چون شمردم در سفر یک نیمه از ماه صفر
ساختم ساز رحیل و توشهٔ راه سفر
هرکجا دولت نهد راه سفر در پیش من
کی دهد چندان زمان تا بگذرد ماه صفر
چون سپهر از ماه تابان کرد زرین آیتی
راه من معلومکرد آن ماه روی سیمبر
یافت آگاهی که من ساز سفر سازم همی
دشت و بر یک چند بگزینم همی بر شهر و در
آمد از خانه دوان چون آهوی خسته نوان
لب ز خشکی چون بیابان دیدگان همچون شمر
کوه غم بر دل نهاده جونکمرکرده میان
تا چرا من رنج خواهم دید در کوه و کمر
فندق او بر شقایقکرده سنبل ساخ شاخ
نرگس او بر سمن باریده مروارید تر
از تاسف چنبریکرده قد چون سرو راست
وز تپانچه نیلگون کرده رخ چون معصفر
گفت بشکستی دلم تا عزم را کردی درست
با صبا پیوستن و منزل بریدن چون قمر
جامه و پیرایه ساز از بهر من گر عاشقی
زین و پالان را افرو هلا از پی اسب و ستر
جند بازی بر بساط آرزو نرد امید
چند کاری در زمین کاشکی تخم اگر
موی سیمین چون کند مرد حکیم از بهر سیم
روی زرین چون کند شخص عزیز از بهر زر
گه چو میشان باشی از دندان گرگان با نهیب
گه چو گوران باشی از چنگال شیران با خطر
گوش بر هر سو نهاده تا چه پیش آرد قضا
چشم بر هر ره نهاده تا چه فرماید قدر
گفتم ای ماه شکرلب آب چشم تو مرا
کرد در حسرت گدازان چون به آب اندر شکر
تا ستوران را نسازم در سفر پالان و زین
جامه و پیرایه چون سازم بتان را در حضر
گر به شست اندر شوم چون ماهیان بیهوش و هنگ
ور به دام اندر شوم جون آهوان بیخواب و خور
از پی سیمم نباشد هیچ سودا در دماغ
وز غم زرم نباشد هیچ صفرا در جگر
از خطرکردن بزرگی و خطر جویم همی
این مثل نشنیدهای کاندر خطر باشد خطر
کم بها باشد به بحر خویش دُرّ شاهوار
کم خطر باشد به شهر خویش مرد نامور
در مکان وکان خویش از خواری و بیقیمتی
عود باشد چون حطب یاقوت باشد چون حجر
دولتم گوید همی کز شهر بیرون شو به راه
اخترم گوید همی کز خانه بیرون شو به در
هرکه رنجی بیند آخر کار او گردد به کام
هر که تخمی کارد آخر کشت او آید به بر
بر مده خرمن به باد و آتش اندر من مزن
خاک بر تارک مبیز و آب روی من مبر
دوستان و عاشقان را از پس هجرانِ صَعب
چرخ گردان شاد گرداند ز وصل یکدگر
تنگم اندر برگرفت و در دل من برفروخت
آتشی کز شب دخانش بود و از پروین شرر
تیره شب دیدم چو شاه زنگ با خیل و حشم
افسری بر سر ز مینا و اندر آن افسر درر
اختران دیدم چو سیماب و فلک چون آینه
سر برآورده دو دیو از خاور و از باختر
آن یکی بر راندن سیماب بگشاده دو دست
و آن دگر بر خوردن سیماب بگشاده زفر
خیره ماندم زان دو دیو مشرقی و مغربی
مشرقی سیماب زای و مغربی سیماب خور
پیش من راهی دراز آهنگ و منزلهای دور
سنگ او بیرون ز حد فرسنگ او بیرون ز مرّ
خامهٔ ریگ اندرو جون موج جیحون و فرات
تودهٔ سنگ اندرو چون ابحرا الان و خزر
در میان بیشهٔ او خوابگاه اژدها
در کنار چشمهٔ او آهوان را آبخور
چون چَهِ دوزخ به تاریکی نشیبش را امسیرا
چون پل محشر ز تاریکی فرازش را ممر
گاه بودم در نشیبش همبر ماهی و گاو
گاه بودم بر فرازش همنشین ماه و خور
همبرم چون موج دریا مرکب هامون گذار
رهبرم چون سیل وادی بارهٔ وادی سپر
تیزچشمی کز غبارش چشم کیوان گشت کور
خردگوشی کز صُهیلش گوش گردون گشت کر
طبع او بشناخت مقصد را همی پیش از ضمیر
گام او دریافت منزل را همی پیش از بصر
