهٔ ۱۲:از من بگوی حاجی مردم گزای را - کاو پوستین خلق به آزار می‌درد

    سعدی » رسائل نثر » شمارهٔ ۶ - تقریرات ثلاثه:از من بگوی حاجی مردم گزای را - کاو پوستین خلق به آزار می‌درد


    عنصری » قطعات و ابیات پراکندهٔ قصاید » شمارهٔ ۲۵:مشکین شود چو باد بزلف تو بگذرد - عاشق شود کسیکه بروی تو بنگرد


  39. سعدی » مواعظ » قطعات » شمارهٔ ۷۸:یاد دارم زِ پیرِ دانش‌مند - تو هم از من به یاد دار این پَند

    سعدی » مواعظ » مثنویات » شمارهٔ ۲۴:هر که را باشد از تو بیم گزند - صورت امن ازو خیال مبند

    سعدی » گلستان » باب چهارم در فواید خاموشی » حکایت شمارهٔ ۳:نشنیدی که صوفی‌یی می‌کوفت - زیرِ نعلینِ خویش میخی چند؟

    سعدی » گلستان » باب هفتم در تأثیر تربیت » حکایت شمارهٔ ۵:گرچه دانی که نشنوند بگوی - هر چه دانی ز نیکخواهی و پند

    سعدی » گلستان » باب هفتم در تأثیر تربیت » حکایت شمارهٔ ۹:پسری را پدر وصیت کرد - کای جوانبخت یاد گیر این پند


    عنصری » ابیات پراکندهٔ مثنویها » بحر خفیف » شمارهٔ ۲۳:بر سر باد تند و موج بلند - تا بیک آبخوستشان افکند


  40. سعدی » مواعظ » قطعات » شمارهٔ ۱۲۸:بود در خاطرم که یک چندی - گرچه هستم به اصل و دانش خر

    سعدی » مواعظ » مثنویات » شمارهٔ ۱۳:زخم بالای یکدگر بزنند - بخراشند و مرهمی نکنند

    سعدی » گلستان » باب دوم در اخلاق درویشان » حکایت شمارهٔ ۳۱:زنِ بد در سرایِ مردِ نکو - هم در این عالم است دوزخِ او

    سعدی » گلستان » باب هفتم در تأثیر تربیت » حکایت شمارهٔ ۴:پادشاهی پسر به مکتب داد - لوح سیمینش بر کنار نهاد


    عنصری » قصاید » شمارهٔ ۱۸ - در مدح امیر نصر بن سبکتگین:رامش افزای باد و نیک اختر - بر ملک اورمزد شهریور

    عنصری » قصاید » شمارهٔ ۱۹ - در مدح امیر نصر بن ناصر الدین سبکتگین:ای پری روی آدمی پیکر - رنج نقاش و آفت بتگر

    عنصری » ابیات پراکندهٔ مثنویها » بحر خفیف » شمارهٔ ۳۱:نکند میل بی هنر بهنر - که بیوسد ز زهر طعم شکر


  41. سعدی » مواعظ » قطعات » شمارهٔ ۱۳۴:خداوند کشور خطا می‌کند - شب و روز ضایع به خمر و خمار

    سعدی » مواعظ » مفردات » شمارهٔ ۴۰:بزرگی نماند بر آن پایدار - که مردم به چشمش نمایند خوار

    سعدی » گلستان » دیباچه:کرم بین و لطف خداوندگار - گنه بنده کرده است و او شرمسار

    سعدی » گلستان » باب اول در سیرت پادشاهان » حکایت شمارهٔ ۲۰:نمانَد ستم‌کارِ بدروزگار - بماند بر او لعنتِ پایدار

    سعدی » گلستان » باب دوم در اخلاق درویشان » حکایت شمارهٔ ۳۰:حریفِ ترشرویِ ناسازگار - چو خواهد شدن دست پیشش مدار

    سعدی » گلستان » باب ششم در ضعف و پیری » حکایت شمارهٔ ۲:ز خود بهتری جوی و فرصت شمار - که با چون خودی گم کنی روزگار

    سعدی » رسائل نثر » شمارهٔ ۳ - رسالهٔ نصیحة الملوک [۷۶-۱۵۱]:چو ما را به غفلت بشد روزگار - تو باری دمی چند فرصت شمار

    سعدی » رسائل نثر » شمارهٔ ۳ - رسالهٔ نصیحة الملوک [۷۶-۱۵۱]:چو بیداد کردی توقع مدار - که نامت به نیکی رود در دیار

    سعدی » رسائل نثر » شمارهٔ ۴ - رساله در عقل و عشق:در این ورطه کشتی فرو شد هزار - که پیدا نشد تخته‌ای بر کنار


    عنصری » قصاید » شمارهٔ ۲۵ - در مدح یمین الدوله سلطان محمود غزنوی:به از عید نشناسم از روزگار - نه از مدح خسرو به آموزگار

