گنجور

 
انوری

ای به همت بر آفتابت دست

آسمان با علو قدر تو پست

بهتر از گوهر تو دست قضا

هیچ پیرایه بر زمانه نبست

هیچ دل با تو بد نشد که فلک

آرزوهاش در جگر نشکست

هیچ سر آستان تو بنسود

که کله گوشه بر سپهر نخست

باز در طاعت تو کبک نواز

دیو در دولت تو حرزپرست

آن شهابست کلک مسرع تو

که ازو هیچ دیو فتنه نجست

ابر عدل تو نایژه بگشاد

گرد تشویش از جهان بنشست

همتت دامن کرم بفشاند

آز هم در زمان ز فاقه برست

ای به جایی که از علو بفکند

بیم دست تو چرخ را از دست