بختی نه بس مساعد یاری چنان که دانی
بس راحتی ندارم باری ز زندگانی
ای بخت نامساعد باری تو خود چه چیزی
وی یار ناموافق آخر تو با که مانی
جانی خراب کردم در آرزوی رویت
روزم سیاه کردی دردا که میندانی
گفتی ز رفتن آمد آنکه بدی برویت
بایست طیرهرویی رو جان که ننگ جانی
عمری به باد دادم اندر پی وصالت
تا خود چهگونه باشد احوال این جهانی
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: شاعر در این ابیات احساس ناکامی و ناامیدی خود را از سرنوشت و یاری که ندارد، بیان میکند. او میگوید که زندگی برایش راحتی نداشته و بختش مساعد نیست. شاعر به محبوب خود اشاره میکند و از او میپرسد که چگونه با کسی که به او ناپسند است، باقی خواهد ماند. او از درد و رنجی که برای دیدن محبوبش کشیده، سخن میگوید و بیان میکند که عمرش را در آرزوی وصال او هدر داده است، بدون اینکه بداند سرنوشت او چگونه خواهد بود.
هوش مصنوعی: بخت من خیلی مساعد نیست و شرایط زندگی به گونهای نیست که آرامش داشته باشم.
هوش مصنوعی: ای تقدیر شوم، تو چه چیزی برای من به ارمغان آوردی؟ در نهایت، با یار نامهربان خود، چه کسی را خواهی داشت؟
هوش مصنوعی: من زندگیام را در آرزوی دیدن تو تباه کردم و روزهای من را تیره و تار کردی. افسوس که تو از این موضوع بیخبری.
هوش مصنوعی: گفتی که وقتی میروی، خوب است بدی که بر چهرهات نشسته است را ترک کنی. برو، زیرا ننگآور است که جانت را به خطر بیندازی.
هوش مصنوعی: سالها در جستجوی وصال و نزدیکی به تو گذراندم، حال نمیدانم وضعیت و حال من در این دنیا چگونه خواهد بود.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
گفتم مگر که ما را؛در دل به جای جانی
نه نه خطاست جانا جانی و زندگانی
یار گشاده زلفی دلبند شوخ چشمی
معشوق خوبروئی؛ دلدار خوش زبانی
برده سبق فراقت؛ از رنج بی نهایت
[...]
آگه نهای ز حالم ای جان و زندگانی
دردا که در فراقت میبگذرد جوانی
عمری همی گذارم روزی همی شمارم
روزی چنان که آید عمری چنانک دانی
هرگز ز من ندیدی یک روز بیوفایی
[...]
کردی نخست با ما عهدی چنان که دانی
ماند بدان که بر سر آن عهد خود نمانی
راندی به گوش اول صد فصل دلفریبم
و امروز در دو چشمم جز جوی خون نرانی
آن لابههای گرمت ز اول بسوخت جانم
[...]
ای باد روح پرور زنهار اگر توانی
امشب لطافتی کن آنجا گذر که دانی
در شو چو مهربانی در تیرگی زمانی
یابی مگر نشانی زان آب زندگانی
ره ره گذر بکویش دم دم نگر برویش
[...]
ای جان جان جانم تو جان جان جانی
بیرون ز جان جان چیست آنی و بیش از آنی
پی میبرد به چیزی جانم ولی نه چیزی
تو آنی و نه آنی یا جانی و نه جانی
بس کز همه جهانت جستم به قدر طاقت
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.