    عنصری » قطعات و ابیات پراکندهٔ قصاید » شمارهٔ ۳۱:فغان زان پریچهر عیار یار - که با منش دائم به پیکار کار

    عنصری » قطعات و ابیات پراکندهٔ قصاید » شمارهٔ ۳۲:حکایت کند نرگس اندر چمن - ز چشم دلارام روز خمار

    عنصری » ابیات پراکندهٔ مثنویها » بحر متقارب » شمارهٔ ۳۱:به افرنجه افراطن نامدار - یکی پادشاهی بدی کامکار

    عنصری » ابیات پراکندهٔ مثنویها » بحر متقارب » شمارهٔ ۳۵:دمان همچنان کشتی مارسار - که لرزان بود مانده اندر سنار


  42. سعدی » مواعظ » قطعات » شمارهٔ ۱۳۵:عنکبوت ضعیف نتواند - که رود چون درندگان به شکار

    سعدی » مواعظ » قطعات » شمارهٔ ۱۳۸:هاونا گفتم از چه می‌نالی - وز چه فریاد می‌کنی هموار

    سعدی » مواعظ » قطعات » شمارهٔ ۱۴۰:هر که مشهور شد به بی‌ادبی - دگر از وی امید خیر مدار

    سعدی » گلستان » باب دوم در اخلاق درویشان » حکایت شمارهٔ ۱:هر که را، جامه پارسا، بینی - پارسا دان و نیک‌مرد انگار

    سعدی » گلستان » باب دوم در اخلاق درویشان » حکایت شمارهٔ ۲:عذرِ تقصیرِ خدمت، آوردم - که ندارم به طاعت استظهار

    سعدی » گلستان » باب دوم در اخلاق درویشان » حکایت شمارهٔ ۳۸:گفتِ عالِم به گوشِ جان بشنو - ور نماند به گفتنش کردار

    سعدی » گلستان » باب سوم در فضیلت قناعت » حکایتِ شمارهٔ ۱۲:نخورَد شیر، نیم‌خوردهٔ سگ - ور بمیرد به سختی اندر غار

    سعدی » گلستان » باب هفتم در تأثیر تربیت » حکایت شمارهٔ ۱۸:خر که کمتر نهند بر وی بار - بی‌شک آسوده‌تر کند رفتار

    سعدی » گلستان » باب هشتم در آداب صحبت » حکمت شمارهٔ ۲۵:بلبلا! مژدهٔ بهار بیار - خبر ِ بد به بوم باز گذار

    سعدی » گلستان » باب هشتم در آداب صحبت » حکمت شمارهٔ ۵۸:اندک اندک به هم شود بسیار - دانه دانه است غله در انبار

    سعدی » رسائل نثر » شمارهٔ ۱ - در تقریر دیباچه:ایستاده سفینه ای بر خشک - بحرهای روان در آن بسیار


    عنصری » ابیات پراکندهٔ مثنویها » بحر خفیف » شمارهٔ ۳۴:بارگی خواست شاد بهر شکار - بر نشست و بشد بدیدن شار


  43. سعدی » مواعظ » قطعات » شمارهٔ ۱۳۶:فریاد پیرزن که برآید ز سوز دل - کیفر برد ز حملهٔ مردان کارزار


    عنصری » قصاید » شمارهٔ ۳۷ - در مدح سلطان مسعود غزنوی:از دیدن و بسودن رخسار و زلف یار - در دست مشک دارم و در دیده لاله زار


  44. سعدی » مواعظ » قطعات » شمارهٔ ۱۴۲:دل منه بر جهان که دور بقا - می‌رود همچو سیل سر در زیر

    سعدی » گلستان » باب هفتم در تأثیر تربیت » حکایت شمارهٔ ۱۴:ندهد هوشمند روشن‌رای - به فرومایه کارهای خطیر

    سعدی » گلستان » باب هفتم در تأثیر تربیت » حکایت شمارهٔ ۱۶:بر غلامی که طوع خدمت توست - خشم بی حد مران و طیره مگیر


    عنصری » قطعات و ابیات پراکندهٔ قصاید » شمارهٔ ۳۸:دل و دامن تنور کرد و غدیر - سرو و لاله کناغ کرد و زریر


  45. سعدی » مواعظ » قطعات » شمارهٔ ۱۵۸:دشمنت خود مَباد و گَر باشد - دیده بردوخته به تیرِ خَدَنگ

    سعدی » گلستان » دیباچه:گرچه شاطر بود خروس به جنگ - چه زند پیش بازِ رویین چنگ

    سعدی » گلستان » باب دوم در اخلاق درویشان » حکایت شمارهٔ ۱۹:آهنی را که موریانه بخورد - نتوان برد از او به صِیقَل زنگ

