گنجور

 
سنایی امیر معزی

در این بخش شعرهایی را فهرست کرده‌ایم که در آنها سنایی مصرع یا بیتی از امیر معزی را عیناً نقل قول کرده است:


  1. سنایی » دیوان اشعار » قصاید » قصیدهٔ شمارهٔ ۹۸ - در مدح سرهنگ امیر محمد هروی :: امیر معزی » قصاید » شمارهٔ ۲۷۹

    سنایی (بیت ۲۰): عقل هر ترک در آن روز همی گوید هین - ترکش ای ترک به یکسو فکن و جامهٔ جنگ

    امیر معزی (بیت ۱۱): این غزل هست بر آن وزن کجا شاعر گفت‌: - «‌ترکش ای ترک به یک سو فکن و جامهٔ جنگ‌»



در این بخش مجموعه شعرهایی از دو شاعر را که توأماً هموزن و همقافیه هستند در گروه‌های مجزا فهرست کرده‌ایم:


  1. سنایی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۴۲:توبهٔ من جزع و لعل و زلف و رخسارت شکست - دی که بودم روزه‌دار امروز هستم بت‌پرست


    امیر معزی » قصاید » شمارهٔ ۴۱:هفت کشور در خط فرمان سلطان سنجرست - هفت‌گردون در کف پیمان سلطان سنجر است

    امیر معزی » قصاید » شمارهٔ ۴۳:فرخ آن شاهی که هر ماهیش فتحی دیگرست - فتح او از یکدگر زیباتر و نیکوترست

    امیر معزی » قصاید » شمارهٔ ۴۶:عید ا‌َضْحیٰ رسم و آیین خلیل آزرست - عیدفطر اندر شریعت سنت پیغمبرست

    امیر معزی » قصاید » شمارهٔ ۴۷:رای ملک آرای خاتون آفتاب دیگرست - بر زمین از آفتاب آسمان روشنترست

    امیر معزی » قصاید » شمارهٔ ۴۹:زلف و چشم دلبر من لاعِبَ است و ساحرست - لِعب‌ زلف و سِحر چشم او بدیع و نادرست

    امیر معزی » قصاید » شمارهٔ ۵۰:جشن عید اندر شریعت سنت پیغمبرست - قدر او از قدر دیگر جشنها افزونترست


  2. سنایی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۴۵:تا خیال آن بت قصاب در چشم من است - زین سبب چشمم همیشه همچو رویش روشن است

    سنایی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۷۶:راه فقر است ای برادر فاقه در وی رفتن است - وندرین ره نفس کُش، کافر ز بهر کشتن است


    امیر معزی » قصاید » شمارهٔ ۶۳:روی آن تُرک جهان آرای ماه روشن است - زلف او در تیره شب بر ماه روشن جوشن است


  3. سنایی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۶۸:عشق ازین معشوقگان بی وفا دل بر گرفت - دست ازین مشتی ریاست جوی دون بر سر گرفت

    سنایی » دیوان اشعار » قصاید و قطعات » شمارهٔ ۳۶:مرحبا بحری که آبش لذت از کوثر گرفت - حبذا کانی که خاکش زینت از عنبر گرفت


    امیر معزی » قصاید » شمارهٔ ۸۲:یاد باد آن شب‌ که یارم دل ز منزل برگرفت - بار در بست و ره منزلگه دیگرگرفت


  4. سنایی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۹۲:تا کی کنم از طرهٔ تو فریاد - تا کی کشم از غمزهٔ تو بیداد


    امیر معزی » قصاید » شمارهٔ ۸۹:ای شاد ز تو خلق و تو از دولت خود شاد - دنیا به تو آراسته و دین به تو آباد

    امیر معزی » قصاید » شمارهٔ ۹۰:از دولت عالی به سعادت ستدم داد - زین خلعت فاخر که خداوند مرا داد

    امیر معزی » قصاید » شمارهٔ ۹۳:ای آمده ناگه به نشابور ز بغداد - همراه تو هم دولت و هم دانش و هم داد


  5. سنایی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۹۹:با من بت من تیغ جفا آخته دارد - صبر از دل من جمله برون تاخته دارد


    امیر معزی » غزلیات » شمارهٔ ۱۳:امروز بتم تیغ جفا آخته دارد - خون دلم از دیده برون تاخته دارد


  6. سنایی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۳۱:هزار سال به امید تو توانم بود - هر آنگهی که بیایم هنوز باشد زود


    امیر معزی » قصاید » شمارهٔ ۱۲۵:ز بهر عید نگارا همی چه سوزی عود - چرا شراب نپیمایی و نسازی عود

    امیر معزی » قصاید » شمارهٔ ۱۲۶:ایا شهی‌ که چو تو کس ندید و کس نشنود - چو تو نباشد در عالم و نه هست و نه بود


  7. سنایی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۳۲:روی او ماهست اگر بر ماه مشک افشان بود - قد او سروست اگر بر سرو لالستان بود

    سنایی » دیوان اشعار » قصاید » قصیدهٔ شمارهٔ ۵۸ - در مذمت عافیت جویی:در جهان دردی طلب کان عشق سوز جان بود - پس به جان و دل بخر گر عاقلی ارزان بود


    امیر معزی » قصاید » شمارهٔ ۱۳۰:تا بنفشستان جانان گرد لالستان بود - عاشق از جانان بنفشستان و لالستان بود

    امیر معزی » قصاید » شمارهٔ ۱۳۱:تا جهان باشد خداوندش ملک سلطان بود - وز ملک‌ سلطان جهان چون روضهٔ رضوان بود

    امیر معزی » قصاید » شمارهٔ ۱۳۲:روی او ماه است اگر بر ماه مشک افشان بود - قد او سروست اگر بر سرو لالستان بود

    امیر معزی » قصاید » شمارهٔ ۱۳۳:تاگه عز بندگآن در دین و در ایمان بود - عز و دین اندر بقای دولت سلطان بود


  8. سنایی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۳۷:هر زمان از عشقت ای دلبر دل من خون شود - قطره‌ها گردد ز راه دیدگان بیرون شود


    امیر معزی » قصاید » شمارهٔ ۱۳۵:ای خداوندی که گر عزم تو بر گردون شود - قطب گردون پیش عزم تو سزد گر دون شود


  9. سنایی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۵۲:میر خوبان را کنون منشور خوبی در رسید - مملکت بر وی سهی شد ملک بر وی آرمید


    امیر معزی » قصاید » شمارهٔ ۱۳۷:تا شه عالم به بهروزی و پیروزی رسید - باغ پیروزی شکفت و صبح بهروزی دمید

    امیر معزی » قصاید » شمارهٔ ۱۳۹:برمعین دین پیغمبر مبارک باد عید - چشم بد باد از جمال و ازکمال او بعید


  10. سنایی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۵۶:ای من غلام عشق که روزی هزار بار - بر من نهد ز عشقِ بتی صد هزار بار

    سنایی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۵۸:ما را مدار خوار که ما عاشقیم و زار - بیمار و دل‌فگار و جدا‌مانده از نگار

    سنایی » دیوان اشعار » قصاید » قصیدهٔ شمارهٔ ۷۸ - در مدح خواجه ابو نصر منصور سعید:تا چرخ برگشاد گریبان نوبهار - از لاله بست دامن کهپایه‌ها ازار


    امیر معزی » قصاید » شمارهٔ ۱۹۹:ای آمده ز مشرق پیروز و کامکار - کرده نشاط مغرب دلشاد و شاد خوار

    امیر معزی » قصاید » شمارهٔ ۲۰۰:تا باغ زرد روی شد از گشت روزگار - بر سر نهاد تودهٔ کافور کوهسار

    امیر معزی » قصاید » شمارهٔ ۲۰۷:مستی و عاشقی و جوانی و نوبهار - آن را خوش است کز بر او دور نیست یار

    امیر معزی » قصاید » شمارهٔ ۲۱۱:بازآمد از سفر به حضر صدر روزگار - با عصمت و عنایت و تأیید کردگار

    امیر معزی » قصاید » شمارهٔ ۲۱۳:این مهرگان فرخ و جشن بزرگوار - فرخنده باد و میمون بر شاه روزگار

    امیر معزی » قصاید » شمارهٔ ۲۱۸:ای تاج دین و دنیا ای فخر روزگار - بر تو خجسته باد چنین عید صدهزار

    امیر معزی » قصاید » شمارهٔ ۲۱۹:بی‌روح پیکری است‌ گه جنگ جان شکار - بی‌دود آتشی است گه رزم پرشرار

    امیر معزی » قصاید » شمارهٔ ۲۲۱:راز نهان خویش جهان کرد آشکار - در منصب وزارت دستور شهریار

    امیر معزی » قصاید » شمارهٔ ۲۲۲:پوشیده نیست واقعهٔ تیر شهریار - و آن روزگار تیره که بر من‌ گذشت پار

    امیر معزی » قصاید » شمارهٔ ۲۲۷:دل بی‌قرار دارم از آن زلف بی‌قرار - سر پر خمار دارم از آن چشم پر خمار

    امیر معزی » قصاید » شمارهٔ ۲۳۰:آن زلف مشکبار بر آن روی چون نگار - گر کوته است کوتهی از وی عجب مدار

    امیر معزی » قصاید » شمارهٔ ۲۳۱:دیدم شبی به خواب درختی بزرگوار - از علم و عقل و فضل بر او برگ‌ و شاخ‌ و بار

    امیر معزی » قصاید » شمارهٔ ۲۳۵:تا طَیْلسان سبز برافکند جویبار - دیبای هفت رنگ بپوشید کوهسار

    امیر معزی » قصاید » شمارهٔ ۲۴۰:ای پرنگار گشته ز تو ‌دور روزگار - وز دور آسمان تن تو گشته پر نگار

    امیر معزی » قصاید » شمارهٔ ۲۴۴:شادیم و کامکار که شاد است و کامکار - میر بزرگوار به‌عید بزرگوار

    امیر معزی » قطعات » شمارهٔ ۱۲:دریاست خاطر من و گوهر در او سخن - در مجلس شریف تو گوهر کنم نثار


  11. سنایی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۵۷:جانا ز غم عشق تو من زارم من زار - از تودهٔ سیسنبر در بارم در بار

    سنایی » دیوان اشعار » قصاید » قصیدهٔ شمارهٔ ۷۴ - در مدح علی بن محمد طبیب:ای گردن احرار به شکر تو گرانبار - تحقیق ترا همره و توفیق ترا یار

    سنایی » دیوان اشعار » قصاید » قصیدهٔ شمارهٔ ۷۶ - در مدح بهرامشاه:ای بی سببی از بر ما رفته به آزار - وی مانده ز آزار تو ما سوخته و زار


    امیر معزی » قصاید » شمارهٔ ۱۹۸:بر فتح همی دور کند گنبد دوار - بر سعد همی سیرکند کوکب سیار

    امیر معزی » قصاید » شمارهٔ ۲۱۴:از هیبت شمشیر تو ای شاه جهاندار - شد رایت بدخواه نگونبخت و نگونسار

    امیر معزی » قصاید » شمارهٔ ۲۱۶:امسال در آفاق دو عید است به یک بار - بر ملت و دولت اثر هر دو پدیدار

    امیر معزی » قصاید » شمارهٔ ۲۲۸:تا باد خزان حُلّه برون کرد ز گلزار - ابر آمد و پیچید قَصَب بر سر کُهسار

    امیر معزی » قصاید » شمارهٔ ۲۴۵:از بهر وفاداری آمد بر من یار - شد ساخته از آمدن یار مرا کار


  12. سنایی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۶۰:ای سنایی خیز و در ده آن شراب بی‌خمار - تا زمانی می خوریم از دست ساقی بی‌شمار

    سنایی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۶۲:ای نهاده بر گل از مشک سیه پیچان دو مار - هین که از عالم برآورد آن دو مار تو دمار

    سنایی » دیوان اشعار » قصاید » قصیدهٔ شمارهٔ ۷۱ - موعظه در اجتناب از غرور و کبر و حرص:ای خداوندان مال الاعتبار الاعتبار - ای خداخوانان قال الاعتذار الاعتذار

    سنایی » دیوان اشعار » قصاید » قصیدهٔ شمارهٔ ۷۲ - در مدح ابوالمعالی یوسف بن احمد:آبرویی کان شود بی علم و بی عقل آشکار - آتش دوزخ بود آن آبرو از هر شمار

    سنایی » دیوان اشعار » قصاید » قصیدهٔ شمارهٔ ۷۳ - مناقشهٔ مرد دهری با بوحنیفه:ای خردمند موحد پاک دین هوشیار - ا زامام دین حق یک حجت از من گوش دار

    سنایی » دیوان اشعار » قصاید » قصیدهٔ شمارهٔ ۷۷ - در مدح یوسف‌بن حدادی:نیست عشق لایزالی را در آن دل هیچ کار - کو هنوز اندر صفات خویش ماندست استوار

    سنایی » دیوان اشعار » قصاید » قصیدهٔ شمارهٔ ۷۹ - در تعزیت خواجه مسعود و تهنیت فرزند او خواجه احمد:کر ناگه گنبد بسیار سال عمر خوار - فخر آل گنبدی را بی‌جمال عمر خوار

    سنایی » دیوان اشعار » قصاید » قصیدهٔ شمارهٔ ۸۰ - در ترغیب مردان به احتراز از زنان دلفریب:زیبد ار بی مایه عطاری کند پیوسته یار - زان که هر تاری ز زلفش نافه دارد صد هزار

    سنایی » دیوان اشعار » قصاید » قصیدهٔ شمارهٔ ۸۱:ای دل از عقبات باید دست از دنیا بدار - پاکبازی پیشه گیر و راه دین کن اختیار

    سنایی » دیوان اشعار » قصاید » قصیدهٔ شمارهٔ ۸۲:زیر مهر پادشاه زری در آرد روزگار - گر نفاق اندرونی پاک آید در عیار

    سنایی » دیوان اشعار » قصاید و قطعات » شمارهٔ ۱۰۰:مردمان یک چند از تقوا و دین راندند کار - زین پس اندر عهد ما نه پود ماندست و نه تار

    سنایی » دیوان اشعار » قصاید و قطعات » شمارهٔ ۱۰۱:زن مخواه و ترک زن کن کاندرین ایام بار - زن نخواهد هیچ مردی تا بمیرد هوشیار


    امیر معزی » قصاید » شمارهٔ ۲۰۱:تا خزان زد خیمهٔ کافورگون در کوهسار - مفرش زنگارگون برداشتند از مرغزار

    امیر معزی » قصاید » شمارهٔ ۲۰۲:مشک و شنگرف است‌ گویی بیخته بر کوهسار - نیل و زنگارست‌ گویی ریخته بر جویبار

    امیر معزی » قصاید » شمارهٔ ۲۰۳:تا که جز یزدان به عالم در نباشد کردگار - جزملک سلطان به‌ گیتی در نباشد شهریار

    امیر معزی » قصاید » شمارهٔ ۲۰۴:آهن و نی جون پدید آمد ز صنع‌کردگار - در میان‌کلک و تیغ افتاد جنگ و کارزار

    امیر معزی » قصاید » شمارهٔ ۲۰۶:چون عقیق آبدارست وکمند تابدار - آن لب جان پرور و زلف جهان آشوب یار

    امیر معزی » قصاید » شمارهٔ ۲۱۰:ای جهان را از قوام‌الدین مبارک یادگار - روز نو بر تو مبارک‌باد و جشن نو بهار

    امیر معزی » قصاید » شمارهٔ ۲۱۲:چون شمردم یازده منزل ز راه روزگار - منزلی دیدم مبارک وز منازل اختیار

    امیر معزی » قصاید » شمارهٔ ۲۱۵:هرکه را باشد ز دولت بخت نیک آموزگار - همچو سلطان معظم خوش‌گذارد روزگار

    امیر معزی » قصاید » شمارهٔ ۲۱۷:چیست آن‌ کوه زمین‌پیما و باد راهوار - باره‌ای صحرانورد و مرکبی دریاگذار

    امیر معزی » قصاید » شمارهٔ ۲۲۰:چون وزارت یافت صدر روزگار از شهریار - تهنیت ‌گویم وزارت را به صدرِ روزگار

    امیر معزی » قصاید » شمارهٔ ۲۲۳:چون ز سلطانان گیتی شهریاراست اختیار - فَرِّخ آن صاحب‌ که باشد اختیار شهریار

    امیر معزی » قصاید » شمارهٔ ۲۲۴:حَبَّذا این باغ خرم وین همایون روزگار - مرحبا این بزم فرخ وین مبارک شهریار

    امیر معزی » قصاید » شمارهٔ ۲۲۵:تا گه از جم یادگارست این همایون روزگار - این جهان هرگز مباد از شاه عالم یادگار

    امیر معزی » قصاید » شمارهٔ ۲۲۶:هر جهانداری که باشد رای او سوی شک‌ار - دوربین و نیک‌دان باشد چو پیش آید‌ش‌کار

    امیر معزی » قصاید » شمارهٔ ۲۲۹:ای جوان دولت جهاندار ای همایون شهریار - ای به شاهی از ملک سلطان جهان را یادگار

    امیر معزی » قصاید » شمارهٔ ۲۳۲:چون عقیق آبدار است و کمند تابدار - آن لب جان پرور و زلف جهان آشوب یار

    امیر معزی » قصاید » شمارهٔ ۲۳۳:هست شکر بار یاقوت تو ای عیار یار - نیست‌کس را نزد آن یاقوت شکر بار بار

    امیر معزی » قصاید » شمارهٔ ۲۳۴:بنگر این پیروزه‌گون دریای ناپیدا کنار - بر سر آورده ز قعر خویش درّ شاهوار

    امیر معزی » قصاید » شمارهٔ ۲۳۶:تا خزان زد خیمهٔ‌ کافورگون بر کوهسار - مفره‌س زنگارگون برداشتند از مرغزار

    امیر معزی » قصاید » شمارهٔ ۲۳۷:شکر یزدان را که از فر وزیر شهریار - بختم اندر راه مونس‌ گشت و اندر شهر یار

    امیر معزی » قصاید » شمارهٔ ۲۴۱:آسمان بی مدار است این حصار استوار - آفتاب بی‌زوال است این مبارک شهریار

    امیر معزی » قصاید » شمارهٔ ۲۴۳:زان دو رشته دُرّ مکنون زان دو لعل آبدار - چند باشد جزع من بر کهربا بیجاده بار


  13. سنایی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۶۶:غریبیم چون حسنت ای خوش‌پسر - یکی از سر لطف بر ما نگر


    امیر معزی » قصاید » شمارهٔ ۱۴۹:نه بود و نه هست و نه باشد دگر - چو سلطان ملکشاه پیروزگر

    امیر معزی » قصاید » شمارهٔ ۱۸۸:صبوح مرا خوش کن ای خوش پسر - به میخوارگان ده قدح تا به سر


  14. سنایی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۹۶:دلم برد آن دلارامی که در چاه زنخدانش - هزاران یوسف مصرست پیدا در گریبانش


    امیر معزی » قصاید » شمارهٔ ۲۶۵:همی جویم نگاری را که دارم چون دل و جانش - همی خواهم که یک ساعت توانم دیدن آسانش


  15. سنایی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۲۰۲:در عشق تو ای نگار خاموش - بفزود مرا غمان و شد هوش

    سنایی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۲۰۸:ای زلف تو تکیه کرده بر گوش - ای جعد تو حلقه گشته بر دوش


    امیر معزی » غزلیات » شمارهٔ ۲۶:آن زلف نگر بر آن بر و دوش - وان خط سیه بر آن بناگوش


  16. سنایی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۲۰۷:آن کژدم زلف تو که زد بر دل من نیش - از ضربت آن زخم دل نازک من ریش


    امیر معزی » غزلیات » شمارهٔ ۲۷:ای کژدم زلف تو زده بر دل من نیش - وز ضربت آن نیش دل نازک من ریش


  17. سنایی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۲۲۱:هر شب نماز شام بود شادیم تمام - کاید رسول دوست هلا نزد ما خرام


    امیر معزی » قصاید » شمارهٔ ۳۰۷:منت خدای را که برون آمد از غمام - بدری که هست پیشرو دودهٔ نظام

    امیر معزی » غزلیات » شمارهٔ ۲۸:ای داده روی خوب تو خورشید را نظام - ای‌گشته عالمی به سر زلف تو غلام


  18. سنایی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۲۲۲:بس که من دل را به دام عشق خوبان بسته‌ام - وز نشاط عشق خوبان توبه‌ها بشکسته‌ام


    امیر معزی » غزلیات » شمارهٔ ۳۰:بس‌که من دل را به‌دام عشق خوبان بسته‌ام - از نشاط روی ایشان توبه‌ها بشکسته‌ام


  19. سنایی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۲۳۹:من نصیب خویش دوش از عمر خود برداشتم - کز سمن بالین و از شمشاد بستر داشتم


    امیر معزی » قصاید » شمارهٔ ۳۱۲:دوش با سیمین صنوبر در نهان سر داشتم - ای خوش آن عیشی که با سیمین صنوبر داشتم


  20. سنایی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۲۹۷:عاشقی گر خواهد از دیدار معشوقی نشان - گر نشان خواهی در آنجا جان و دل بیرون نشان

    سنایی » دیوان اشعار » قصاید » قصیدهٔ شمارهٔ ۱۳۵ - در مدح خواجه علاء الدین ابویعقوب یوسف بن احمد حدادی شالنکی غزنوی و ابوالمعالی احمدبن یوسف:ای ز راه لطف و رحمت متصل با عقل و جان - وی به عمل و قدر و قدرت برتر از کون و مکان

    سنایی » دیوان اشعار » قصاید » قصیدهٔ شمارهٔ ۱۴۰:ای سنایی ز آستان نتوان شدن بر آسمان - زان که روحانی رود بر آسمان از آستان


    امیر معزی » قصاید » شمارهٔ ۳۱۴:چون پدید آمد مبارک ماه نو بر آسمان - بر بساط نیلگون زرین کمان بردم گمان

    امیر معزی » قصاید » شمارهٔ ۳۱۶:چون قوام‌الدین و فخرالدین ندیدم میهمان - چون شهاب‌الدین به دنیا هم ندیدم میزبان

    امیر معزی » قصاید » شمارهٔ ۳۲۷:آنچه‌ کرد امسال در روم و عرب شاه جهان - هیچکس هرگز نکرد از خسروان باستان

    امیر معزی » قصاید » شمارهٔ ۳۲۸:چون بهشت است این همایون بزم سلطان جهان - حَبّذا بزمی همایون چون بهشتِ جاودان

    امیر معزی » قصاید » شمارهٔ ۳۲۹:چیست آن دریا که هست از بخشش او در جهان - نیل و سیحون و فرات و دجله و جیحون روان

    امیر معزی » قصاید » شمارهٔ ۳۳۰:طبع‌ گیتی سرد گشت از باد فصل مهرگان - چون دم دلدادگان از هجر یار مهربان

    امیر معزی » قصاید » شمارهٔ ۳۳۱:زرگری سازد همی باد خزان اندر رزان - زان همی زرین شود برگ‌رزان اندر خزان

    امیر معزی » قصاید » شمارهٔ ۳۳۳:رای سلطان معظم خسرو خسرونشان - معجزات فتح را بنمود در مشرق عیان

    امیر معزی » قصاید » شمارهٔ ۳۴۵:ای جهانداری که از تو تازه باشد جاودان - گوهر طغرل‌بک و جغری‌بک و الب‌ارسلان

    امیر معزی » قصاید » شمارهٔ ۳۵۰:ای شکفته سنبل و شمشاد تو بر ارغوان - ای نهفته آهن و پولاد تو در پرنیان

    امیر معزی » قصاید » شمارهٔ ۳۵۱:هر جهانداری بود پاینده از بخت جوان - در جهانداری جوانبخت است سلطان جهان

    امیر معزی » قصاید » شمارهٔ ۳۵۴:پرنیان بافد همی باد صبا در بوستان - هر درختی طَیْلسان سازد همی از پرنیان

    امیر معزی » قصاید » شمارهٔ ۳۵۶:تازه و نو شد ز فر باد فروردین جهان - خرم و خوش‌ گشت کوه و دشت و باغ و بوستان

    امیر معزی » قصاید » شمارهٔ ۳۶۲:شد ز تاثیر سپهر سرکش نامهربان - هجر یار مهربان چون وصل باد مهرگان

    امیر معزی » قصاید » شمارهٔ ۳۶۶:باد نوروزی همه کلّه زند در بوستان - ابر نیسانی همی بر گل شود لؤلؤفشان

    امیر معزی » قصاید » شمارهٔ ۳۶۸:چون نماز شام پروین نور زد بر آسمان - ساربان از بهر رفتن بانگ زد بر کاروان

    امیر معزی » قصاید » شمارهٔ ۳۶۹:کیمیا دارد مگر با خویشتن باد خزان - ور ندارد چون همی زرین کند برگ رزان

    امیر معزی » قصاید » شمارهٔ ۳۷۱:آنچه من بر چهره دارم یار دارد در میان - وآنچه من در دیده دارم دوست دارد در دهان

    امیر معزی » قصاید » شمارهٔ ۳۷۹:بوستان شد زرد روی از وصل باد مهرگان - چون دم دلدادگان از هجر یار مهربان

    امیر معزی » قصاید » شمارهٔ ۳۸۲:ماهرویا روی در اقبال دارد بوستان - هرکه را اقبال خواهد می خورد با دوستان


  21. سنایی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۳۳۶:صبر کم گشت و عشق روز افزون - کیسه بی سیم گشت و دل پرخون


    امیر معزی » قصاید » شمارهٔ ۳۹۰:صنع یزدان بی‌چگونه و چون - داد ما را چهار چیز کنون


  22. سنایی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۳۴۵:چون سخن زان زلف و رخ گویی مگو از کفر و دین - زان که هر جای این دو رنگ آمد نه آن ماند نه این

    سنایی » دیوان اشعار » قصاید » قصیدهٔ شمارهٔ ۱۵۵ - در مدح بهرامشاه:در میان کفر و دین بی اتفاق آن و این - گفتگویست از من و تو مرحبا بالقائلین

    سنایی » دیوان اشعار » قصاید » قصیدهٔ شمارهٔ ۱۵۶ - در نعت رسول اکرم (ص):ای گزیده مر ترا از خلق رب‌العالمین - آفرین گوید همی بر جان پاکت آفرین

    سنایی » دیوان اشعار » قصاید » قصیدهٔ شمارهٔ ۱۵۷ - دعوت به زهد و ستایش سید فضل‌الله:هر که را ملک قناعت شد مسلم بر زمین - ز آسمان بر دولت او آفرین باد آفرین

    سنایی » دیوان اشعار » قصاید » قصیدهٔ شمارهٔ ۱۵۸ - از زبان منجم ماوراء النهر که تقویم آورده بود گفته‌است:ای امین شاه و سلطان و امیر ملک و دین - زبدهٔ دور زمانی عمدهٔ روی زمین

    سنایی » دیوان اشعار » قصاید و قطعات » شمارهٔ ۱۴۲:چنگری ای پارسا در عاشق مسکین به کین - تا ز بد فعلی چه داری بر مسلمانان یقین


    امیر معزی » قصاید » شمارهٔ ۴۰۰:ای به ملک و دولت و شاهی سزای آفرین - وز هنرهای تو خشنود ایزد جان‌آفرین

    امیر معزی » قصاید » شمارهٔ ۴۰۱:آمد آن فصلی کز او خرم شود روی زمین - بوستان از فر او گردد چو فردوس برین

    امیر معزی » قصاید » شمارهٔ ۴۰۳:آفرین‌باد آفرین بر خسرو روی زمین - سایهٔ یزدان ملکشاه آفتاب داد و دین

    امیر معزی » قصاید » شمارهٔ ۴۰۶:همچو خورشید فلک روشن همی دارد زمین - رای خاتون اجل زین نساء‌العالمین

    امیر معزی » قصاید » شمارهٔ ۴۰۸:ای مبارک فخر امت ای همایون مجددین - ای سزای آفرین از خالق خلق‌آفرین

    امیر معزی » قصاید » شمارهٔ ۴۱۰:دو محمد آفرید ایزد سزای آفرین - آن رسول راستان این پادشاه راستین

    امیر معزی » قصاید » شمارهٔ ۴۱۸:باد میمون و مبارک بر شه روی زمین - عید و دیدار امام‌الحق امیرالمومنین


  23. سنایی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۳۴۶:گر نشد عاشق دو زلف یار بر رخسار او - چون ز ما پنهان کند هر ساعتی دیدار او


    امیر معزی » غزلیات » شمارهٔ ۴۳:بار دیگر باز گرم افتادم اندر کار او - باز نشکیبم همی یکساعت از دیدار او


  24. سنایی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۳۸۶:این چه رنگست برین گونه که آمیخته‌ای - این چه شورست که ناگاه برانگیخته‌ای


    امیر معزی » غزلیات » شمارهٔ ۴۹:سنبل است آنکه تو از لاله برانگیخته‌ای - یا بنفشه است‌ که بر طرف چمن ریخته‌ای


  25. سنایی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۴۱۵:عشق و شراب و یار و خرابات و کافری - هر کس که یافت شد ز همه اندهان بری


    امیر معزی » قصاید » شمارهٔ ۴۴۷:ماه است ساقی و قدح باده مشتری - وین هر دو را منم به‌دل و دیده مشتری


  26. سنایی » دیوان اشعار » قصاید » قصیدهٔ شمارهٔ ۱ - در مدح امین الملة قاضی عبدالودودبن عبدالصمد:ای چو نعمان‌بن ثابت در شریعت مقتدا - وی بحجت پیشوای شرع و دین مصطفا

    سنایی » دیوان اشعار » قصاید » قصیدهٔ شمارهٔ ۲ - در تفسیر چند سوره و نعت رسول اکرم و مدح قاضی عبدالودود:کفر و ایمان را هم اندر تیرگی هم در صفا - نیست دارالملک جز رخسار و زلف مصطفا

    سنایی » دیوان اشعار » قصاید » قصیدهٔ شمارهٔ ۳ - این قصیدهٔ را عارف زرگر در مدح سنایی گفته:ای نهاده پای همت بر سر اوج سما - وی گرفته ملک حکمت گشته در وی مقتدا

    سنایی » دیوان اشعار » قصاید » قصیدهٔ شمارهٔ ۴ - در پاسخ قصیدهٔ عارف زرگر:تا ز سر شادی برون ننهند مردان صفا - دست نتوانند زد در بارگاه مصطفا

    سنایی » دیوان اشعار » قصاید » قصیدهٔ شمارهٔ ۵ - در نعت رسول اکرم و مدح عارف زرگر:ای سنایی گر همی جویی ز لطف حق سنا - عقل را قربان کن اندر بارگاه مصطفا

    سنایی » دیوان اشعار » قصاید » قصیدهٔ شمارهٔ ۸ - در مدح قاضی یحیا صاعد:ای بنام و خوی خوش میراث دار مصطفا - بر تو عاشق هر دو گیتی و تو عاشق بر سخا


    امیر معزی » قصاید » شمارهٔ ۴:ای جهانداری که هستی پادشاهی را سزا - در جهانداری نباشد چون تو هرگز پادشا

    امیر معزی » قصاید » شمارهٔ ۵:آفتاب اندر شرف شد بر جهان فرمانروا - کرد دیگرگون زمین و کرد دیگرسان هوا

    امیر معزی » قصاید » شمارهٔ ۱۳:یافتی بر خوان اگر جویی رضای مرتضا - لا فَتی اِلّا علی بر خوا‌نْد هر دم مُصطفا


  27. سنایی » دیوان اشعار » قصاید » قصیدهٔ شمارهٔ ۶ - در شکایت روزگار و بی‌وفایی مردم:منسوخ شد مروت و معدوم شد وفا - زین هر دو مانده نام چو سیمرغ و کیمیا


    امیر معزی » قصاید » شمارهٔ ۹:آمدگه وداع چو تاریک شد هوا - آن مه‌ که هست جان و دلم را بدو هوا

    امیر معزی » قصاید » شمارهٔ ۱۵:بودم میان خلق یکی مرد پارسا - قلّاش کرد نرگس جمّاش تو مرا


  28. سنایی » دیوان اشعار » قصاید » قصیدهٔ شمارهٔ ۷ - در مقام اهل توحید:مکن در جسم و جان منزل، که این دونست و آن والا - قدم زین هر دو بیرون نه نه آنجا باش و نه اینجا


    امیر معزی » قصاید » شمارهٔ ۱۰:برآمد ساج‌گون ابری ز روی ساج‌گون دریا - بخار مرکز خاکی نقاب قبّهٔ خضرا


  29. سنایی » دیوان اشعار » قصاید » قصیدهٔ شمارهٔ ۱۰ - در تواضع اهل حق:شاه را خواهی که بینی، خاک شو درگاه را - ز آبرو آبی بزن درگاه شاهنشاه را


    امیر معزی » قصاید » شمارهٔ ۲۳:سال چون نو گشت فرزند نو آمد شاه را - شاه نیکو روی نیکوعهد نیکوخواه را


