تا باغ زرد روی شد از گشت روزگار
بر سر نهاد تودهٔ کافور کوهسار
از برف شد بدایع کهسار در حجاب
وز ابر شد صنایع خورشید در حصار
هامون برهنه گشت ز دیبای هفت رنگ
گردون نهفته گشت بَه سنجاب سیل بار
باد صبا به باغ بسوزد همی بخور
باد خزان به چرخ برآرد همی بخار
زاغ سیاه یافت به میراث بوستان
اماغا سپید داد به تاراج لاله زار
قمری کنون همی نسراید به گلستان
بلبل کنون همی نگراید به مرغزار
اذر به جای لالهٔ کوهی است با فروغ
آذر به جای سوسن جویی است آبدار
هست آبگیر را به رخام اندرون مقام
هست آفتاب را به کمان اندرون قرار
بر دوش دشت هست زکافور طَیْلسان
در گوش باغ هست ز دینار گوشوار
هر روز بر درخت بپوشند جامهای
کش زرّ پخته پود بود سیم اخاما تار
یک چند نوبهار بیاراست روی خویش
آمد خزان و کرد نهان روی نوبهار
زودا که نوبهار برآرد سر از زمین
گردد به دولت ثقهالملک آشکار
صدر عراقیان و خداوند رازیان
بومسلم ستوده رئیس بزرگوار
نسل سروشیار پراکنده در جهان
بومسلم است سید نسل سروشیار
گرگاه کودکی پدر از وی کناره شد
بختش به عزّ و ناز بپرورد در کنار
شد بدسگال دولت او پیشکار خلق
و او را همیشه بخت بلندست پیشکار
او روز و شب ز خالق هفت آسمان به شکر
دشمنش دام خدمت مخلوق را شکار
ای درگه بلند تو تالیف احتشام
وی حضرت شریف تو تاریخ افتخار
در حق شناختن ز تو به نیست حق شناس
در حقگزاردن ز تو امها نیست حقگزار
روز درنگ تو نبود خاک را سکون
روز شتاب تو نبود چرخ را مدار
کار هنر به همت تو گیرد استواء
بند خرد به دولت تو گردد استوار
گفتار توست حجت تقدیر لمیزل
کردار توست صورت توفیق کردگار
جاه تو وصف را ندهد پیش خویش راه
بخت تو وهم را ندهد پیش خویش بار
سرگشته شد ز جود تو گردون به زیر عرش
فرسوده شد ز حلم تو ماهی به زیر بار
ارکان دین ز جاه تو جویند ایمنی
اعیان ری ز رای تو خواهند زینهار
از عزم خویش بر دل مردان زنی رقم
وز حزم خویش بر سر شیران کنی فسار
آسایش قضا و قدر زیر دست توست
با خامهٔ تو هر دو رفیقند و سازگار
آن ساختی به خامه که هرگز نساختند
موسی به چوب زنده و حیدر به ذوالفقار
تا کی ز جود صاحب عَبّاد و همتش
در خدمت تو هست به همت چنو هزار
نبتی که بر دمد به سپاهان ز خاک او
هر ساعتی ثنای تو گوید هزار بار
ای بخت تو فراشته بر آسمان علم
وی نام تو نگاشته بر مشتری نگار
من اکهترا آمدم ز نشابور سوی ری
وز بهر خدمت تو گذشتم بدین دیار
در مجلس تو بود یکی شاعر عزیز
زان شاعر عزیز معزی است یادگار
از شهریار خلعت و منشور یافتم
مقبل شدم به خلعت و منشور شهریار
دانم که اختیار پدر خدمت تو بود
من نیز چون پدرکنم این خدمت اختیار
ده روز مدحگوی بوم بر بساط تو
زان بس شوم به خدمت سلطان روزگار
دریاست خاطر من و گوهر در او سخن
در مجلس شریف توگوهر کنم نثار
شعری که خاطرم به معانی بپرورد
باشد یکی طویله پر از در شاهوار
در نقد و در شناختن شعرهای خویش
بر همّت و کفایت تو کردم اختصار
تا هست در زمانهٔ فانی بلند و پست
تا هست در میانهٔ گیتی عزیز و خوار
بادی بلند و دشمن تو پست و سرنگون
بادی عزیز و حاسد تو خوار و خاکسار
اقبال همنشین تو بالصّیف والشّتاء
توفیق رهنمای تو باللیل والنهار
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر درباره زیباییهای بهار و تغییرات طبیعت در طول زمان است. شاعر به توصیف تغییرات فصول و تأثیرات آن بر باغها و دشتها میپردازد. او به زیباییهای بهار اشاره میکند و میگوید که چگونه درختان و گلها دچار تغییر میشوند و خزان زیباییهای بهار را پنهان میکند. همچنین به شخصیتهای بزرگ و نیکوکار اشاره میکند که تحت تاثیر طبیعت قرار دارند و این افراد به عنوان نگهبانان زیباییها و ثروتها معرفی میشوند. شاعر همچنین از فضایل و ویژگیهای شخصی یاد میکند و تأکید بر اینکه دانش و همت افراد میتواند جامعه و دین را قویتر کند. در نهایت، او خود را به عنوان شاعری معرفی میکند که در خدمت این شخصیتهای بلندمرتبه است و به ستایش و مدح آنها میپردازد.
هوش مصنوعی: با گذر زمان، باغ زرد و پژمرده شد و تودهای از کافور مانند کوه بر بالای آن نشسته است.
هوش مصنوعی: برف همچون زیباییهای کوهستان در حجاب است و ابرها هنرهای خورشید را در محاصره قرار دادهاند.
هوش مصنوعی: بیابان از زیباییهای رنگارنگ آسمان خالی شد و آب و هوای سرسبز و خوشبو به انتظار بارشها نشسته است.
هوش مصنوعی: باد صبحگاهی به باغ میوزد و عطر گلها را پخش میکند، در حالی که باد خزانی از آسمان بالا میرود و بخار را برمیافرازد.
هوش مصنوعی: زاغ سیاه از باغ و بوستان ارثی به دست آورد، اما مرغ سپید (قمری) زیباییهای لالهزار را به غارت برد.
هوش مصنوعی: قمری الآن در گلستان آواز میخواند و بلبل نیز به دشت نگاه میکند.
هوش مصنوعی: در اینجا به جای گلهای زیبا و خوشبو، آتش و درخشش وجود دارد. همچنین به جای نهر سوسن، چشمهای پرآب و زنده قرار دارد.
هوش مصنوعی: در درون آبگیر، جایگاهی وجود دارد و آفتاب نیز در کمان، قرار و جایی دارد.
هوش مصنوعی: در دشت، عطر گلابی در فضا پخش شده و در گوش باغ، صدای خوشی به گوش میرسد که شبیه صدای زنگ یکی از گوشوارههای زرین است.
هوش مصنوعی: هر روز درخت را با پارچهای زرد رنگ میپوشانند که از طلا بافته شده و رشتههایی از نقره دارد.
هوش مصنوعی: مدتی زیبایی و شادابی به نمایش گذاشت، اما اکنون پاییز فرارسیده و آن زیباییها را پوشانده و پنهان کرده است.
هوش مصنوعی: به زودی بهار سر از زمین بیرون میآورد و برکت و نعمت و خوشبختی را نمایان خواهد کرد.
هوش مصنوعی: عراقیان به عنوان پیشوایان معتبر شناخته میشوند و خداوند رازیان نیز در سرزمین مسلمین مورد ستایش قرار گرفته است. رئیس بزرگوار در این میان اهمیت ویژهای دارد.
هوش مصنوعی: نسل انسانهای هوشمند و بیدار در سراسر جهان، از آن سید نسل هوشمند و بیداری است.
هوش مصنوعی: اگر پدر از فرزندش دور شود، سرنوشت او به گونهای خواهد بود که در عیش و نعمت بزرگ و پرورش یابد.
هوش مصنوعی: به خاطر بدخواهی و کینهتوزی، به او در مقام خدمت به مردم قرار دادهاند و او همیشه به خاطر خوششانسی، در این مقام باقی مانده است.
هوش مصنوعی: او در تمام روز و شب به خاطر خالق هفت آسمان شکرگزار است و در عین حال به دشمنش خدمت میکند و مخلوقات را به دام میاندازد.
هوش مصنوعی: ای نگارخانهی بزرگ تو، محل تجمع بزرگی و شکوه، و محل افتخار و عزت، تو خود تاریخ عظمت و صفات ویژهای هستی.
هوش مصنوعی: درستی شناختن تو بر من ثابت نیست و من نمیتوانم در مقام احترام و ارادت به تو به خوبی عمل کنم.
هوش مصنوعی: روزها به خاطر تاخیر و بیحرکتی تو، زمین ثابت مانده است و دوران زندگی در اثر شتاب و تندروی تو، دچار وقفه شده است.
هوش مصنوعی: اگر تو همت گمارید، هنر به جایگاهی مستحکم میرسد و عقل نیز به برکت تلاش و عزم تو استوار خواهد شد.
هوش مصنوعی: سخنان تو نشاندهندهی سرنوشت توست و هر آنچه انجام میدهی نتیجهی کار خداوند است.
هوش مصنوعی: مقام و موقعیت تو آنقدر بزرگ است که هیچ وصفی نمیتواند آن را به درستی نشان دهد؛ همچنین سرنوشت تو نیز آنقدر خاص است که نمیتوان آن را به راحتی تصور کرد.