    سعدی » گلستان » باب هشتم در آداب صحبت » حکمت شمارهٔ ۴۹:سنگ بر دست و مار سر بر سنگ - خیره‌رایی بود قیاس و درنگ


    عنصری » ابیات پراکندهٔ مثنویها » بحر خفیف » شمارهٔ ۴۴:بسپاریم دل بجستن جنگ - در دم اژدها ویشک نهنگ


  46. سعدی » مواعظ » قطعات » شمارهٔ ۱۶۷:مردکی غرقه بود در جیحون - در سمرقند بود پندارم


    عنصری » ابیات پراکندهٔ مثنویها » بحر خفیف » شمارهٔ ۴۵:مهر ایشان بود فیا وارم - غمتان من بهر دو بگسارم


  47. سعدی » مواعظ » قطعات » شمارهٔ ۱۷۵:گر بدانستی که خواهد مرد ناگه در میان - جامه چندین کی تنیدی پیله گرد خویشتن


    عنصری » قطعات و ابیات پراکندهٔ قصاید » شمارهٔ ۱۲۳:شاه گیتی خسرو لشکرکش لشکرشکن - سایهٔ یزدان شه کشور ده کشورسِتان


  48. سعدی » مواعظ » قطعات » شمارهٔ ۱۷۶:اگر گویندش اندر نار جاوید - بخواهی ماند با فرعون و هامان


    عنصری » قصاید » شمارهٔ ۶۳ - در مدح سلطان محمود غزنوی:بدان گردیست آن سیمین زنخدان - بدان خمیدگی زلفین جانان

    عنصری » قطعات و ابیات پراکندهٔ قصاید » شمارهٔ ۱۰۵:تو آن شاهی که اندر شرق و در غرب - جهود و گبر و ترسا و مسلمان


  49. سعدی » مواعظ » قطعات » شمارهٔ ۱۹۷:مرا گر صاحب دیوان اعلی - چرا گوید به خدمت می‌نیایی

    سعدی » مواعظ » مثنویات » شمارهٔ ۵:نخست اندیشه کن آنگاه گفتار - که نامحکم بود بی‌اصل دیوار

    سعدی » مواعظ » مثنویات » شمارهٔ ۸:چه سرپوشیدگان مرد بودند - که گوی نخوت از مردان ربودند

    سعدی » گلستان » باب هشتم در آداب صحبت » حکمت شمارهٔ ۵۲:بلند آواز نادان گردن افراخت - که دانا را به بی شرمی بینداخت

    سعدی » گلستان » باب هشتم در آداب صحبت » حکمت شمارهٔ ۹۸:نه هر بازو که در وی قوتی هست - به مردی عاجزان را بشکند دست


    عنصری » قصاید » شمارهٔ ۶۶ - در مدح سلطان محمود:گل خندان خجل گردد بهاری - که تو رنگ از بهار و گل به آری


  50. سعدی » مواعظ » مثنویات » شمارهٔ ۱۸:غم نه بر دل که گر نهی بر کوه - کوه گردد ز بار غصه ستوه

    سعدی » مواعظ » مثنویات » شمارهٔ ۲۰:همه فرزند آدمند بشر - میل بعضی به خیر و بعضی شر

    سعدی » مواعظ » مثنویات » شمارهٔ ۴۲:هر که آمد بر خدای قبول - نکند هیچش از خدا مشغول

    سعدی » گلستان » دیباچه:به چه کار آیدت ز گل طَبَقی؟ - از گلستان من ببر ورقی

    سعدی » گلستان » باب اول در سیرت پادشاهان » حکایت شمارهٔ ۶:نکند جورپیشه سلطانی - که نیاید ز گرگ چوپانی

    سعدی » گلستان » باب اول در سیرت پادشاهان » حکایت شمارهٔ ۲۵:مهتری در قبولِ فرمان است - ترکِ فرمان دلیلِ حِرمان است

    سعدی » گلستان » باب سوم در فضیلت قناعت » حکایت شمارهٔ ۲۰:به لطافت چو بر‌نیاید کار - سر به بی‌حرمتی کِشَد ناچار

    سعدی » گلستان » باب پنجم در عشق و جوانی » حکایت شمارهٔ ۱:هر که سلطان مریدِ او باشد - گر همه بد کند، نکو باشد

    سعدی » گلستان » باب پنجم در عشق و جوانی » حکایت شمارهٔ ۴:آن شنیدی که شاهدی به نهفت - با دل از دست رفته‌ای می‌گفت:

    سعدی » گلستان » باب پنجم در عشق و جوانی » حکایت شمارهٔ ۱۷:بوسه دادن به روی دوست چه سود - هم در این لحظه کردنش بدرود

    سعدی » گلستان » باب هشتم در آداب صحبت » حکمت شمارهٔ ۶۳:آن که در راحت و تنعم زیست - او چه داند که حال گرسنه چیست


    عنصری » ابیات پراکندهٔ مثنویها » بحر خفیف » شمارهٔ ۲۷:با درفش ار تپانچه خواهی زد - باز گردد بتو هر آینه بد


  51. سعدی » مواعظ » مثنویات » شمارهٔ ۱۹:سخن زید نشنوی بر عمرو - تا ندانی نخست باطن امر

    سعدی » مواعظ » مثنویات » شمارهٔ ۲۱:همه دانند لشکر و میران - که جوانی نیاید از پیران

    سعدی » گلستان » باب ششم در ضعف و پیری » حکایت شمارهٔ ۲:تا توانم دلت به دست آرم - ور بیازاری ام نیازارم


    عنصری » ابیات پراکندهٔ مثنویها » بحر خفیف » شمارهٔ ۳۷:خواستم با نیاز و داشادش - پدر اینجا بمن فرستادش


  52. سعدی » مواعظ » مثنویات » شمارهٔ ۳۹:الا تا ننگری در روی نیکو - که آن جسمست و جانش خوی نیکو

    سعدی » مواعظ » مثنویات » شمارهٔ ۴۰:جوان سخت رو در راه باید - که با پیران بی‌قوّت بپاید

    سعدی » گلستان » باب هشتم در آداب صحبت » حکمت شمارهٔ ۱۷:حذر کن زآنچه دشمن گوید آن کن - که بر زانو زنی دست تغابن

    سعدی » گلستان » باب هشتم در آداب صحبت » حکمت شمارهٔ ۵۳:چو کنعان را طبیعت بی هنر بود - پیمبرزادگی قدرش نیفزود


    عنصری » قصاید » شمارهٔ ۱۵ - در مدح امیر نصر بن ناصر الدین سبکتگین:غنودستند بر ماه منور - خط و زلفین آن بت روی دلبر

    عنصری » قصاید » شمارهٔ ۲۱ - در مدح سلطان محمود غزنوی گوید:بدان ماند که یزدان گرو گر - جهانی نو بر آورده است دیگر

    عنصری » قطعات و ابیات پراکندهٔ قصاید » شمارهٔ ۴۰:گرفت از ماه فروردین جهان فر - چو فردوس برین شد هفت کشور


  53. سعدی » مواعظ » مثنویات » شمارهٔ ۴۶:به یک سال در جادویی ارمنی - میان دو شخص افکنَد دشمنی

    سعدی » گلستان » باب دوم در اخلاق درویشان » حکایت شمارهٔ ۲۹:به دیدارِ مردم شدن عیب نیست - ولیکن نه چندان که گویند: بس

    سعدی » گلستان » باب چهارم در فواید خاموشی » حکایت شمارهٔ ۶:سخن گرچه دلبند و شیرین بود - سزاوارِ تصدیق و تحسین بود

    سعدی » گلستان » باب ششم در ضعف و پیری » حکایت شمارهٔ ۱:دمی چند گفتم بر آرم به کام - دریغا که بگرفت راه نفس

    سعدی » گلستان » باب هشتم در آداب صحبت » حکمت شمارهٔ ۱۰۳:موحد چه در پای ریزی زرش - چه شمشیر هندی نهی بر سرش


    عنصری » ابیات پراکندهٔ مثنویها » بحر متقارب » شمارهٔ ۴۰:ندید و نبیند ترا هیچکس - گه رزم مثل و گه بزم دس

    عنصری » ابیات پراکندهٔ مثنویها » بحر متقارب » شمارهٔ ۹۱:پدر داده بودش گه کودکی - به آذار طوس آن حکیم ذکی


  54. سعدی » مواعظ » مفردات » شمارهٔ ۶۱:هر که با من بدست و با تو نکو - دل منه بر وفای صحبت او

    سعدی » گلستان » باب ششم در ضعف و پیری » حکایت شمارهٔ ۵:طرب نوجوان ز پیر مجوی - که دگر ناید آب رفته به جوی


    عنصری » ابیات پراکندهٔ مثنویها » بحر خفیف » شمارهٔ ۵۲:مرد ملاح تیز اندک رو - راند بر باد کشتی اندر ژو


  55. سعدی » گلستان » دیباچه:زبان در دهان ای خردمند چیست؟ - کلید در گنج صاحب هنر

    سعدی » رسائل نثر » شمارهٔ ۲ - رسالهٔ نصیحة الملوک [۱-۷۵]:اگر هست مرد از هنر بهره ور - هنر خود بگوید نه صاحب هنر


    عنصری » قصاید » شمارهٔ ۱۶ - نیز در مدح امیر نصر بن ناصر الدین:پدید آرد آن سرو بیجاده بر - همی گرد عنبر به بیجاده بر

    عنصری » ابیات پراکندهٔ مثنویها » بحر متقارب » شمارهٔ ۳۰:به فرزند باقیست کام پدر - به فرزند زنده ست نام پدر

    عنصری » ابیات پراکندهٔ مثنویها » بحر متقارب » شمارهٔ ۳۳:چو میروک را بال گردد هزار - برآرد پر از گردش روزگار


  56. سعدی » گلستان » باب اول در سیرت پادشاهان » حکایت شمارهٔ ۳:آن نه من باشم که روزِ جنگ بینی پشت من - آن منم گر در میانِ خاک و خون بینی سری


    عنصری » قصاید » شمارهٔ ۶۹ - در مدح سلطان محمود غزنوی:ای جهان را دیدن تو فال مشتری - کیست آن کو نیست فال مشتری را مشتری


  57. سعدی » گلستان » باب اول در سیرت پادشاهان » حکایت شمارهٔ ۵:شوربختان به آرزو خواهند - مُقبلان را زوال نعمت و جاه

    سعدی » گلستان » باب هشتم در آداب صحبت » حکمت شمارهٔ ۷۱:مردکی خشک مغز را دیدم - رفته در پوستین صاحب جاه

    سعدی » گلستان » باب هشتم در آداب صحبت » حکمت شمارهٔ ۷۵:ای به ناموس کرده جامه سپید - بهر پندار خلق و نامه سیاه


    عنصری » ابیات پراکندهٔ مثنویها » بحر خفیف » شمارهٔ ۶۰:کار زرگر به زر شود بر راه - زر به زرگر سپار و کار بخواه

    عنصری » ابیات پراکندهٔ مثنویها » بحر خفیف » شمارهٔ ۶۱:بندیان داشت بی زوار و پناه - برد با خویشتن بجمله براه


  58. سعدی » گلستان » باب اول در سیرت پادشاهان » حکایت شمارهٔ ۸:از آن کز تو ترسد بترس ای حکیم - وگر با چون او صد برآیی به جنگ

    سعدی » گلستان » باب دوم در اخلاق درویشان » حکایت شمارهٔ ۴:شنیدم که مردانِ راهِ خدای - دلِ دشمنان را نکردند تنگ

    سعدی » گلستان » باب هفتم در تأثیر تربیت » جدال سعدی با مدعی در بیان توانگری و درویشی:به خون عزیزان فرو برده چنگ - سر انگشت‌ها کرده عناب‌رنگ


    عنصری » ابیات پراکندهٔ مثنویها » بحر متقارب » شمارهٔ ۵۸:همانگه سپاه اندر آمد بجنگ - سپه همچو دریا و دریا چو گنگ

    عنصری » ابیات پراکندهٔ مثنویها » بحر متقارب » شمارهٔ ۵۹:ابا ویژگان ماند وامق بجنگ - نه روی گریز و نه جای درنگ

    عنصری » ابیات پراکندهٔ مثنویها » بحر متقارب » شمارهٔ ۶۰:بتندید عذرا چو مردان جنگ - ترنجید بر بارگی تنگ تنگ


  59. سعدی » گلستان » باب اول در سیرت پادشاهان » حکایت شمارهٔ ۱۴:چو دارند گنج از سپاهی دریغ - دریغ آیدش دست بردن به تیغ

    سعدی » گلستان » باب پنجم در عشق و جوانی » حکایت شمارهٔ ۲۰:به تندی سبک دست بردن به تیغ - به دندان برد پشت دست دریغ


    عنصری » ابیات پراکندهٔ مثنویها » بحر متقارب » شمارهٔ ۴۹:چو روزی که دارد به خاور گریغ - هم از باختر بر زند باز تیغ


  60. سعدی » گلستان » باب اول در سیرت پادشاهان » حکایت شمارهٔ ۱۶:مکن فراخ‌رَوی در عمل، اگر خواهی - که وقتِ رفعِ تو، باشد مجالِ دشمن تنگ


    عنصری » قطعات و ابیات پراکندهٔ قصاید » شمارهٔ ۸۸:بکوه ساوه (ساده) ز تو مرگ بر نخواهد گشت - همی دراید در روی تو از آن آژنگ

    عنصری » قطعات و ابیات پراکندهٔ قصاید » شمارهٔ ۸۹:به هیچ در نروی تا در آن نیابی سود - به هیچکس نروی تا در آن نبینی رنگ


  61. سعدی » گلستان » باب اول در سیرت پادشاهان » حکایت شمارهٔ ۴۱:بزرگش نخوانند اهل خرد - که نامِ بزرگان به زشتی برد


    عنصری » ابیات پراکندهٔ مثنویها » بحر متقارب » شمارهٔ ۱۹:اگر بر سر مرد زد در نبرد - سرو قامتش بر زمین پخچ کرد


  62. سعدی » گلستان » باب دوم در اخلاق درویشان » حکایت شمارهٔ ۲:بر درِ کعبه سائلی دیدم - که همی‌گفت و می‌گرستی خَوش


    عنصری » ابیات پراکندهٔ مثنویها » بحر خفیف » شمارهٔ ۳۸:شد مژه گرد چشم او ز آتش - نیش [و] دندان کژدم و کربش


  63. سعدی » گلستان » باب دوم در اخلاق درویشان » حکایت شمارهٔ ۲۴:تو نیکو روِش باش تا بَدسگال - به نقصِ تو گفتن نیابد مَجال


    عنصری » ابیات پراکندهٔ مثنویها » بحر متقارب » شمارهٔ ۶۱:بیک ماه بالا گرفت آن نهال - فزون زانکه دیگر درختان بسال


  64. سعدی » گلستان » باب دوم در اخلاق درویشان » حکایت شمارهٔ ۳۳:هر که هست از فقیه و پیر و مرید - وز زبان آورانِ پاک نَفَس

    سعدی » گلستان » باب هشتم در آداب صحبت » خاتمهٔ گلستان:ما نصیحت به جای خود کردیم - روزگاری در این به سر بردیم


    عنصری » ابیات پراکندهٔ مثنویها » بحر خفیف » شمارهٔ ۳۶:گفتم این و گریختم ز عسس - شاه شطرنج را نگیرد کس


  65. سعدی » گلستان » باب سوم در فضیلت قناعت » حکایتِ شمارهٔ ۱۲:گر تَتَر بُکشَد این مخنّث را - تتری را دگر نباید کُشت


    عنصری » ابیات پراکندهٔ مثنویها » بحر خفیف » شمارهٔ ۳:شاه غزنین چو نزد او بگذشت - چون دویزه بگردش اندر گشت

    عنصری » ابیات پراکندهٔ مثنویها » بحر خفیف » شمارهٔ ۶:مرورا گشت گردن و سر و پشت - سر بسر کوفته بکاج و بمشت

    عنصری » ابیات پراکندهٔ مثنویها » بحر خفیف » شمارهٔ ۱۲:سرد آهش چو زنگیانی زشت - که ببیزند خردۀ انگشت


  66. سعدی » گلستان » باب سوم در فضیلت قناعت » حکایت شمارهٔ ۲۴:چو آید ز پی دشمنِ جان‌ستان - ببندد اجل پایِ اسبِ دوان


    عنصری » ابیات پراکندهٔ مثنویها » بحر متقارب » شمارهٔ ۲۹:همه نام کینشان بپرخاش مرد - دل جنگجوی و بسیج نبرد

    عنصری » ابیات پراکندهٔ مثنویها » بحر متقارب » شمارهٔ ۷۳:چو راهی بباید سپردن بگام - بود راندن تعبیه بی نظام

    عنصری » ابیات پراکندهٔ مثنویها » بحر متقارب » شمارهٔ ۹۲:ز جوی خورا به چه کمتر بگوی - که بسیار گردد بیکبار اوی


  67. سعدی » گلستان » باب سوم در فضیلت قناعت » حکایت شمارهٔ ۲۷:هنروَر چو بختش نباشد به کام - به جایی روَد کش ندانند نام


    عنصری » ابیات پراکندهٔ مثنویها » بحر متقارب » شمارهٔ ۶۵:بر آن راهداران جوینده کام - یکی مهتری بد دیانوش نام

    عنصری » ابیات پراکندهٔ مثنویها » بحر متقارب » شمارهٔ ۶۶:یکی تیز پائی و دانوش نام - گذشته برو بر بسی کام و دام

    عنصری » ابیات پراکندهٔ مثنویها » بحر متقارب » شمارهٔ ۷۱:یکی دوستش بود توفان بنام - بسی آزموده بنا کام و کام

    عنصری » ابیات پراکندهٔ مثنویها » بحر متقارب » شمارهٔ ۷۲:زن بد کنش معشقولیه نام - نبودش جز از بد دگر هیچ کام


  68. سعدی » گلستان » باب سوم در فضیلت قناعت » حکایت شمارهٔ ۲۷:بدوزد شَرَه‌، دیدهٔ هوشمند - در‌آرَد طمع‌، مرغ و ماهی به بند

    سعدی » رسائل نثر » شمارهٔ ۲ - رسالهٔ نصیحة الملوک [۱-۷۵]:چو گرگان پسندند بر هم گزند - برآساید اندر میان گوسپند


    عنصری » ابیات پراکندهٔ مثنویها » بحر متقارب » شمارهٔ ۱۸:برو جست عذرا چو شیر نژند - بزد دست و چشم ادانوش کند

