گنجور

 
انوری

گر وفا با جمال یار کند

حلقه در گوش روزگار کند

ماه دست از جمال بفشاند

گر بر این پای استوار کند

نازها می‌کند جفا آمیز

ور بنالم یکی هزار کند

با چنین اعتماد بر خوبی

نکند ناز پس چه کار کند

چشمش از بیشه‌ها جفا داند

زلفش از کارها شکار کند

این دعا خوش بر آستین بندد

وین سزا نیک در کنار کند

دل و دینم ببرد و سود کنم

گر بر این مایه اختصار کند

بارکش انوری که یارگر اوست

زین بتر صد هزار بار کند

 
 
 
پرسش‌های پرتکرار
مسعود سعد سلمان

خواهد از شاه تا قمار کند

ببرد سیم و در کنار کند

خاقانی

غصه بر هر دلی که کار کند

آب چشم آتشین نثار کند

هر که در طالعش قران افتاد

سایهٔ او از او کنار کند

روزگارم وفا کند هیهات

[...]

ظهیری سمرقندی

هر که‌را عشق اختیار کند

بی‌قراری بر او قرار کند

نه عجب گر ز شعبدهٔ هَوَست

چشمم از آرزو چهار کند

انتظارم مده که آتش و آب

[...]

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه