آنکه سروش به قدّ و بالا نیست
با همه راست است با ما نیست
جامهدان فراخ و سیمینش
همه را جای هست، ما را نیست
بوالعجب طاعتی که من دارم
که نصیبم ز خوان یغما نیست
بخت ماهی من چنان شور است
که بجز حسرتش به دریا نیست
ای به زیبائی از جهان ممتاز
بیوفائی مکن، که زیبا نیست
گر تو از دوستان شکیبائی
دوستان را دل شکیبا نیست
بی تو بر من شبی نمیگذرد
که عمودم چو سنگ خارا نیست
ای که همسنگ دوغ در کونت
آب در مشک هیچ سقا نیست
بر سر بوق ما چرا نروی؟
مگرت خاطر تماشا نیست؟
چه گنه کردهام نگارینا
که تو را برگ صحبت ما نیست؟
بوسهای بر گرفتن از دهنت
حسرتم در لب است و یارا نیست
به جَماعیم دستگیری کن
که مرا بیش از این تمنّا نیست
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
دلم از نیستی چو ترسا نیست
تنم از عافیت هراسانیست
در دل از تف سینه صاعقه ایست
بر تن از آب دیده طوفانیست
گه دلم باد تافته گوئیست
[...]
هر که در خطهٔ مسلمانیست
متلاشی چو نفس حیوانیست
هر که عیسیست او ز مریم زاد
هر که او یوسفست کنعانیست
فرق باشد میان لام و الف
[...]
در همه مملکت مرا جانیست
هر زمان پایبند جانانیست
در کنارم به جای دمسازی
تا سحرگه ز دیده طوفانیست
در کجا میخورد مرا غم عشق
[...]
ای به تو زنده هر کجا جانیست
وز تنور تو هر کهرا نانیست
آنکه نامش ز ننگ پیدا نیست
در بدی و ددیش همتا نیست
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.