چون سبک پا و زمین پیما شود در زیر ران
آن شبه رنک تگاور هم محجّل هم اَغر
راست گفتی شب مجسم گشت و جان دادش خدای
بر جبین و دست و پای او پدید آمد سحر
ماه و ابر و برق و مرغ و باد و تیر و وهم را
گر ز مخلوقات دیگر زودتر باشد گذر
او بدین هر هفت در رفتن همی پیشی گرفت
از نشاط و حرص درگاه وزیر دادگر
صاحب عادل قوامالملک صدرالدین که هست
صد جهان کامل اندر یک جهان مختصر
آن که هست او را حیا و علم عثمان و علی
آن که هست او را وقار و عدل بوبکر و عمر
صبح اقبالش دمیدست از ختن تا قیروان
باد افضالش رسیدست از یمن تا کاشغر
مدغم اندر مهر و کینش اتفاق سعد و نحس
مضمر اندر صلح و جنگش اتصال خیر و شر
زیر منشور قبول و رد او ناز و نیاز
زیر توقیع رضا و خشم او نفع و ضرر
سر بر آر و چشم بگشا ای نظام دین حق
تا بینی در خراسان حشمت و جاه پسر
حشمت و جاهش نه تنها در خراسان است و بس
بلکه مشهور است در اطراف عالم سربهسر
آسمان خاطر او ازگهر تابد نجوم
بحر جود او ز دینار و درم بارد مطر
گر شگفت است اینکه دینار و درم بارد ز ابر
این شگفتی تر بسی کز آسمان تابد گهر
خنجر ترکان او را بر ظفر باشد مدار
تا مدار اختر و افلاک باشد بر مدر
گر عجب نبود کهگردد چنبری گرد نجوم
کی عجب باشد که گردد خنجری گرد ظفر
فرق اعدا بسپرد چون زیر پا آرد رکاب
پشت خصمان بشکند چون پیش رو آرد سپر
معجز نصرت نماید هرکجا پوشد زره
مشکل دولت گشاید هرکجا بندد کمر
بر هوا از حشمت آن شاه مرغان شد عقاب
بر زمین از فخر این شاه ددان شد شیر نر
این یکی افکند ناخن تاکند تعویذ اخصم
وان یکی بگرفت گیسو بر مثال زال زر
آن بهگاه بردباری چیره بر صلح و صواب
وین به روز کامکاری آگه از حزم و حذر
صورت عفو تو دارد روی رضوان در جنان
پیکر شخص تو دارد شخص مالک در سقر
هرکه او معبود را بر عرش گوید مستوی
مذهب او ارا به برهان سربهسر یکسر بخر
شد به تایید تو عالی نسل اسحاق و علی
چون بهتایید پیمبر نسل عدنان و مُضَر
هست فضل و حق تو بر دودمان فخر ملک
همچو فضل روستم بر دودمان زال زر
کدخدایی بر تو زیبد پادشاهی بر ملک
کین دو منصب هر دو را بودست در اصل و گهر
ذکر اوصاف شما و حسن الطاف شما
گشت باقی تا قیامت در تواریخ و سیر
آفرین بر کلک لؤلؤ بار مشک افشان تو
کز خرد دارد نشان و از هنر دارد اثر
نکتههای او همه نورست در چشم خرد
لفظهای او همه خال است بر روی هنر
شکل هر حرفی که بنگارد بدیع و نادرست
چون طراز و نقش بر دیبای روم و شوشتر
هست بر مد صریر او مدار ملک شاه
چون مدار شرع پیغمبر بر اخبار و سور
اندر آن ساعت که ارواح از صور گردد جدا
از صریر او به ارواح اندر آویزد صور
ای ز تو جَدّ و پدر خشنود چون دانی روا
کز تو ناخشنود باشد مادح جد و پدر
آنکه در میدان نظم او را چنین باشد مجال
کیکند واجب که در بیغولهای سازد مقر
اندرین یک سال نگشادی به نام او زبان
در حدیث او نبستی یک زمان وهم و فکر
گر قلم در دست تو حرفی نوشتی سوی او
از نشاط آن قلم همچون قلم رفتی به سر
گشت عریان باز او چون در حضر برگی نداشت
حاضر آمد پیش از آن کز برگ عریان شد شجر
تا ز باران قبول و آفتاب رای تو
بر درخت دولت و عمرش پدید آید ثمر
از تو باید یک نظر تا با فلک گوید سخن
وز تو باید یک سخن تا از فلک یابد نظر
گه در درج درربگشاید اندرمدح شاه