    عنصری » ابیات پراکندهٔ مثنویها » بحر متقارب » شمارهٔ ۲۷:پریچهرگان رزم را دلپسند - بپولاد پوشیده چینی پرند


  69. سعدی » گلستان » باب سوم در فضیلت قناعت » حکایت شمارهٔ ۲۷:چو پرخاش بینی تحمّل بیار - که سهلی ببندد درِ کارزار

    سعدی » گلستان » باب هشتم در آداب صحبت » حکمت شمارهٔ ۲۰:نشاید بنی‌آدم خاکزاد - که در سر کند کبر و تندی و باد

    سعدی » گلستان » باب هشتم در آداب صحبت » حکمت شمارهٔ ۸۷:مکن رحم بر گاو بسیاربار - که بسیارخسب است و بسیارخوار


    عنصری » ابیات پراکندهٔ مثنویها » بحر متقارب » شمارهٔ ۷۵:بآیین یکی شهر شامس بنام - یکی شهریار اندرو شادکام


  70. سعدی » گلستان » باب چهارم در فواید خاموشی » حکایت شمارهٔ ۱:نورِ گیتی‌فروزِ چشمهٔ هور - زشت باشد به چشمِ موشکِ کور


    عنصری » ابیات پراکندهٔ مثنویها » بحر خفیف » شمارهٔ ۳۵:گاه اقبال آبگینه خنور - بستاند ز تو عدو به بلور


  71. سعدی » گلستان » باب پنجم در عشق و جوانی » حکایت شمارهٔ ۴:اگر خود هفت سُبْع از بر بخوانی - چو آشفتی الف ب ت ندانی


    عنصری » قصاید » شمارهٔ ۷۱:شکفته شد گل از باد خزانی - تو در باد خزانی بی زیانی


  72. سعدی » گلستان » باب پنجم در عشق و جوانی » حکایت شمارهٔ ۲۰:یکی کرده بی آبرویی بسی - چه غم دارد از آبروی کسی

    سعدی » گلستان » باب هفتم در تأثیر تربیت » جدال سعدی با مدعی در بیان توانگری و درویشی:خداوندِ مکنت به حق مشتغل - پراکنده‌روزی، پراکنده‌دل


    عنصری » ابیات پراکندهٔ مثنویها » بحر متقارب » شمارهٔ ۶۲:چو سر کفته شد غنچۀ سرخ گل - جهان جامه پوشید همرنگ مل

    عنصری » ابیات پراکندهٔ مثنویها » بحر متقارب » شمارهٔ ۶۳:بزرینه جام اندرون لعل مل - فروزنده چون لاله بر زرد گل

    عنصری » ابیات پراکندهٔ مثنویها » بحر متقارب » شمارهٔ ۷۸:مرا در دل این بود رای و گمان - که کار من و تو بود همچنان


  73. سعدی » گلستان » باب ششم در ضعف و پیری » حکایت شمارهٔ ۶:چه خوش گفت زالی به فرزند خویش - چو دیدش پلنگ افکن و پیل تن

    سعدی » گلستان » باب هشتم در آداب صحبت » حکمت شمارهٔ ۲۶:بسیج ِ سخن گفتن آنگاه کن - که دانی که در کار گیرد سخُن


    عنصری » قصاید » شمارهٔ ۵۰:همیشه سر زلف آن سیمتن - گره بر گره یا شکن بر شکن

    عنصری » قصاید » شمارهٔ ۵۶ - در مدح امیر نصر بن ناصرالدین سبکتگین:گل نوشکفته است و سرو روان - برآمیخته مهر او با روان


  74. سعدی » گلستان » باب هشتم در آداب صحبت » حکمت شمارهٔ ۱۳:بشوی ای خردمند از آن دوست دست - که با دشمنانت بود هم نشست

    سعدی » گلستان » باب هشتم در آداب صحبت » حکمت شمارهٔ ۱۴:چو دست از همه حیلتی در گسست - حلال است بردن به شمشیر دست

    سعدی » رسائل نثر » شمارهٔ ۵ - در تربیت یکی از ملوک گوید:بسا اهل دولت به بازی نشست - که دولت به بازی برفتش ز دست


    عنصری » ابیات پراکندهٔ مثنویها » بحر متقارب » شمارهٔ ۷:بسی خیم ها کرده بود او درست - مر این خیم های و را چاره جست

    عنصری » ابیات پراکندهٔ مثنویها » بحر متقارب » شمارهٔ ۱۰:به آسیب پای و بزانو و دست - همی مردم افکند چون پیل مست

    عنصری » ابیات پراکندهٔ مثنویها » بحر متقارب » شمارهٔ ۱۱:تنی چند از موج دریا برست - رسیدند نزدیکی آبخوست


  75. سعدی » گلستان » باب هشتم در آداب صحبت » حکمت شمارهٔ ۳۲:بد اختر تر از مردم‌آزار نیست - که روز مصیبت کسش یار نیست


    عنصری » قطعات و ابیات پراکندهٔ قصاید » شمارهٔ ۱۷:غزل رودکی وار نیکو بود - غزلهای من رودکی وار نیست


  76. سعدی » گلستان » باب هشتم در آداب صحبت » حکمت شمارهٔ ۳۵:خری را ابلهی تعلیم می‌داد - بر او بر صرف کرده سعی ِ دایم


    عنصری » اشعار منسوب » شمارهٔ ۱۴ - الاشعار فی المطایبة الراح مفدمته عنصری گوید:خداوندا همی‌خواهم که از دل - تو را تا عمر دارم می‌ستایم


  77. سعدی » گلستان » باب هشتم در آداب صحبت » حکمت شمارهٔ ۴۱:گر سنگ همه لعل بدخشان بودی - پس قیمت لعل و سنگ یکسان بودی


    عنصری » رباعیات » شمارهٔ ۶۴:گر زلف تو سال و ماه لرزان بودی - عنبر به بها همیشه ارزان بودی


  78. سعدی » گلستان » باب هشتم در آداب صحبت » حکمت شمارهٔ ۷۷:سرکه از دسترنج خویش و تره - بهتر از نان دهخدا و بره


    عنصری » ابیات پراکندهٔ مثنویها » بحر خفیف » شمارهٔ ۵۹:با غلامان و آلت شکره - کرد کار شکار و کار سره


  79. سعدی » گلستان » باب هشتم در آداب صحبت » حکمت شمارهٔ ۸۲:کسی که لطف کند با تو خاک پایش باش - وگر ستیزه برد در دو چشمش آکن خاک


    عنصری » قطعات و ابیات پراکندهٔ قصاید » شمارهٔ ۸۷:به مستحقان ندهی هرآنچه داری و باز - دهی به معجر و دستار سبزک و سیماک


  80. سعدی » گلستان » باب هشتم در آداب صحبت » حکمت شمارهٔ ۹۵:گرت خوی من آمد ناسزاوار - تو خوی نیک خویش از دست مگذار


    عنصری » قصاید » شمارهٔ ۱۳ - در مدح سلطان محمود غزنوی:منقش عالمی فردوس کردار - نه فرخار و همه پر نقش فرخار

    عنصری » قصاید » شمارهٔ ۳۹ - در مدح محمد بن ابراهیم طائی:نه خفته ست آن سیه چشم و نه بیدار - نه مستست آن سیه زلف و نه هشیار


  81. سعدی » رسائل نثر » شمارهٔ ۲ - رسالهٔ نصیحة الملوک [۱-۷۵]:خداوند فرمان و رای و شکوه - ز غوغای مردم نگردد ستوه


    عنصری » ابیات پراکندهٔ مثنویها » بحر متقارب » شمارهٔ ۸۴:شب از حملۀ روز گردد ستوه - شود پرّ زاغش چو پرّ خروه

    عنصری » ابیات پراکندهٔ مثنویها » بحر متقارب » شمارهٔ ۸۷:گرانمایه کاری بفرّ و شکوه - برفت و شدند آن بآیین گروه


  82. سعدی » گلستان » باب هفتم در تأثیر تربیت » جدال سعدی با مدعی در بیان توانگری و درویشی:گر از نیستی دیگری شد هلاک - مرا هست بط را ز طوفان چه باک


    عنصری » ابیات پراکندهٔ مثنویها » بحر متقارب » شمارهٔ ۵۵:نیابد همی کوهکان سیم پاک - بکان اندرون گوهرش گشته خاک

    عنصری » ابیات پراکندهٔ مثنویها » بحر متقارب » شمارهٔ ۵۶:به پیشش بغلتید وامق بخاک - ز خون دلش خاک همرنگ لاک

    عنصری » ابیات پراکندهٔ مثنویها » بحر متقارب » شمارهٔ ۵۷:همی گفت و پیچید بر خشک خاک - ز خون دلش خاک همرنگ لاک

    عنصری » اشعار منسوب » شمارهٔ ۱۱:بگویش که من نامه‌ای نغزناک - فراز آوریدستم از مغز پاک


  83. سعدی » گلستان » باب هفتم در تأثیر تربیت » جدال سعدی با مدعی در بیان توانگری و درویشی:تشنگان را نماید اندر خواب - همه عالَم، به چشم، چشمهٔ آب


    عنصری » قصاید » شمارهٔ ۳ - در مدح امیر نصر بن ناصر الدین سبکتگین:هر سؤالی کز آن لب سیراب - دوش کردم همه بداد جواب

    عنصری » ابیات پراکندهٔ مثنویها » بحر خفیف » شمارهٔ ۲:نتوان ساخت از کدو گوداب - نه ز ریکاشه جامۀ سنجاب