  30. سنایی » دیوان اشعار » قصاید » قصیدهٔ شمارهٔ ۲۰ - در مدح سید عمید سیدالشعرا ابوطالب محمد ناصری علوی:بتی که گر فکند یک نظر بر آتش و آب - شود ز لطف جمالش مصور آتش و آب


    امیر معزی » قصاید » شمارهٔ ۳۶:ز بسکه ماند دل و چشم من در آتش و آب - گشاده در دل و در چشم من بر آتش و آب


  31. سنایی » دیوان اشعار » قصاید » قصیدهٔ شمارهٔ ۲۶ - در مدح قاضی عبدالودود غزنوی:آن طبع را که علم و سخاوت شعار نیست - از عالمیش فخر و ز زفتیش عار نیست


    امیر معزی » قصاید » شمارهٔ ۷۸:سروی به‌راستی چو تو در جویبار نیست - نقشی به نیکویی چو تو در قندهار نیست

    امیر معزی » قصاید » شمارهٔ ۷۹:هر دل که جای دوستی شهریار نیست - برکام خویشتن نفسی کامکار نیست


  32. سنایی » دیوان اشعار » قصاید » قصیدهٔ شمارهٔ ۳۴ - در دل نبستن به مهر دنیا:مسلمانان سرای عمر، در گیتی دو در دارد - که خاص و عام و نیک و بد بدین هر دو گذر دارد


    امیر معزی » قصاید » شمارهٔ ۱۰۸:مَلِک سنجر جهانداری به میراث از پدر دارد - پدر شادست در فردوس تا چون او پسر دارد


  33. سنایی » دیوان اشعار » قصاید » قصیدهٔ شمارهٔ ۶۶ - در مدح خواجه محمدبن خواجه عمر:دوش سرمست نگارین من آن طرفه پسر - با یکی پیرهن زورقئی طرفه به سر

    سنایی » دیوان اشعار » قصاید » قصیدهٔ شمارهٔ ۶۸ - در اندرز طاهربن علی ثقة الملک:بیخ اقبال که چون شاخ زد از باغ هنر - گرچه پژمرده شود باز قبول آرد بر


    امیر معزی » قصاید » شمارهٔ ۱۴۸:رمضان شد چو غریبان به سفر بار دگر - اینت فرخ شدن و اینت به هنگام سفر

    امیر معزی » قصاید » شمارهٔ ۱۷۶:ای ز روی تو جهان را همه فیروزی و فر - ای ز رای تو شهان را همه تایید و ظفر

    امیر معزی » قصاید » شمارهٔ ۱۹۵:گر ز حضرت به‌ سوی خلد برین رفت پدر - گشت چون خلدبرین حضرت از اقبال پسر


  34. سنایی » دیوان اشعار » قصاید » قصیدهٔ شمارهٔ ۶۷ - در تهنیت صلح خواجه امام منصور و سیف الحق شیخ الاسلام:از خلافست اینهمه شر در نهاد بوالبشر - وز خلافست آدمی در چنگ جنگ و شور و شر

    سنایی » دیوان اشعار » قصاید » قصیدهٔ شمارهٔ ۷۰ - در مدح سرهنگ عمید محمد خطیب هروی:مرد کی گردد به گرد هفت کشور نامور - تا بود زین هشت حرف اوصاف دانش بی‌خبر


    امیر معزی » قصاید » شمارهٔ ۱۴۴:ای به سلطانی نشسته با فتوح و با ظفر - ملک و گنج پنج سلطان بستده در یک سفر

    امیر معزی » قصاید » شمارهٔ ۱۵۰:کس ندید و کس نخواهد دید تا محشر دگر - چون ملکشاه محمد پادشاه دادگر

    امیر معزی » قصاید » شمارهٔ ۱۵۸:تا ز یاقوت و زبرجد گیتی است و سیم و زر - باغ‌ گویی زرگرست و کوه گویی سیمگر

    امیر معزی » قصاید » شمارهٔ ۱۶۰:کردگار دادگر هر ماه بر فتحی دگر - بیعت و پیمان‌کند با شهریار دادگر

    امیر معزی » قصاید » شمارهٔ ۱۶۶:ای شه پیروزبخت ای خسرو پیروزگر - ای همه شاهان به خدمت پیش تو بسته‌ کمر

    امیر معزی » قصاید » شمارهٔ ۱۶۸:رای خاقان معظم شهریار دا‌دگر - در جهان از روشنایی هست خورشیدی دگر

    امیر معزی » قصاید » شمارهٔ ۱۷۳:عشق آن سنگین دل سیمین‌بر زرین‌کمر - سنگ من برد و سرشکم سیم‌کرد و روی زر

    امیر معزی » قصاید » شمارهٔ ۱۷۷:صد زره دارد ز سنبل بر گل آن شیرین پسر - حلقه‌های آن زره‌ها سر زده در یکدگر

    امیر معزی » قصاید » شمارهٔ ۱۷۹:تهنیت‌ گویند شاهان را به جشن نامور - جشن‌ را من تهنیت‌ گویم به شاه نامور

    امیر معزی » قصاید » شمارهٔ ۱۸۲:زین مبارک‌تر به عمر اندر نباشد روزگار - زین همایون‌تر به سال اندر نباشد شهریار

    امیر معزی » قصاید » شمارهٔ ۱۸۳:ای ز دارٍُالملک رفته مدتی سوی سفر - بازگشته سوی دارالملک با فتح و ظفر

    امیر معزی » قصاید » شمارهٔ ۱۸۴:آفرین بر خسروی‌ کاو را چنین باشد وزیر - وآفرین بر دولتی کاو را چنین باشد مجیر

    امیر معزی » قصاید » شمارهٔ ۱۸۵:گرچه آمد داستان خسرو شیرین به سر - خسرو دیگر منم شیرینم آن شیرین پسر

    امیر معزی » قصاید » شمارهٔ ۱۸۶:چون شمردم در سفر یک نیمه از ماه صفر - ساختم ساز رحیل و توشهٔ راه سفر

    امیر معزی » قصاید » شمارهٔ ۱۹۲:عاشق آنم‌که عنابش همی بارد شکر - فتنهٔ آنم‌که سنجابش همی پوشد حجر

    امیر معزی » قصاید » شمارهٔ ۱۹۳:شغل دولت بی‌خطر شد کار ملت با خطر - تا تهی شد دولت و ملت ز شاه دادگر

    امیر معزی » قصاید » شمارهٔ ۱۹۶:ماه تابان دیده‌ای تابان ز سرو جانور - گر ندیدستی بدان زیبا نگار اندر نگر


  35. سنایی » دیوان اشعار » قصاید » قصیدهٔ شمارهٔ ۸۳ - در مدح بهرامشاه:ای خنده زنان بوس تو بر تنگ شکر بر - وی طنز کنان نوش تو بر رنگ گهر بر


    امیر معزی » قصاید » شمارهٔ ۲۴۷:ای تازه‌ تر از برک گل تازه به بر بر - پرورده تو را خازن فردوس به بَر بر


  36. سنایی » دیوان اشعار » قصاید » قصیدهٔ شمارهٔ ۸۴ - در مدح ابوعمر عثمان مختاری شاعر غزنوی:نشود پیش دو خورشید و دو مه تاری تیر - گر برد ذره‌ای از خاطر مختاری تیر


    امیر معزی » قصاید » شمارهٔ ۲۶۱:ای چو جد و پدر اندر خور دیهیم و سریر - ناصر دین و خدایت به همه کار نصیر


  37. سنایی » دیوان اشعار » قصاید » قصیدهٔ شمارهٔ ۸۵ - تامل با خویشتن و راز و نیاز با پروردگار:ای سنایی جهد کن تا پیش سلطان ضمیر - از گریبان تاج سازی وز بن دامن سریر

    سنایی » دیوان اشعار » قصاید » قصیدهٔ شمارهٔ ۸۶ - در مدح مسعود بن ابوالفتح:در کف خذلان و ذل فتح و ظفر گشتی اسیر - گر نبودی هر دو را اقبال خواجه دستگیر


    امیر معزی » قصاید » شمارهٔ ۲۵۷:پیر شد طبع جهان از گردش‌ گردون پیر - تیر زد بر خیل‌ گرما لشکر سرمای تیر

    امیر معزی » غزلیات » شمارهٔ ۲۵:دی نگاری دیدم اندر راه چون بدر منیر - کز برون‌ گل بود و مشک و از درون می بود و شیر


  38. سنایی » دیوان اشعار » قصاید » قصیدهٔ شمارهٔ ۸۷ - در ترغیب طی طریق حقیقت:ای دل به کوی فقر زمانی قرار گیر - بیکار چند باشی دنبال کار گیر


    امیر معزی » قطعات » شمارهٔ ۱۵:ای روزگار خورده کم روزگار گیر - بیغوله را ز تیر حوادث حصار گیر


  39. سنایی » دیوان اشعار » قصاید » قصیدهٔ شمارهٔ ۹۸ - در مدح سرهنگ امیر محمد هروی:ای سنایی نشود کار تو امروز چو چنگ - تا به خدمت نشوی و نکنی قامت چنگ


    امیر معزی » قصاید » شمارهٔ ۲۷۹:برکش ای ترک بر اسب طرب و شادی تنگ - که زمستان شد و نوروز فراز آمد تنگ


  40. سنایی » دیوان اشعار » قصاید » قصیدهٔ شمارهٔ ۹۹ - در بیان عزت و جلال ذات اقدس الهی:مقدسی که قدیمست از صفات کمال - منزهی که جلیل ست بر نعوت جلال

    سنایی » دیوان اشعار » قصاید و قطعات » شمارهٔ ۱۱۹:طلوع مهر سعادت به ساحت اقبال - ظهور ماه معالی بر آسمان جلال


    امیر معزی » قصاید » شمارهٔ ۲۸۱:شهی‌که دولت باقی بدوگرفت جلال - شهی‌که ملت تازی به او فزود جمال

    امیر معزی » قصاید » شمارهٔ ۲۸۳:تکاوری که قوی‌تر ز رخش رستم زال - به حمله همچو هژبر و به پویه همچو غزال

    امیر معزی » قصاید » شمارهٔ ۲۸۵:به درّ و مشک ز ابر بهار و باد شمال - مُوشََّح است زمین و معطر است جبال

    امیر معزی » قصاید » شمارهٔ ۲۸۷:مرا خیال تو هر شب دهد امید وصال - خوشا پیام وصال تو بر زبان خیال


  41. سنایی » دیوان اشعار » قصاید » قصیدهٔ شمارهٔ ۱۰۱ - شکایت از دگرگونی حال روزگار:بس کنید آخر محال ای جملگی اصحاب مال - در مکان آتش زنید ای طایفهٔ ارباب حال

    سنایی » دیوان اشعار » قصاید » قصیدهٔ شمارهٔ ۱۰۲ - در نکوهش دنیاداران:ای گرفتار نیاز و آز و حرص و حقد و مال - ز امتحان نفس حسی چند باشی در وبال


    امیر معزی » قصاید » شمارهٔ ۲۸۲:عید را با مهرگان هست اتفاق و اتصال - هر دو را دارند اهل دولت و ملت به فال

    امیر معزی » قصاید » شمارهٔ ۲۸۶:چند خوانم مدح مخلوقان ز بهر جاه و مال - چندگویم وصف معشوقان و نعت زلف و خال

    امیر معزی » قصاید » شمارهٔ ۲۸۸:اهل ملت چون به شب دیدند بر گردون هلال - خرمی دیدند و فرخ داشتند او را به فال

    امیر معزی » قصاید » شمارهٔ ۲۸۹:عاشق بدری شدم کز عشق او گشتم هلال - فتنهٔ سروی شدم‌ کز هجر او گشتم خلال


  42. سنایی » دیوان اشعار » قصاید » قصیدهٔ شمارهٔ ۱۰۳ - در نعت رسول اکرم:چون به صحرا شد جمال سید کون از عدم - جاه کسرا زد به عالم‌های عزل اندر قدم

    سنایی » دیوان اشعار » قصاید » قصیدهٔ شمارهٔ ۱۰۴ - در نعت رسول اکرم:مرحبا ای رایت تحقیق رایت را حشم - رای تو باشد حشم توفیق به فرزاد علم

    سنایی » دیوان اشعار » قصاید » قصیدهٔ شمارهٔ ۱۰۷:مرحبا ای رایت تحقیق رایت را حشم - رای تو باشد حشم توفیق به فرزاد علم

    سنایی » دیوان اشعار » قصاید و قطعات » شمارهٔ ۱۳۴ - در مدح عمادالدین محمدبن منصور:ای محمد نام و احمد خلق و محمودی شیم - محمدت را همچنان چون ملک را تیغ و قلم


    امیر معزی » قصاید » شمارهٔ ۲۹۷:هفت چیز از خسرو عالم همی نازد به هم - دین و ملک و تاج و تخت و رایت و تیغ و قلم


  43. سنایی » دیوان اشعار » قصاید » قصیدهٔ شمارهٔ ۱۰۶ - در موعظه و نصیحت ابنای زمان:کجایی ای همه هوشت به سوی طبل و علم - چرا نباری بر رخ ز دیده آب ندم

    سنایی » دیوان اشعار » قصاید » قصیدهٔ شمارهٔ ۱۰۹:نماز شام من و دوست خوش نشسته بهم - گرفته دامن شادی شکسته گردن غم


    امیر معزی » قصاید » شمارهٔ ۲۹۲:گهی ز مشک زند برگل شگفته رقم - گهی ز قیر کشد بر مه دو هفته قلم

    امیر معزی » قصاید » شمارهٔ ۲۹۳:شهی‌ که هست همه عالمش به زیر علم - عزیزگشت به او تاج و تخت و تیغ و قلم

    امیر معزی » قصاید » شمارهٔ ۲۹۴:ز عقدهٔ ذَنب آخر برست شمس عجم - ز دهشت خطر غم بجست شیر اجم

    امیر معزی » قصاید » شمارهٔ ۳۰۰:ایا گرفته عراقین را به نوک قلم - و یا سپرده سماکین را به زیر قدم


  44. سنایی » دیوان اشعار » قصاید » قصیدهٔ شمارهٔ ۱۲۷ - در ستایش علی‌بن حسن بحری:الا یا خیمهٔ گردان به گرد بیستون مسکن - گه از بن دامنت ماهست و گاهت ماه بر دامن


    امیر معزی » قصاید » شمارهٔ ۳۱۹:ایا ای جوهر علوی گرفته چرخ را دامن - تورا شب برفراز سر تو را سیاره پیرامن


  45. سنایی » دیوان اشعار » قصاید » قصیدهٔ شمارهٔ ۱۳۶ - در مدح امین الدین رازی:بنه چوگان ز دست ای دل که گمشد گوی در میدان - چه خیزد گوی تنهایی زدن در پیش نامردان


    امیر معزی » قصاید » شمارهٔ ۳۴۲:هر آن عاقل‌که او بندد دل اندر طاعت یزدان - نشایدکاو نپیوندد دل اندر خدمت سلطان

    امیر معزی » قصاید » شمارهٔ ۳۴۴:چو لالستان همی بینم شکفته عارض جانان - بنفشستان همی بینم دمیده گرد لالستان

    امیر معزی » قصاید » شمارهٔ ۳۵۵:همایون جشن پیغمبر شعار ملت یزدان - مبارک باد بر سلطان بن سلطان بن سلطان

    امیر معزی » قصاید » شمارهٔ ۳۵۷:همی تا دولت و ملک است در ایران و در توران - ملک‌سنجر خداوندست در توران و در ایران


  46. سنایی » دیوان اشعار » قصاید » قصیدهٔ شمارهٔ ۱۳۸ - در مدح محمد ترکین بغراخان:چرخ نارد به حکم صدر دوران - جان نزاید به سعی چار ارکان


    امیر معزی » قصاید » شمارهٔ ۳۴۷:جاودان باد دولت سلطان - دل او شاد باد و بخت جوان

    امیر معزی » قصاید » شمارهٔ ۳۷۴:دوش رفتم به خیمهٔ جانان - تازه کردم به بوی جانان‌، جان


  47. سنایی » دیوان اشعار » قصاید » قصیدهٔ شمارهٔ ۱۳۹ - در نعت امام هشتم (ع):دین را حرمیست در خراسان - دشوار ترا به محشر آسان


    امیر معزی » قصاید » شمارهٔ ۳۷۲:آدینه و صبح و عید قربان - فرخنده گشاد هر سه یزدان


  48. سنایی » دیوان اشعار » قصاید » قصیدهٔ شمارهٔ ۱۴۱ - در مدح سرهنگ محمدبن فرج نو آبادی:خجسته باد بهاری بهار ارسنجان - بر آن ظریف سخی و جواد و راد و جوان


    امیر معزی » قصاید » شمارهٔ ۳۳۲:جهان به کام تو باد ای خدایگان جهان - خدای یار تو باد اندر آشکار و نهان

    امیر معزی » قصاید » شمارهٔ ۳۳۷:دو گوهرند سزاوار مجلس و میدان - که فخر مجلس و میدان بود به این و به ان

    امیر معزی » قصاید » شمارهٔ ۳۳۹:مرا درست شد از آفریدگار جهان - که از جمال و کمال آفرید ترکستان

    امیر معزی » قصاید » شمارهٔ ۳۴۰:خدایگان جهان شاکر از خدای جهان - همی نشاط سپاهان کند زخوزستان

    امیر معزی » قصاید » شمارهٔ ۳۴۸:جهان پیر دیگرباره تازه گشت و جوان - به تازگی و جوانی چو بخت شاه جهان

    امیر معزی » قصاید » شمارهٔ ۳۶۰:جهان و هرچه در اوست آشکار و نهان - مسلم است به عدل وزیر شاه جهان

    امیر معزی » قصاید » شمارهٔ ۳۶۱:مریز خون من ای بت به روزگار خزان - مساعدت کن و با من بریز خون‌رزان

    امیر معزی » قصاید » شمارهٔ ۳۶۳:همان بِه است که امروز خوش خوریم جهان - که دی‌ گذشت و ز فردا پدید نیست نشان

    امیر معزی » قصاید » شمارهٔ ۳۶۵:بت من است نگاری‌ که قامت و دل آن - ز راستی و ز ناراستی است تیر و کمان

    امیر معزی » قصاید » شمارهٔ ۳۶۷:سمن‌ْبری که دلم تنگ ‌کرد هم‌چو دهان - صنوبری که تنم موی کرد همچو میان


  49. سنایی » دیوان اشعار » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۱۵:تا در چشمم نشسته بودی در تاب - پیوسته همی بریختی در خوشاب

    سنایی » دیوان اشعار » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۱۷:گفتی که کیت بینم ای در خوشاب - دریاب مرا و خویشتن را دریاب


    امیر معزی » رباعیات » شمارهٔ ۱۳:ای جام تو آب و آتش ناب شراب - ای خون عدو ز آتش شمشیر تو آب


  50. سنایی » دیوان اشعار » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۱۹:روز از دو رخت به روشنی ماند عجب - آن مقنعهٔ چو شب نگویی چه سبب

    سنایی » دیوان اشعار » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۲۰:ای مجلس تو چو بخت نیک اصل طرب - وین در سخنهات چو روز اندر شب

    سنایی » دیوان اشعار » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۲۱:لبهات می ست و می بود اصل طرب - چندان ترشی درو نگویی چه سبب

    سنایی » دیوان اشعار » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۲۳:تا بشنیدم که گرمی از آتش تب - گرمی سوی دل بردم و سردی سوی لب

    سنایی » دیوان اشعار » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۲۴:از روی تو و زلف تو روز آمد و شب - ای روز و شب تو روز و شب کرده عجب


    امیر معزی » رباعیات » شمارهٔ ۱۵:تا شاه نشاط دجله کردست امشب - اندر دل بندگان فزودست طرب


  51. سنایی » دیوان اشعار » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۲۶:بی‌خوابی شب جان مرا گرچه بکاست - جر بیداری ز روی انصاف خطاست

    سنایی » دیوان اشعار » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۳۴:زین پس هر چون که داردم دوست رواست - گفتار بیفتاد و خصومت برخاست


    امیر معزی » رباعیات » شمارهٔ ۲۲:گر خصم نخواست از حسد کار توراست - ایزد ملکا هر آنچه او خواست نخواست

    امیر معزی » رباعیات » شمارهٔ ۲۳:گر نور مه و روشنی شمع توراست - پس سوزش وکاهش من از بهر چراست

    امیر معزی » رباعیات » شمارهٔ ۲۴:شاها همه آشوب ز بدخواه تو خاست - دادار جز آن خواست که بدخواه تو خواست


  52. سنایی » دیوان اشعار » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۳۹:هجرت به دلم چو آتشی در پیوست - آب چشمم قوت او را بشکست

    سنایی » دیوان اشعار » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۴۰:دستی که حمایل تو بودی پیوست - پایی که مرا نزد تو آوردی مست

    سنایی » دیوان اشعار » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۴۱:تا زلف بتم به بند زنجیر منست - سرگشته همی روم نه هشیار و نه مست

    سنایی » دیوان اشعار » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۴۲:خواهم که به اندیشه و یارای درست - خود را به در اندازم ازین واقعه چست

    سنایی » دیوان اشعار » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۴۳:گفتم پس از آنهمه طلبهای درست - پاداش همان یکشبه وصل آمد چست

    سنایی » دیوان اشعار » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۴۴:مستست بتا چشم تو و تیر به دست - بس کس که به تیر چشم مست تو بخست

    سنایی » دیوان اشعار » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۴۵:ای مه تویی از چهار گوهر شده هست - زینست که در چهار جایی پیوست

    سنایی » دیوان اشعار » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۴۶:چون من به خودی نیامدم روز نخست - گر غم خورم از بهر شدن ناید چست

    سنایی » دیوان اشعار » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۴۷:ای چون گل و مل در به در و دست به دست - هر جا ز تو خرمی و هر کس ز تو مست

    سنایی » دیوان اشعار » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۴۸:ای نیست شده ذات تو در پردهٔ هست - ای صومعه ویران کن و زنار پرست


    امیر معزی » رباعیات » شمارهٔ ۱۹:بر خاک سر کوی تو ای عشق پرست - تنها نه منم فتاده شوریده و مست

    امیر معزی » رباعیات » شمارهٔ ۲۰:تا شاه گشاده دست بر تخت نشست - دست همه بیدادگران سخت ببست

    امیر معزی » رباعیات » شمارهٔ ۲۱:این ابر که دُرّ شاهوار آوردست - بر شادی جشن شهریار آورده ست


  53. سنایی » دیوان اشعار » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۶۷:هر روز مرا ز عشق جان انجامت - جانیست وظیفه از دو تا بدامت


    امیر معزی » رباعیات » شمارهٔ ۴۷:گر یابد زهره آگهی از نامت - خواهد که به‌جای می‌بود در جامت


  54. سنایی » دیوان اشعار » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۸۶:نوری که همی جمع نیابی در مشت - ناری که به تو در نتوان زد انگشت


    امیر معزی » رباعیات » شمارهٔ ۴۳:در راه نسا ای ملک پاک سرشت - جز سنگ ندیدم به دل سبزه و کشت


  55. سنایی » دیوان اشعار » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۱۱۱:از کبر چو من طبع تو بگریخته باد - با خلق چو تو خلق من آمیخته باد


    امیر معزی » رباعیات » شمارهٔ ۵۶:دلها همه در زلف تو آویخته باد - جانها همه از طبع تو آمیخته باد


  56. سنایی » دیوان اشعار » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۱۱۲:گردی که ز دیوار تو برباید باد - جز در چشمم از آن نشان نتوان داد

    سنایی » دیوان اشعار » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۱۱۵:آن را شایی که باشم از عشق تو شاد - و آن را شایم که از منت ناید یاد

    سنایی » دیوان اشعار » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۱۱۶:آن به که کنم یاد تو ای حور نژاد - و آن به که نیارم از جفاهای تو یاد


    امیر معزی » رباعیات » شمارهٔ ۴۹:از تیغ چو آب تو به رزم آتش زاد - تا خصم ز باد حمله در خاک افتاد


  57. سنایی » دیوان اشعار » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۱۲۷:روزی که بود دلت ز جانان پر درد - شکرانه هزار جان فدا باید کرد

    سنایی » دیوان اشعار » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۱۳۳:چون چهرهٔ تو ز گریه باشد پر درد - زنهار به هیچ آبی آلوده مگرد

    سنایی » دیوان اشعار » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۱۳۴:گفتا که به گرد کوی ما خیره مگرد - تا خصم من از جان تو برنارد گرد

    سنایی » دیوان اشعار » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۱۳۶:رو گرد سراپردهٔ اسرار مگرد - شوخی چکنی که نیستی مرد نبرد


    امیر معزی » رباعیات » شمارهٔ ۵۹:ای از همه خسروان چو افریدون فرد - وز دولت تو رسیده بر گردون گَرد

    امیر معزی » رباعیات » شمارهٔ ۶۰:ای صدر جهان هرکه می‌کین تو خورد - از رنج خمارگشت با ناله و درد


  58. سنایی » دیوان اشعار » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۱۵۳:نقاش که بر نقش تو پرگار افگند - فرمود که تا سجده برندت یک چند


    امیر معزی » رباعیات » شمارهٔ ۷۵:چون رخ بگشاد آن نگار دلبند - جای صلوات باشد و جای سپند


  59. سنایی » دیوان اشعار » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۱۷۶:یک روز دلت به مهر ما نگراید - دیوت همه جز راه بلا ننماید

    سنایی » دیوان اشعار » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۱۷۸:گاهی فلکم گریستن فرماید - ناخفته دو چشم را عنا فرماید

    سنایی » دیوان اشعار » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۱۷۹:روزی که بتم ز فوطه رخ بنماید - با فوطه هزار جان ز تن برباید

    سنایی » دیوان اشعار » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۱۸۰:مردی که به راه عشق جان فرساید - باید که بدون یار خود نگراید

    سنایی » دیوان اشعار » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۱۸۱:آن باید آن که مرد عاشق آید - تا عشق هنرهای خودش بنماید


    امیر معزی » رباعیات » شمارهٔ ۹۴:دجله ملکا زمان زمان بفزاید - تا با تو به جود اخویش‌ا پهلو ساید

    امیر معزی » رباعیات » شمارهٔ ۹۵:خرگه زند وکارکسی نگشاید - مطبخ زند و نان به کسی ننماید

    امیر معزی » رباعیات » شمارهٔ ۹۶:سلطان جهان برکیارق باید - کز دولت او جهان همی آراید


  60. سنایی » دیوان اشعار » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۱۸۸:گویی که من از بلعجبی دارم عار - سیب از چه نهی میان یکدانهٔ نار

    سنایی » دیوان اشعار » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۱۸۹:چون از اجل تو دید بر لوح آثار - دست ملک‌الموت فرو ماند از کار

    سنایی » دیوان اشعار » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۱۹۰:نازان و گرازان به وثاق آمد یار - نازان چو گل و مل و گرازان چو بهار

    سنایی » دیوان اشعار » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۱۹۲:نه چرخ به کام ما بگردد یک بار - نه دارد یار کار ما را تیمار

    سنایی » دیوان اشعار » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۱۹۳:بخت و دل من ز من برآورد دمار - چون یار چنان دید ز من شد بیزار


    امیر معزی » رباعیات » شمارهٔ ۱۰۵:هستند به بزمت ای شه شیر شکار - مرغان شبه تن و عقیقین منقار

    امیر معزی » رباعیات » شمارهٔ ۱۰۶:شاها خردت هست به می خوردن یار - شاید که شب و روز همین داری کار


  61. سنایی » دیوان اشعار » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۱۹۴:ای گشته چو ماه و همچو خورشید سمر - خوی مه و خورشید مدار اندر سر

    سنایی » دیوان اشعار » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۱۹۶:آن کس که چو او نبود در دهر دگر - در خاک شد از تیر اجل زیر و زبر


    امیر معزی » رباعیات » شمارهٔ ۱۰۰:حوران سپاهت ای شه شیر شکر - در آب روان همی نمایند صُوَر

    امیر معزی » رباعیات » شمارهٔ ۱۰۱:دست مَلِک ملوکِ عالم‌ْ سنجر - بحری است‌ که در جهان چنان نیست دگر

    امیر معزی » رباعیات » شمارهٔ ۱۰۲:چون بر دل و سر نهم دو دست ای دلبر - می پیش من آوری‌ که بستان و بخور

    امیر معزی » رباعیات » شمارهٔ ۱۰۳:ای رفته ز خانه مدتی سوی سفر - باز آمده سوی خانه با فتح و ظفر

    امیر معزی » رباعیات » شمارهٔ ۱۰۴:چون نرگس اگر نهیم در خاکستر - ور داریم اندر آب چون نیلوفر


  62. سنایی » دیوان اشعار » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۱۹۷:بازی بنگر عشق چه کردست آغاز - می‌ناز ازین حدیث و خود را بنواز

    سنایی » دیوان اشعار » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۱۹۸:هرگز دل من به آشکارا و به راز - با مردم بی خرد نباشد دمساز

    سنایی » دیوان اشعار » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۱۹۹:اول تو حدیث عشق کردی آغاز - اندر خور خویش کار ما را می‌ساز

    سنایی » دیوان اشعار » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۲۰۰:از عشق تو ای صنم به شبهای دراز - چون شمع به پای باشم و تن به گداز

    سنایی » دیوان اشعار » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۲۰۱:خوشخو شده بود آن صنم قاعده‌ساز - باز از شوخی بلعجبی کرد آغاز

    سنایی » دیوان اشعار » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۲۰۲:نادیده ترا چو راه را کردم باز - پیوسته شدم با غم و بگسسته ز ناز

    سنایی » دیوان اشعار » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۲۰۳:خواهی که ترا روی دهد صرف نیاز - دستار نماز در خرابات بباز

    سنایی » دیوان اشعار » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۲۰۴:عقلی که همیشه با روانی دمساز - دهری که به یک دید نهی کام فراز


    امیر معزی » رباعیات » شمارهٔ ۱۱۱:گر بخت بلند خواهی و عمر دراز - از دولت برکیارقی سر بفراز

    امیر معزی » رباعیات » شمارهٔ ۱۱۲:از کوی تو تا کوی من ای شمع طراز - دریاست ز اشک من همه راه دراز

    امیر معزی » رباعیات » شمارهٔ ۱۱۳:چون چشم تو بر دلم شود تیر انداز - زلف تو شود پیش دلم جوشن ساز


  63. سنایی » دیوان اشعار » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۲۳۹:تا دید هوات در دلم غایت عشق - در پیش دلم کشید خوش رایت عشق


    امیر معزی » رباعیات » شمارهٔ ۱۲۰:تا دید زمانه در دلم غایت عشق - در پیش دلم همی کشد رایت عشق


  64. سنایی » دیوان اشعار » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۲۴۹:کردی تو پریر آب وصل از رخ پاک - تا دی شدم از آتش هجر تو هلاک

    سنایی » دیوان اشعار » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۲۵۰:ای آصف این زمانه از خاطر پاک - همچون ز سلیمان ز تو شد دیو هلاک

    سنایی » دیوان اشعار » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۲۵۱:زین پیش به شبهای سیاه شبه‌ناک - خورشید همی نمودی از عارض پاک


    امیر معزی » رباعیات » شمارهٔ ۱۲۲:ای کرده همه جهان ز ناپاکان پاک - هرگز نبود تو را ز ناپاکان باک


  65. سنایی » دیوان اشعار » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۲۵۳:هر چند شدم ز عشق تو خوار و خجل - در عشق به جز درد ندارم حاصل

    سنایی » دیوان اشعار » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۲۵۴:ای عهد تو عهد دوستان سر پل - از وصل تو هجر خیزد از عز تو دل

    سنایی » دیوان اشعار » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۲۵۵:از گفتهٔ بد گوی تو چون هر عاقل - در کوشش خصم تو چو هر بی‌حاصل


    امیر معزی » رباعیات » شمارهٔ ۱۲۴:ای تیغ تو با قوت مریخ و زحل - رای تو چو آفتاب در برج جَمَل


  66. سنایی » دیوان اشعار » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۳۰۵:یک شب غم هجران تو ای جان جهان - با هشت زبان بگفتم ای کاهش جان


    امیر معزی » رباعیات » شمارهٔ ۱۳۴:چشم من و چشم آن بت تنگ دهان - در بیع و شری شدند و در سود و زیان

    امیر معزی » رباعیات » شمارهٔ ۱۳۵:تیغ ملک شرق خداوند جهان - شیری است تنش به جمله چنگال و دهان

    امیر معزی » رباعیات » شمارهٔ ۱۳۶:هر شاه که داشت دولت و بخت جوان - هر دو یله کرد و خود برون شد زمیان


  67. سنایی » دیوان اشعار » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۳۱۴:تا با خودی ارچه همنشینی با من - ای بس دوری که از تو باشد تا من


    امیر معزی » رباعیات » شمارهٔ ۱۳۷:نه با منی ار چه همنشینی با من - ای بس دوری‌ که از تو بینم تا من


  68. سنایی » دیوان اشعار » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۳۳۱:دلها همه آب گشت و جانها همه خون - تا چیست حقیقت از پس پرده و چون


    امیر معزی » رباعیات » شمارهٔ ۱۴۱:نازید به گرز گاوسار افریدون - در دست تو گرز شیر سارست کنون


  69. سنایی » دیوان اشعار » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۳۳۲:در جنب گرانی تو ای نوشتکین - حقا که کم از نیست بود وزن زمین

    سنایی » دیوان اشعار » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۳۳۳:بهرام دواند هر دو جویندهٔ کین - آن قوت ملک آمد و این قوت دین

    سنایی » دیوان اشعار » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۳۳۴:پار ارچه نمی‌کرد چو کفرم تمکین - امسال عزیز کرد ما را چون دین


    امیر معزی » رباعیات » شمارهٔ ۱۴۲:گر حاجب و چاوش تو ای ناصر دین - برکشور روم و چین گشایند کمین

    امیر معزی » رباعیات » شمارهٔ ۱۴۳:ای شاه زتو تخت همی نازد و زین - وز دولت تو داد همی یابد دین

    امیر معزی » رباعیات » شمارهٔ ۱۴۴:ای حیدر و جمشید به شمشیر و نگین - دارندهٔ دولتی و دارندهٔ دین

    امیر معزی » رباعیات » شمارهٔ ۱۴۵:ای شاه جهان دو گوشهٔ روی زمین - در قبضهٔ ملک توست تایوم‌الدین

    امیر معزی » رباعیات » شمارهٔ ۱۴۶:ای برده به شمشیر همه ملک تگین - آورده همه ملک تگین زیر نگین

    امیر معزی » رباعیات » شمارهٔ ۱۴۷:زین فتح‌ که‌ کرد شاه در کشور چین - هم ملک همی نازد و هم دولت و دین


  70. سنایی » دیوان اشعار » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۳۵۵:گر بدگویی ترا بدی گفت ای ماه - هرگز نشود بر تو دل بنده تباه

    سنایی » دیوان اشعار » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۳۵۶:از بهر یکی بوس به دو ماه ای ماه - داری سه چهار پنج ماهم گمراه

    سنایی » دیوان اشعار » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۳۵۷:با من ز دریچه‌ای مشبک دلخواه - از لطف سخن گفت و من استاده به راه


    امیر معزی » رباعیات » شمارهٔ ۱۵۴:خورشید بر آسمان نپیماید راه - زان‌ گونه که بر زمین سپه راند شاه

    امیر معزی » رباعیات » شمارهٔ ۱۵۵:دارند همه شگفت میران سپاه - از ابلق شاه و ابرش فرخ شاه


  71. سنایی » دیوان اشعار » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۳۷۸:جایی که نمودی آن رخ روح‌افزای - بنمای دلی را که نبردی از جای

    سنایی » دیوان اشعار » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۳۷۹:با خصم تو از پی تو ای دهر آرای - مهرافزایم گرچه بود کین‌افزای

    سنایی » دیوان اشعار » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۳۸۰:در عشق تو ای شکر لب روح افزای - نالان چو کمانچه‌ام خروشان چون نای

    سنایی » دیوان اشعار » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۳۸۱:خود را چو عطا دهی فراوان مستای - وز منع کسی نیز مرو نیک از جای


    امیر معزی » رباعیات » شمارهٔ ۱۵۸:پروین و ستارگان گردون پیمای - اندر شب هجر تو نجنبند ز جای

    امیر معزی » رباعیات » شمارهٔ ۱۵۹:افروخته دولت شه عالم رای - ملک‌افزای است و عدل گستر همه‌جای

    امیر معزی » رباعیات » شمارهٔ ۱۶۰:ای رایت و رای تو همایون چو همای - وای نامه و ا‌نام‌ا تو رسیده همه جای


  72. سنایی » دیوان اشعار » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۳۸۸:زان چشم چو نرگس که به من در نگری - چون نرگس تیر ماه خوابم ببری

    سنایی » دیوان اشعار » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۳۸۹:گیرم که غم هجر وصالم نخوری - نه نیز به چشم رحم در من نگری

    سنایی » دیوان اشعار » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۳۹۲:باشد همه را چو بر ستارهٔ سحری - دل بر تو نهادن ای بت از بی‌خبری

    سنایی » دیوان اشعار » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۳۹۳:راهی که به اندیشهٔ دل می‌سپری - خواهی که به هر دو عالم اندر نگری


    امیر معزی » رباعیات » شمارهٔ ۱۶۴:از بهر جمال چهرهٔ همچو پری - دستت به سوی آینه تا چند بری


  73. سنایی » دیوان اشعار » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۳۹۵:چون بلبل داریم برای بازی - چون گل که ببوییم برون اندازی


    امیر معزی » رباعیات » شمارهٔ ۱۶۷:هر سال به‌کار ملک بیدار تری - چون‌ گوی زنی شها و چوگان بازی

    امیر معزی » رباعیات » شمارهٔ ۱۶۸:هر دم زا‌دمی‌ خجسته دیدار تری - هرچند که مهتری نکوکارتری


  74. سنایی » دیوان اشعار » قصاید » قصیدهٔ شمارهٔ ۱۵۴ - در تمجید و توحید حضرت باری:ایا از چنبر اسلام دایم برده سر بیرون - ز سنت کرده دل خالی ز بدعت کرده سر مشحون


    امیر معزی » قصاید » شمارهٔ ۳۸۷:خدایا دور کن چشم بد از این دولت میمون - وزین شاه مبارک رای ملک آرای روزافزون

    امیر معزی » قصاید » شمارهٔ ۳۹۳:یکی جادوست صورت‌گر دلیل گنبد گردون - که اندر جادویی دارد نهفته‌ گوهر مخزون


  75. سنایی » دیوان اشعار » قصاید » قصیدهٔ شمارهٔ ۱۵۹ - خطاب به خواجه قوام‌الدین ابوالقاسم:تا سرا پرده زد به علیین - قدر صدر اجل قوام‌الدین

    سنایی » دیوان اشعار » قصاید و قطعات » شمارهٔ ۱۴۱:ای به عین حقیقت اندر عین - باز کرده ز بهر دیدن عین

    سنایی » دیوان اشعار » قصاید و قطعات » شمارهٔ ۱۵۳:ای خرد را جمال و جان را زین - ذکر و شعر توام چو دین و چو دین


    امیر معزی » قصاید » شمارهٔ ۳۹۷:شد خراسان به‌سان خلد برین - در راحت گشاد روحِ امین

    امیر معزی » قصاید » شمارهٔ ۳۹۹:عید قربان و ماه فروردین - هر دو با یک دگر شدند قرین


  76. سنایی » دیوان اشعار » قصاید » قصیدهٔ شمارهٔ ۱۶۲ - در مرثیهٔ تاج‌الدین ابوبکر:ای برده عقل ما اجل ناگهان تو - وی در نقاب غیب نهان گشته جان تو


    امیر معزی » قصاید » شمارهٔ ۴۲۷:ای آسمان مُسَخّر حکمِ روانِ تو - کیوانِ پیر بندهٔ بخت جوان تو


  77. سنایی » دیوان اشعار » قصاید » قصیدهٔ شمارهٔ ۱۷۱ - در مدح خواجه مردانشاه:در همه ملک ندید از همهٔ مردان شاه - آنچه دید از هنر و ذات و خرد مردانشاه


    امیر معزی » غزلیات » شمارهٔ ۴۷:کی نهم روی دگرباره بر آن روی چو ماه - کی زنم دست دگرباره در آن زلف سیاه


  78. سنایی » دیوان اشعار » قصاید » قصیدهٔ شمارهٔ ۱۷۴ - در مدح بهرامشاه پسر مسعود غزنوی:گر هیچ نگارینم بر خلق عیانستی - ای شاد که خلقستی ای خوش که جهانستی


    امیر معزی » غزلیات » شمارهٔ ۵۳:گر یار نگارینم در من نگرانستی - بار غم و رنج او بر من نه‌ گرانستی


  79. سنایی » دیوان اشعار » قصاید » قصیدهٔ شمارهٔ ۱۸۱ - در مدح تاج‌الدین ابوالفتح اصفهانی:ای پدیدار آمده همچون پری با دلبری - هر که دید او مر ترا با طبع شد از دل بری

    سنایی » دیوان اشعار » قصاید » قصیدهٔ شمارهٔ ۱۸۴:ای دل ار خواهی که یابی رستگاری آن سری - چون نسازی فقر را نعل از کلاه سروری

    سنایی » دیوان اشعار » قصاید » قصیدهٔ شمارهٔ ۱۸۵ - این قصیدهٔ غرا از زادهٔ سرخس است:ای سنایی بی کله شو گرت باید سروری - زانک نزد بخردان تا با کلاهی بی سری

    سنایی » دیوان اشعار » قصاید و قطعات » شمارهٔ ۱۸۲:چون به ملک اندر بر آرد گردی از مردان مرد - داد او را تاج و تخت و ملک عالم بر سری


    امیر معزی » قصاید » شمارهٔ ۴۴۴:ای به رخسار و به عارض آفتاب و مشتری - آفتاب و مشتری را من به جانم مشتری

    امیر معزی » قصاید » شمارهٔ ۴۴۵:ترک من دارد شکفته گُلستان بر مشتری - مشتری بر سرو و سرو اندر قبای شُشتری

    امیر معزی » قصاید » شمارهٔ ۴۴۸:چیست آن رخشنده و پاک و زدوده‌ گوهری - فتنهٔ هر دشمنی و شحنهٔ هر لشکری

    امیر معزی » قصاید » شمارهٔ ۴۴۹:تیره شد ماه خرد بر آسمان مهتری - خشک شد سرو هنر در بوستان سروری

    امیر معزی » قطعات » شمارهٔ ۳۰:کردم اندر فتح غزنین ساحری در شاعری - کرد پرگوهر دهانم پادشاه گوهری


  80. سنایی » دیوان اشعار » قصاید » قصیدهٔ شمارهٔ ۱۸۲ - در مدح خواجه عمید ابراهیم بی علی بن ابراهیم مستوفی:شیفته کرد مرا هندوکی همچو پری - آنچنان کز دل عقل شدم جمله بری

    سنایی » دیوان اشعار » قصاید و قطعات » شمارهٔ ۱۸۱:برهٔ بریان هر جا که بود چاکر تست - طبق حلوا داماد و تو او را خسری


    امیر معزی » قصاید » شمارهٔ ۴۴۶:گشت تابنده ز گردون معالی قَمَری - گشت تابنده ز دریای معانی گهری

    امیر معزی » قصاید » شمارهٔ ۴۵۰:چون سخن گوید یابم ز دهانش خبری - چون کمر بندد بینم ز میانش اثری


  81. سنایی » دیوان اشعار » قصاید » قصیدهٔ شمارهٔ ۱۹۰ - دریغا کو مسلمانی:مسلمانان مسلمانان مسلمانی مسلمانی - ازین آیین بی‌دینان پشیمانی پشیمانی

    سنایی » دیوان اشعار » قصاید » قصیدهٔ شمارهٔ ۱۹۳ - توصیف روح در بدن:شگفت آید مرا بر دل ازین زندان سلطانی - که در زندان سلطانی منم سلطان زندانی


    امیر معزی » قصاید » شمارهٔ ۴۶۳:نگارا ماه‌ گردونی سوارا سرو بستانی - دل از دست خردمندان به ماه و سرو بستانی


  82. سنایی » دیوان اشعار » قصاید » قصیدهٔ شمارهٔ ۱۹۱:بمیر ای حکیم از چنین زندگانی - ازین زندگانی چو مردی بمانی

    سنایی » دیوان اشعار » قصاید و قطعات » شمارهٔ ۲۰۰:اگر بد گمان گشتی ای دوست بر من - نیازارم از تو بدین بدگمانی


    امیر معزی » قصاید » شمارهٔ ۴۵۹:ایا شهریاری که صاحب قرانی - ز جدّ و پدر یادگار جهانی

    امیر معزی » قصاید » شمارهٔ ۴۶۱:شهنشه ملک شاه الب ارسلانی - جهان را خداوند و صاحب قِرانی

    امیر معزی » قصاید » شمارهٔ ۴۶۲:دلم چون دهان کرد کوچک دهانی - تنم چون میان ‌کرد نازک میانی

    امیر معزی » قطعات » شمارهٔ ۳۴:مرا از پی خدمت شاه باید - دل و دیده و عمر و جان و جوانی


  83. سنایی » دیوان اشعار » قصاید » قصیدهٔ شمارهٔ ۱۹۴ - در مدح ابوبکربن محمد:ای کس به سزا وصف تو ناکرده بیانی - حیران شده از ذات لطیف تو جهانی

    سنایی » دیوان اشعار » قصاید و قطعات » شمارهٔ ۱۹۷ - در رثاء:تابوت مرا باز کن ای خواجه زمانی - وز صورت ما بین ز رخ دوست نشانی


    امیر معزی » غزلیات » شمارهٔ ۵۹:ای ترک زبهر تو دلی دارم و جانی - ور هر دو بخواهی به‌ تو بخشم به زمانی

    امیر معزی » قطعات » شمارهٔ ۳۲:ای بار خدایی که خداوند جهانی - لشکر شکن و ملک ده و ملک ستانی

    امیر معزی » قطعات » شمارهٔ ۳۳:ای شاه عطا بخش که بخشنده‌تر از تو - چشم فلک پیر ندیدست جوانی


  84. سنایی » دیوان اشعار » قصاید و قطعات » شمارهٔ ۹:گفتی به پیش خواجه که این غزنوی غرست - زان رو که تا مرا ببری پیش خواجه آب


    امیر معزی » قصاید » شمارهٔ ۲۵:بر ماه لاله ‌داری و بر لاله مشک ناب - در مشک حلقه‌داری و در حلقه بند و تاب

    امیر معزی » قصاید » شمارهٔ ۲۹:ماه است جام باده و شاه است آفتاب - سیارگان سپاه و فلک مجلس شراب


  85. سنایی » دیوان اشعار » قصاید و قطعات » شمارهٔ ۱۰:تا نهان گشت آفتاب خواجگان در زیر خاک - شد لبم پر باد و دل پر آتش و دیده پر آب


    امیر معزی » قصاید » شمارهٔ ۲۸:آفتابی را همی ماند رخش عنبر نقاب - هیچکس دیدست عنبر را نقاب از آفتاب

    امیر معزی » قصاید » شمارهٔ ۳۰:نرگس پرخواب او از چشم من بردست خواب - سنبل پر تاب او در پشتم آور‌دست تاب

    امیر معزی » قصاید » شمارهٔ ۳۱:منت ایزد را که روشن شد ز نور آفتاب - آسمان دولت و ملک شه مالک رقاب

    امیر معزی » قصاید » شمارهٔ ۳۲:چون ز بُرج شیر سوی خوشه آمد آفتاب - شد به ابر اندر نهان «حتی توارت بالحجاب»

    امیر معزی » قصاید » شمارهٔ ۳۴:ای زمین را رای تو چون آسمان را آفتاب - عزم تو عزم درست و رای تو رای صواب


  86. سنایی » دیوان اشعار » قصاید و قطعات » شمارهٔ ۱۶:قدر مردم سفر پدید آرد - خانهٔ خویش مرد را بندست


    امیر معزی » قصاید » شمارهٔ ۶۹:تاج دنیا و دین خداوند است - در همه کارها خردمندست


  87. سنایی » دیوان اشعار » قصاید و قطعات » شمارهٔ ۲۸:برخیز و برافروز هلا قبلهٔ زردشت - بنشین و برافگن شکم قاقم بر پشت


    امیر معزی » غزلیات » شمارهٔ ۱۰:ای روی تو رخشنده‌تر از قبلهٔ زردشت - بی‌روی تو چون زلف تو گوژست مرا پشت


  88. سنایی » دیوان اشعار » قصاید و قطعات » شمارهٔ ۳۱:زین پسم با دیو مردم پیکر و پیکار نیست - گر بمانم زنده دیگر با غرورم کار نیست


    امیر معزی » قصاید » شمارهٔ ۸۰:ذوالجلال‌ است آن‌ که در وصف جلالش بار نیست - هرچه خواهد آن‌ کند کاری برو دشوار نیست


  89. سنایی » دیوان اشعار » قصاید و قطعات » شمارهٔ ۴۷:مرا به غزنین بسیار دوستان بودند - به نامه‌ای ز من آن قوم را نیامد یاد


    امیر معزی » قصاید » شمارهٔ ۸۸:به فال فرخ و روز مبارک از بغداد - شه ملوک سوی دارملک روی نهاد


  90. سنایی » دیوان اشعار » قصاید و قطعات » شمارهٔ ۷۷:دور عالم جز به آخر نامدست از بهر آنک - هر زمان بر رادمردی سفله‌ای مهتر شود


    امیر معزی » قصاید » شمارهٔ ۱۳۴:آمد آن فصلی ‌کزو طبع جهان دیگر شود - هر زمین از صنعت او آسمان پیکر شود


  91. سنایی » دیوان اشعار » قصاید و قطعات » شمارهٔ ۹۹:ز جمله نعمت دنیا چو تندرستی نیست - درست گرددت این چون بپرسی از بیمار


    امیر معزی » قصاید » شمارهٔ ۱۹۷:ایا نوشته هنرنامه‌ها فزون ز هزار - و یا شنیده ظفرنامه‌ها برون ز شمار

    امیر معزی » قصاید » شمارهٔ ۲۰۵:توانگری و جوانی و عشق و بوی بهار - شراب و سبزه و آب روان و روی نگار

    امیر معزی » قصاید » شمارهٔ ۲۰۸:چه جوهر است ‌که آن را ز آهن است حصار - سر از حصار کشد بر سپهرْ دایره‌وار

    امیر معزی » قصاید » شمارهٔ ۲۰۹:مبارک آمد بازی بدیع طرفه شکار - از آشیانهٔ شرع محمد مختار

    امیر معزی » قصاید » شمارهٔ ۲۳۸:گل و مَه است همانا شکفته عارض یار - که ‌گونهٔ ‌گل و نور مهش بود هموار

    امیر معزی » قصاید » شمارهٔ ۲۳۹:ربود از دلم آن زلف بی‌قرار، قرار - نهاد بر سرم آن چشم پرخمار خمار


  92. سنایی » دیوان اشعار » قصاید و قطعات » شمارهٔ ۱۰۴ - در صف خانگاه محمد منصور واقع در سرخس که وی در آن داروخانه و کتابخانه برای فقرا و درویشان بنیاد نهاد:لب روح الله ست یا دم صور - خانگاه محمد منصور


    امیر معزی » قصاید » شمارهٔ ۲۵۲:ای امیر مظفر منصور - ای چو خورشید در جهان مبثبهور


  93. سنایی » دیوان اشعار » قصاید و قطعات » شمارهٔ ۱۳۰:چون من بره سخن درون آیم - خواهم که قصیده‌ای بیارایم


    امیر معزی » قصاید » شمارهٔ ۳۰۳:جاوید ز یادِ خسروِ عالم - سلطان جهان شهنشهِ اعظم


  94. سنایی » دیوان اشعار » قصاید و قطعات » شمارهٔ ۱۵۰:خواهد که شاعران جهان بی صله همی - باشند پیش خوانش دایم مدیح خوان


    امیر معزی » قصاید » شمارهٔ ۳۲۶:هست آفتاب روی زمین خسرو زمان - گسترده روشنایی او بر همه جهان

    امیر معزی » قصاید » شمارهٔ ۳۳۴:ای گوهری که سنگ یمانی توراست کان - ای آتشی‌ که هست تورا آب در میان

    امیر معزی » قصاید » شمارهٔ ۳۳۵:بشکفت و تازه گشت دگرباره اصفهان - از دولت و سعادت شاهنشه جهان

    امیر معزی » قصاید » شمارهٔ ۳۴۳:تا فرّ نوبهار بیاراست بوستان - باد صبا ز خاک برآورد پرنیان

    امیر معزی » قصاید » شمارهٔ ۳۴۹:از هیبت و نهیب تو ای خسرو جهان - گشتند دشمنان بی‌جان‌ تو و بی‌روان

    امیر معزی » قصاید » شمارهٔ ۳۵۳:منت خدای را که به‌فرّ خدایگان - من بنده بی‌گنه نشدم کشته رایگان

    امیر معزی » قصاید » شمارهٔ ۳۵۹:گفتم مرا بوسه ده ای ماهِ دلستان - گفتا که ماه بوسه که را داد در جهان

    امیر معزی » قصاید » شمارهٔ ۳۶۴:صنع خدای و عدل وزیر خدایگان - هستند پرورنده و دارندهٔ جهان

    امیر معزی » قصاید » شمارهٔ ۳۷۰:خطّ است ‌گرد عارض آن ماه دلستان - یا سنبل است ریخته بر طرف ‌گلستان


  95. سنایی » دیوان اشعار » قصاید و قطعات » شمارهٔ ۱۷۶:نکند دانا مستی نخورد عاقل می - ننهد مرد خردمند سوی مستی پی


    امیر معزی » قصاید » شمارهٔ ۴۳۷:ای تو را بر مه و زهره ز شب تیره ردی - زهره از چرخ به زیبایی تو کردندی


  96. سنایی » دیوان اشعار » قصاید و قطعات » شمارهٔ ۱۹۸:هم اکنون از هم اکنون داد بستان - که اکنونست بی شک زندگانی


    امیر معزی » قصاید » شمارهٔ ۴۶۴:رسد هر ساعت از دولت نشانی - پیام آید زگردون هر زمانی


  97. سنایی » دیوان اشعار » قصاید » قصیدهٔ شمارهٔ ۱۹۹ - در جواب شعر فضل بن یحیی و عذرخواهی از رفتن و منع صاعد از آمدن:فضل یحیاست بر ضعیف و قوی - فضل یحیای صاعد هروی

    سنایی » دیوان اشعار » قصاید و قطعات » شمارهٔ ۲۰۴:ای سنایی به گرد شرک مپوی - آنچه گوید مگوی عقل مگوی


    امیر معزی » غزلیات » شمارهٔ ۶۱:آه ازین کودکان مشکین موی - آه ازین دلبران زیباروی