شکر یزدان را که از فر وزیر شهریار
بختم اندر راه مونس گشت و اندر شهر یار
شکر یزدان را که از اقبال او کردم چو تیر
قامتی همچون کمان کرده ز تیر شهریار
شکر یزدان را که اندر زینهار بخت او
یافت عمر من ز آسیب حوادث زینهار
شکر یزدان را که هست اندر پناه دولتش
خوشتر امروزم زدی و بهتر امسالم ز پار
شکر یزدان را که نور طلعتش بار دگر
کرد چشمم را قریر و داد جانم را قرار
گرچه آن آفت که پیش آمد مرا لایق نبود
خواست یزدان تا به من گیرند خلقی اعتبار
مردمان گویند از دنیا نهان است آخرت
من به دنیا در بدیدم آخرت را آشکار
گه مثال صور اسرافیل دیدم بر یمین
گه خیال تیغ عزرائیل دیدم بر یسار
مرده بودم شاه عیسیوار جانم باز داد
نرم کرد آهن چو موم اندر برم داودوار
عاجز و مجبور بودم مدتی و اکنون مرا
از پس عجز است قدرت وز پس جبر اختیار
بر تنم شبهای محنت را پدید آمد سحر
بر دلم دریای حسرت را پدید آمد کنار
رنج زایل کرد دست روزگار از صدر من
چون ببوسیدم مبارک دست صدر روزگار
صاحب عادل قوامالملک صدرالدین که هست
از قوامالدین و فخرالملک شه را یادگار
قبلهٔ دولت محمد آفتاب محمدت
آن که هست از داد او دین محمد پایدار
آن خداوندی که در میدان اقبال ملوک
هست چون جد و پدر بر مرکب دولت سوار
آن که در مهد خداوندی به عهد کودکی
بخت شیرش داد و دولت پروریدش در کنار
دوخته است اقبال بر مقدار قدرش جامهای
کز کمال و وز جمال آن جامه دارد پود و تار
بوستان ملک شاهان را چو او باید درخت
کز وزارت شاخ دارد وز کفایت برگ و بار
از دلافروزی چو خلدست و زانبوهی چو حشر
مجلس او روز بزم و درگه او روز بار
هر که بیند روز ایوان در کف رادش قلم
بیند اندر بحر گوهربار ابر مشک بار
چشمهٔ خورشید دارد مستعار از رای او
آنچه ماه از چشمهٔ خورشید دارد مستعار
آن زمین زرین شود کز جود او یابد مطر
آن هوا مشکین شود کز طبع او یابد بخار
گوش یک دیار خالی نیست از اخبار او
هرکجا در مشرق و مغرب بلاد است و دیار
صدهزاران آفرین بر شخص پاک او رواست
در عدد یک تن ولیکن در هنر هست او هزار
تا عناصر نیست بیرون از چهار اندر جهان
شخص او نافعترست اندر جهان از هر چهار
هرکه قصد او کند یا کین او جوید به قصد
روزگارش تیر گردد خان و مانش تار و مار
قصد او کردن بود خاریدن دنبالِ شیر
کین او کردن بود کاویدن دندان مار
ای ز نسل و گوهر تو نسل آدم را شرف
وی ز دین و مذهب تو شرع احمد را شعار
ای ز بوی بزم تو جَنّات جَنت را نسیم
ای ز گَرد رزم تو دشت قیامت را غبار
آن فروزد آتش مهرت که دارد آبروی
زآن دهد بر باد پیمانت که باشد خاکسار
گر بود عفو تورا بر خَندَقِ دوزخ گذر
ور بود خشم تو را بر ساحل دریا گذار
از دم عفوت شرار آن شود همچون سرشک
و ز تف خشمت سرشک آن شود همچون شرار
گر نبی معجز نمود از خیزران راستگوی
ور علی قدرت نمود از ذوالفقار جان شکار
نام آن و کنیت این داری و اینک تو را است
کلک همچون خیزران و تیغ همچون ذوالفقار
زانکه بر لولو بود تفضیل توقیع تو را
از سر کلک تو رشک آید صدف را در بحار
هیچ کس دُرِّ ثنا را چون تو نگزارد بها
هیچ کس زر سخن را چون تو نشناسد عیار
زانکه کردارت همی مرضی است از عقل و هنر
ز آنکه گفتارت همی مبنی است بر حلم و وقار
کردهٔ تو بیملامت باشد و بیاعتراض
گفتهٔ تو بیندامت باشد و بیاعتذار
بیشتر مردم چنان باشد که هنگام غضب
بردباری کرد نتواند چو گردد کامکار
مر تو را با کامکاری بردباری حاصل است
شادباش و دیر زی ای کامکارِ بردبار
ای خداوندی که رحم تو به پیش زخم تیر
پیش عمر من سپر شد گرد جان من حصار
دیدهٔ پژمردهٔ من زنده گشت از فر تو
همچنان چون عالم پژمرده از بوی بهار
پیش تو ز آنجا که حلم و اعتقاد و بندگی است
گرچه تو جانم بخواهی گو که جان آرم نثار
کز پس این روزگار اندر سرای آخرت
داد حق را وعده دیدار بهشت کردگار
از پس این حادثه اقبال آن حضرت مرا
همچو دیدار بهشت است از پس روز شمار
عهد کردستم که دست از جام می دارم تهی
کز پس تیمار یک سال است مغزم پر خمار
بس که در آغاز کار از عمر ببریدم امید
عهد و پیمان نشکنم چون به شدم انجام کار
از همه چیزی مرا پرهیز کردن واجب است
خاصه از چیزی که با طبعم نباشد سازگار
تا که باشد در برم پیکان مرا رنجور دان
ور نباشد بر کفم ساغر مرا معذور دار
تا ببندد در زمستان آب بر طرف شَمَر
تا بنالد نوبهاران مرغ بر شاخ چنار
آب دولت باد در جوی بقای تو روان
مرغ نصرت باد در دام هوای تو شکار
باد در عهد تو کوکب را به پیروزی مسیر
باد در عصر تو گردون را به بهروزی مدار
ناصرت منصور و والا حاسدت مقهور و پست
دولتت شاد و گرامی دشمنت مقهور و خوار
از نظام رسم تو شغل ممالک بر نظام
وز نگار کلک تو کار خلایق چون نگار
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: شاعر در این شعر به ستایش خداوند و شکرگزاری برای نعمتهایش میپردازد و از خوشبختیهای خود در سایه دولت شهریار و وزیرش صحبت میکند. او به توفیقات و نعمتهای زندگی میپردازد و تغییرات مثبتی که به کمک بخت و اقبالش به وجود آمدهاند را یادآور میشود. شاعر تاکید میکند که قدرت و اختیار در نیروی خداوند نهفته است و او نیز از این قدرت بهرهمند شده است.
در ادامه، شاعر به تمجید از وزیر، قوام الملک و فضل و عدالت او میپردازد. او ویژگیهای شخصیتی وزیر را ممتاز و ستودنی توصیف کرده و تاثیرات مثبت او بر جامعه و مردم را به تصویر میکشد. همچنین، شاعر به نگرش خود درباره آخرت و دنیا اشاره میکند و نشان میدهد که در دنیا میتواند به زیباییهای آخرت پی ببرد.
شاعر به نظم و نظام و توازن در حکومت شهریار اشاره کرده و آرزو میکند که دولت و قدرت او پایدار باشد. در نهایت، او به عهد خود با خداوند اشاره میکند که از نشئههای دنیا دوری کند و بر روی کارهای نیک و مثبت تمرکز کند، تا در روزگار آخرت، بهشت را به دست آورد.
هوش مصنوعی: سپاسگزار خداوند هستم که از سمت وزیر شهر، مقدر من به دوزخ یار و همدمی در مسیر زندگی تبدیل شد و در شهر نیز یاری پیدا کردم.
هوش مصنوعی: از لطف و نعمتهای خداوند سپاسگزارم که به من این شانس را داد تا با قامت بلندی چون کمان، شبیه تیرهای شاه، جلوهگر شوم.
هوش مصنوعی: خدا را شکر که در این شرایط سخت، بخت من به خوبی یاریام کرده و عمرم از آسیبهای حوادث در امان مانده است.
هوش مصنوعی: شکر خدا را که در حمایت و حفاظت او هستم. امروز روز بهتری دارم نسبت به دیروز و امسال هم از سال گذشته بهتر است.
هوش مصنوعی: سپاسگزارم از خداوند که زیبایی چهرهاش دوباره چشمم را روشنی بخشید و به روحم آرامش داد.
هوش مصنوعی: گرچه بلایی که بر سرم آمده، به خاطر شایستگی من نیست، اما خواست خداوند این بود که مردم به من احترام بگذارند و اعتبار دهند.
هوش مصنوعی: مردم میگویند که آخرت در دنیا پنهان است، اما من در دنیا توانستم آخرت را ببینم و برایم روشن شده است.
هوش مصنوعی: گاهی در سمت راست مانند صور اسرافیل، نشانههایی از حیات و زندگی را مشاهده کردم و در سمت چپ، تصاویری از تیغ عزرائیل، نماد مرگ و پایان را دیدم.
هوش مصنوعی: جانم مانند شاه عیسی زنده شد، و همانطور که آهن نرم میشود، در آغوش من مانند موم نرم شد. همچون داوود که در زمان خود نیکو بود.
هوش مصنوعی: مدتی ناتوان و تحت فشار بودم، اما اکنون قدرتی پیدا کردهام که ناشی از همان ناتوانی است و از پس آن اجبار، اختیار و ارادهای در اختیار دارم.
هوش مصنوعی: در شبهای پر از سختی و درد بر من، صبحی طلوع کرد که در دلم حسرتی deep بود.
هوش مصنوعی: زمانه و مصائب آن، رنج و سختیها را از من دور کرد، وقتی که با عشق و طیبخویی، لحظات خوش زندگی را در آغوش گرفتم.
هوش مصنوعی: عادل در میان مردم و حکمرانان است و از خانوادهای با تاریخ و اعتبار به نام قوامالدین و فخرالملک آمده است و یادگاری از آنها به جا مانده است.
هوش مصنوعی: این شعر به معنای این است که کسی که در مسیر راهنمایی و قدرت قرار گرفته، نور و روشنیاش از وجود محمد بر میخیزد. همچنین اشاره دارد که عدالت و بخشش او باعث بقای دین محمد میشود.
هوش مصنوعی: خداوندی که در زمان خوشبختی و موفقیت پادشاهان حاضر است، مانند پدری که بر اسب قدرت نشسته، بر اوضاع حاکم است.
هوش مصنوعی: کسی که در دوران کودکی تحت مراقبت خداوند قرار داشت و به لطف او به سعادت و موفقیت رسید.
هوش مصنوعی: اقبال و سرنوشت شخص، جامهای به او داده که از زیبایی و کمال برخوردار است. این جامه نشاندهنده ارزش و مقام اوست و از نخ و رشتهای تشکیل شده که حاکی از ویژگیهای برجستهاش است.
هوش مصنوعی: بوستان پادشاهان را میتوان به درختی تشبیه کرد که از وزارت ریشه گرفته و از کفایت، برگ و بار خوبی دارد.
هوش مصنوعی: محفل او به زیبایی باغی است و جمعی که در آن حضور دارند، شبیه به انبوهی از حشرات در یک روز شاد است؛ روز خوشی و جشن در اینجا برپا است، مانند روزی که باران ببارد.
هوش مصنوعی: هر کس که زیبایی و شکوه را در زندگی ببیند، میتواند استعدادهای خود را در دنیای بیپایان و پر از نعمت کشف کند.
هوش مصنوعی: چشم روشنی و درخشش خورشید، الهام گرفته از عقل و اندیشهٔ اوست. هر آنچه ماه از نور و زیبایی خورشید میگیرد، نیز از همین منبع الهام است.
