گنجور

 
امیر معزی

برکش ای ترک بر اسب طرب و شادی تنگ

که زمستان شد و نوروز فراز آمد تنگ

باد نوروزی با باغ همی صلح کند

من و تو هر دو چرا بیهده باشیم به جنگ

سبز رنگ است ز سبزه سر کوه و لب جوی

چه‌کشی سر ز خط ای نوش لب سبز آرنگ

آهوان روی نهادند سوی سبزه و آب

بنه ای آهوی سیمین ز سر این خوی پلنگ

زاهن و سنگ همی سبزه دمد برکُه و دشت

نرم‌کن برمن مسکین دل چون‌آهن و سنگ

می آسوده به‌خم اندر چون زنگ شدست

نه روا باشد بر آینهٔ وصل تو زنگ

خیز تا هر دو بر این روز دل‌فروز کنیم

به‌می لعل‌شتاب و به لب‌کشت درنگ

سوی باغ آی‌ که در رود و سرود آمده‌اند

قمری و فاخته بر سرو بن مینا رنگ

راست‌گویی‌که در ایوان ملک ساخته‌اند

حمد هول رباب و پسر سقا جنگ

شاه شاهان ملک ارغو که به لشکرگه او

صد امیرند مه از بهمن و بهرام و پشنگ

این غزل هست بر آن وزن کجا شاعر گفت‌:

«‌ترکش ای ترک به یک سو فکن و جامهٔ جنگ‌»

 
 
 
سنایی

عقل هر ترک در آن روز همی گوید هین

ترکش ای ترک به یکسو فکن و جامهٔ جنگ

امیر معزی

همین شعر » بیت ۱۱

این غزل هست بر آن وزن کجا شاعر گفت‌:

«‌ترکش ای ترک به یک سو فکن و جامهٔ جنگ‌»

فرخی سیستانی

بر کش ای تُرک و بیکسو فکن این جامه جنگ

چنگ بر گیر و بنه درقه و شمشیر از چنگ

وقت آن شد که کمان افکنی اندر بازو

وقت آنست که بنشینی و برداری چنگ

دشمن از کینه بر آمد به کمینگاه مرو

[...]

مسعود سعد سلمان

دو سعادت به یکی وقت فراز آمد تنگ

یکی از گردش سال و یکی از شورش جنگ

ما از این هر دو به شکر و به ثنا قصد کنیم

زانکه انده شد و شادی سوی ما کرد آهنگ

ماه نوروز دگر بار به ما روی نمود

[...]

سنایی

ای سنایی نشود کار تو امروز چو چنگ

تا به خدمت نشوی و نکنی قامت چنگ

سر سرهنگان سرهنگ محمد هروی

که سر آهنگان خوانند مر او را سرهنگ

آنکه روی همه هشیاران آمد به شتاب

[...]

حکیم نزاری

عشق اگر باز گرفتی ز گریبانم چنگ

خونِ دل برمژه از دیده نبودی آونگ

رنگ پوشیدم و هم رنگ نمی شد با من

هم بینداختمش نه منم اکنون و نه رنگ

تا دل و دیده نخواهند و نبینند به کس

[...]

مشاهدهٔ ۱ مورد هم آهنگ دیگر از حکیم نزاری
ابن یمین

ای ز چشمم شده پنهان و بدل در زده چنگ

چون بسر میبری ایام درین کلبه تنگ

گشت ز آئینه جان عکس رخت ظاهر از آنک

صیقل نور تو بزدود ازو ظلمت زنگ

چشم بد دور چه زیباست بر آن روی چو ماه

[...]

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه