یارب چه بلا که عشق یارست
زو عقل به درد و جان فکارست
دل برد و جمال کرد پنهان
فریاد که ظلم آشکارست
گر جان منست ازو به جانم
من هیچ ندانم این چکارست
ناید بر من خیال او هیچ
وین هم ز خلاف روزگارست
کارم چو نگار نیست با او
زان بر رخ من ز خون نگارست
زو هیچ شمار برنگیرم
زیرا که جفاش بیشمارست
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: شاعر در این شعر از مشکلات و دردهایی که عشق به معشوق به او میآورد سخن میگوید. او با اشاره به عقل و دل، میگوید که عشق باعث آزارش شده و او را به گریه و فریاد وا میدارد. معشوق، زیباییاش را پنهان کرده و این ظلمی آشکار است. شاعر میگوید که اگر جانش هم به معشوق تعلق بگیرد، باز هم چیزی نمیداند و به قول خود او هیچ خیالی از معشوق در ذهنش نمیگذرد. در پایان، اشاره میکند که با وجود این دردها، هیچ شمارش و احساسی نسبت به جفای معشوق نمیکند چون تلخی و بیرحمی عشقش بیشمار است.
هوش مصنوعی: ای پروردگارا، چه مصیبتی است که عشق محبوب در کار است، که در این شرایط عقل در رنج و جان نیز در تلاش و درد به سر میبرد.
هوش مصنوعی: عشق و زیبایی پنهان را به دل برد و در دل فریاد زد که این ستم به وضوح مشخص است.
هوش مصنوعی: اگر روح من از اوست، من هیچ نمیدانم این چه حالتی است.
هوش مصنوعی: به ذهنم هیچ فکر او نمیآید و این هم به خاطر ناامیدیهای روزگار است.
هوش مصنوعی: کار من به عشق و محبت او نیست، بلکه بر چهره من نشانههای غم و اندوهی به رنگ خون وجود دارد.
هوش مصنوعی: من هرگز از کسی حساب نمیکشم، زیرا بدیهای او به قدری زیاد است که نمیتوانم بشمارم.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
معشوقه به رنگ روزگارست
با گردش روزگار یارست
برگشت چو روزگار و آن نیز
نوعی ز جفای روزگارست
بس بوالعجب و بهانهجویست
[...]
فریاد من از فراق یار است
وافغان من از غم نگار است
بی روی چو ماه آن نگارین
رخسارهٔ من به خون نگار است
خون جگرم ز فرقت تو
[...]
لیک آنکه ورا هوای یارست،
با مادر و با پدر چه کارست!؟
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال یک حاشیه برای این شعر نوشته شده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
reply flag link
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.