روزی به غرور جوانی سخت رانده بودم و شبانگاه به پای گریوهای سست مانده.
پیرمردی ضعیف از پس کاروان همیآمد و گفت: چه نشینی که نه جای خفتن است؟
گفتم: چون روم که نه پای رفتن است؟!
گفت: این نشنیدی که صاحبدلان گفتهاند: رفتن و نشستن به که دویدن و گسستن.
ای که مشتاق منزلی مشتاب
پند من کار بند و صبر آموز
اسب تازی دو تگ رود به شتاب
و اشتر آهسته میرود شب و روز
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
میخواهید شما بخوانید؟ اینجا را ببینید.
معرفی آهنگهای دیگر
تا به حال ۴ حاشیه برای این شعر نوشته شده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.