هوش مصنوعی: آسمان از بخشش تو حیران شد و زیر عرش، خاک افتاده است. ماهی هم زیر فشار صبر و بردباری تو، از حال رفته است.
هوش مصنوعی: بنیانهای دین برای امنیت به جاه و مقام تو نظر دارند و اهالی ری برای حفظ خود به نظر تو نیازمندند.
هوش مصنوعی: با اراده خود بر دل مردان تاثیر بگذار و با حوصله و هوش خود بر شیران هم تسلط پیدا کن.
هوش مصنوعی: آرامش و سرنوشت در دستان تو قرار دارد و قلم تو همواره با آن دو همراه و هماهنگ است.
هوش مصنوعی: محبت و زیبایی که تو با قلم خود آفریدی، هیچکس نتوانسته با چوب و سلاحهایش مانند موسی و علی خلق کند.
هوش مصنوعی: تا کی باید منتظر generosity و بزرگواری آن کسی باشیم که همیشه در خدمت توست و این تلاش و همت را هزاران برابر میکند؟
هوش مصنوعی: هر زمان که با نسیم خوشی از خاک سپاهان بگذرد، آن زمین هزار بار به ستایش تو زبان میگشاید.
هوش مصنوعی: ای بخت تو مثل ستارهای در آسمان درخشیده و دانش و نام تو بر سیاره مشتری نوشته شده است.
هوش مصنوعی: من از نشابور به سوی ری آمدم و برای خدمت به تو این مسیر را پیمودم.
هوش مصنوعی: در مجلس شما، شاعری محترم حضور داشت که یادگاری از شاعر بزرگ معزی بود.
هوش مصنوعی: از پادشاه لباس و نشانی دریافت کردم و با کمال افتخار به آن لباس و نشان پادشاهی ردای خویش را دربر کردم.
هوش مصنوعی: من میدانم که انتخاب و انتخاب شدن پدر به خدمت تو بود، من هم مانند پدرم، این انتخاب و خدمت را انجام میدهم.
هوش مصنوعی: به مدت ده روز برای تو از ویژگیهای زادگاه و سرزمینم سخن میگویم و از آنجا که این کار باعث خوشنودی و جلب نظر سلطان زمانه خواهد شد، برای او به خدمت میرویم.
هوش مصنوعی: دل من مانند دریایی است و در آن گوهرهایی نهفته است. در محفل گرامی تو، میخواهم این گوهرها را به نمایش بگذارم و نثار کنم.
هوش مصنوعی: شعری که در ذهنم انبوهی از معانی را پرورش دهد، مانند یک انبار پر از اسبهای خوشقد و قامت است.
هوش مصنوعی: من در بررسی و شناخت شعرهای خود، به تلاش و توانایی تو به طور مختصر اشاره کردم.
هوش مصنوعی: تا زمانی که در این دنیا افراد بزرگ و کوچک وجود دارند، در زندگی همچنین کسانی هستند که عزیز و کسانی که خوار و حقیر به شمار میروند.
هوش مصنوعی: بادی بلندی به حرکت درآمده و دشمن تو در وضعیت ناپایداری قرار دارد. بادی ارزشمند و باعظمت در حال وزیدن است، در حالی که حسودان تو در خفت و ذلت به سر میبرند.
هوش مصنوعی: وجود تو همواره راهنمای من در طول روز و شب است و در هر فصل، تابستان و زمستان، در کنار تو بودن برکت و نعمت است.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
ای خواجه، این همه که تو بر میدهی شمار
بادام ترّ و سیکی و بهمان و باستار
مار است این جهان و جهانجوی مارگیر
از مارگیر مار برآرد همی دمار
نیلوفر کبود نگه کن میان آب
چون تیغ آبداده و یاقوت آبدار
همرنگ آسمان و به کردار آسمان
زردیش بر میانه چو ماه ده و چار
چون راهبی که دو رخ او سال و ماه زرد
[...]
از دیدن و بسودن رخسار و زلف یار
در دست مشک دارم و در دیده لاله زار
بامشک رنگ دارم از آن زلف مشکرنگ
با لاله کار دارم از آن روی لاله کار
ماندست چون دل من در زلف او سیر
[...]
یکروز مانده باز زماه بزرگوار
آیین مهر گان نتوان کرد خواستار
آواز چنگ وبربط و بوی شراب خوش
با ماه روزه کی بود این هر دو سازگار
ورزانکه یاد از و نکنی تنگدل شود
[...]
باران قطره قطره همی بارم ابروار
هر روز خیره خیره ازین چشم سیل بار
ز آن قطره قطره، قطره باران شده خجل
ز آن خیره خیره، خیره دل من ز هجر یار
یاری که ذره ذره نماید همی نظر
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.