هوش مصنوعی: زمین با بخشش او طلا میشود وقتی که باران بگیرد، و آن هوا خوشبو میشود وقتی که از وجود او بخار برمیخیزد.
هوش مصنوعی: هیچ جایی در این سرزمین نیست که از اخبار او بیخبر باشد، هر کجا که در شرق یا غرب دنیا قرار داشته باشد.
هوش مصنوعی: بر او باید صدها هزار تحسین و ستایش کرد، هرچند او فقط یک نفر است، اما در زمینه هنر به اندازه هزار نفر ارزش دارد.
هوش مصنوعی: تا زمانی که عناصر (آتش، آب، خاک و هوا) از چهار عنصر بیرون هستند، او (شخص خاصی) در جهان برای مردم مفیدتر است از هر چهار عنصر.
هوش مصنوعی: هر که در دنبال انتقام یا آسیب رساندن به دیگران برآید، در نهایت زندگیاش دچار مشکلات و بی ثباتی میشود و آرامش و امنیتش به هم میریزد.
هوش مصنوعی: نیت او، به دنبال شکار کردن است، همانطور که در پی شیر میرویم یا دندانهای مار را زیر نظر داریم.
هوش مصنوعی: تو از نسل و جوهر آدمیزاد هستی و به خاطر دین و مذهب تو، شرافت نسل آدمی بیشتر میشود. اصول و رفتارهای تو نماینده دین محمدی است.
هوش مصنوعی: ای نسیم خوشبوی مجالست تو، بهشتیان را معطر میسازد و ای غبار ناشی از نبرد تو، دشت قیامت را پوشانده است.
هوش مصنوعی: آتش محبت تو آنقدر شعلهور است که نمیتواند آبرویت را حفظ کند و در نهایت، پیمان تو به خاطر این محبت به راحتی از بین میرود.
هوش مصنوعی: اگر تو عفو و بخشش داشته باشی، میتوانی از دوزخ عبور کنی، و اگر خشم تو برآید، بر روی ساحل دریا میگذری.
هوش مصنوعی: اگر از نفس عفویت و پاکی تو آتش بروز کند، آن آتش مانند اشک به زمین میریزد و اگر از خشم تو چیزی تراوش کند، آن نیز مانند آتش خواهد بود.
هوش مصنوعی: اگر پیامبر با خیزران راستگویی معجزهای نشان داد، علی نیز با ذوالفقار قدرت خود را به نمایش گذاشت و جانها را شکار کرد.
هوش مصنوعی: تو نامی دار و نسبی مشخص، و حالا تو را مینگرم که قلم تو مانند چوب خیزران است و تیغ تو همچون ذوالفقار میدرخشد.
هوش مصنوعی: چون امضای تو بر لولو از هر چیز دیگر برتر است، صدف در دریا به آن حسادت میورزد.
هوش مصنوعی: هیچکس مانند تو ارزش ستایش را نمیداند و هیچکس به درستی معیار ارزش کلام را مانند تو نمیشناسد.
هوش مصنوعی: آنچه که تو انجام میدهی نشاندهنده عقل و هنر توست، زیرا سخنان تو بر پایه آرامش و وقار استوار است.
هوش مصنوعی: عمل تو بیگناهی و بدون انتقاد است و حرف تو بدون تردید و بدون عذرخواهی میباشد.
هوش مصنوعی: بسیاری از مردم وقتی عصبانی میشوند توانایی کنترل خود را از دست میدهند و نمیتوانند تحمل کنند، اما وقتی به خواستههای خود میرسند، این وضعیت تغییر میکند.
هوش مصنوعی: شما با شکیبایی و تلاش خود به دستاوردهای خوبی رسیدهاید، درود بر شما و امیدوارم سالهای طولانی و خوشی را پیش رو داشته باشید.
هوش مصنوعی: ای خداوندی که محبت و رحم تو، مانند سپری در برابر زخمها و مشکلات عمر من قرار گرفته و جان من را حفاظت کرده است.
هوش مصنوعی: چشم غم زده و خواب آلود من با حضور تو دوباره شاداب شد، مثل عالم و آدمی که از عطر بهار جان تازهای میگیرد.
هوش مصنوعی: هرچند که تو جان من را بخواهی، اما برای تو با کمال فروتنی و اعتقاد، جانم را فدای تو میکنم.
هوش مصنوعی: در آینده و پس از این دنیا، خداوند وعده دیدار بهشت را به انسانها میدهد.
هوش مصنوعی: پس از این اتفاق، خوشبختی آن بزرگوار برای من مانند دیدن بهشت بعد از گذر روزهاست.
هوش مصنوعی: عهد کرده بودم که دیگر از شراب نخواهم نوشید، اما به خاطر درد و رنج یک سال گذشته، ذهنم هنوز پر از خماری است.
هوش مصنوعی: من به شدت از عمرم را در آغاز کار به هدر دادم، ولی امیدوارم که هرگز پیمان و عهدی را نشکنم، به ویژه وقتی که به پایان کار نزدیک میشوم.
هوش مصنوعی: باید از همه چیز دوری کنم، به ویژه از آنچه که با طبیعت و گرایشهای من سازگاری ندارد.
هوش مصنوعی: اگر پیکان عشق در آغوشم باشد، تو مرا رنجیدهخاطر میدان. اما اگر در دستم چیزی نباشد، مرا ببخش و عذر من را بپذیر.
هوش مصنوعی: تا در زمستان آب را بر شاخۀ شمر ببندد و مرغی در بهار بر درخت چنار نوحهسرا شود.
هوش مصنوعی: برکت و خوشبختی به سادگی در جریان زندگی توست و حمایت و مساعدت در دامن آرزوهایت قابل دسترسی است.
هوش مصنوعی: در زمان تو، باد ستاره را به سمت پیروزی هدایت میکند و در دوران تو، آسمان به سوی خوشبختی میچرخد.
هوش مصنوعی: ما تو را یاری میکنیم و تو را بزرگ و والا میشماریم، در حالی که حسندگانت شکست خورده و پست هستند. خوشبختی و مقام تو گرامی و با ارزش است، در حالی که دشمنان تو ضعیف و حقیر به شمار میروند.
هوش مصنوعی: به خاطر قوانین و روشهای تو، کشورها به نظم میآیند و آثار دست تو بر زندگی مردم همچون نقاشی زیبایی است.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
نافه دارد زیر اندر گشاده بی شمار
لاله دارد زیر نافه در شکسته صد هزار
خانمان از رنگ و بوی او همیشه چون بهشت
روزگار از تار و پود او شکفته چون بهار
چشم زی رویش نگه کرد اندرو لاله شکفت
[...]
هر سپاهی را که چون محمود باشد شهریار
یمن باشد بر یمین ویسر باشد بریسار
تیغشان باشد چو آتش روز و شب بد خواه سوز
اسبشان باشد چوکشتی سال و مه دریا گذار
از عجایب خیمه شان با شد چو دریا وقت موج
[...]
ای خداوندان مال العتبار الاعتبار
ای خداوندان قال الاعتذار الاعتذار
پیش ازاین کاین جان عذرآورفروماند ز نطق
پیش از آن کین چشم عبرت بین فرو ماند زکار
توبه پیش آرید و نادم از گُنه کاری خویش
[...]
بار دیگر بر ستاک گلبن بی برگ و بار
افسر زرین بر آرد ابر مروارید بار
گاه مینا زینت آرد زو نگار بوستان
گاه مرجان زیور آرد زو عروس مرغزار
غنچه سازد باغ را پر گلبن از مینا و زر
[...]
ابر آذاری برآمد از کران کوهسار
باد فروردین بجنبید از میان مرغزار
این یکی گل برد سوی کوهسار از مرغزار
وان گلاب آورد سوی مرغزار از کوهسار
خاک پنداری به ماه و مشتری آبستنست
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.