گاه در شکر تو بگشاید در درج غرر
بازگردد شادمان از شهر مرو شاهجان
مدح شه گفته به جان و شکر او کرده ز بر
تا شناسد حال هفت اقلیم اراا بر درگهت
با پرستش صدگروه و با ستایش صد نفر
باش تو پیوسته با فر خداوند جهان
در جهانداری تو آصف رای و او جمبثبیذ فر
هر دو را دایم خطاب ازگنبد فیروزهگون
صاحب پیروزبخت و خسرو پیروزگر
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: در این شعر، شاعر از سفر و آمادهسازی برای آن سخن میگوید. او با مرور سفرهای خود و اندیشیدن به مسیر و موانع موجود در راه، به بررسی احساسات و افکارش میپردازد. شاعر به تصویرهایی زیبا از طبیعت و دلشوره ناشی از سفر میپردازد و به امیدها و آرزوهای خود اشاره میکند. او همچنین به بزرگی و قدرت حاکم اشاره کرده و توصیفاتی در مورد ویژگیهای او در حوزه علم، حیا و عدالت ارائه میدهد. در نهایت، درماندگی و شعف همراه با عشق و دوستی را بررسی میکند و بر اهمیت شناخت و ستایش حاکم تاکید دارد. شعر بیانگر ترکیبی از حس سفر، عاشقانه و اجتماعی است.
هوش مصنوعی: وقتی که به سفر رفتم و نیمه ماه صفر را شمردم، وسایل سفر و لوازم مورد نیازم را آماده کردم.
هوش مصنوعی: هر جا که سرنوشت مرا به سفر ببرد، نمیدانم چه مقدار زمان لازم است تا ماه صفر به پایان برسد.
هوش مصنوعی: وقتی آسمان با نور ماه درخشان شد، مانند یک علامت طلایی راه مرا مشخص کرد، آن ماه که چهرهاش مانند نقره میدرخشد.
هوش مصنوعی: کسی که دانایی دارد، میتواند سفر را ترتیب دهد و در عین حال، با دقت و انتخابی مناسب، دشت و شهر را برای گشت و گذار برگزینید.
هوش مصنوعی: دختری خسته و شتابان از خانه بیرون آمد، چشمانش به خاطر تشنگی و خشکی مثل یک بیابان درخشید.
هوش مصنوعی: دل پر از غم و اندوهی است که مانند کوهی بر روی آن سنگینی میکند. احساس میکنم چرا باید این همه رنج و زحمت را تحمل کنم در حالی که مشکل و سختی مانند کوهی و کمر کوه بر دوش من سنگینی میکند.
هوش مصنوعی: فندق او روی گل شقایق و سنبل را زیبا کرده است و شاخ نرگس او بر سمنها، مرواریدهایی تازه و زیبا ریخته است.
هوش مصنوعی: از حسرت و ناراحتی، قامت خود را چون سرو راست کرده و با زخمی که به رنگ نیلگون بر چهره اش افتاده، صورتش مانند گل سرخ شده است.
هوش مصنوعی: گفتی که وقتی دل مرا شکستی، ارادهام را محکم کردی. مانند ماه که با نسیم پیوند میخورد و از خانهاش میکَند.
هوش مصنوعی: برای من لباس و زین و پالان آماده کن؛ اگر عاشق هستی، آن را برای اسب و موقعیت خودت فراهم کن.
هوش مصنوعی: در میان زندگی، ما به دنبال آرزوها و امیدهایمان هستیم و گاهی برای رسیدن به آنها تلاش میکنیم، اما گاهی اوقات باید به این فکر کنیم که شاید همه کارهایی که انجام میدهیم، در نهایت به نتیجهای نمیرسند. در این مسیر، آرزوهایمان به مانند دانههایی هستند که در زمین پاشیده میشود، و باید منتظر بمانیم تا ببینیم آیا نتیجهای از آنها به بار مینشیند یا نه.
هوش مصنوعی: مرد حکیم وقتی به موی سپید شخصی مینگرد، دلش نمیخواهد برای زیبایی آن شخص خیلی اهمیت قائل شود. همچنین، انسانهای عزیز و باارزش نیز به زیبایی ظاهری و چیزهای مادی مانند طلا اهمیت نمیدهند.
هوش مصنوعی: هر گاه از میان انسانهای زیرک و هوشیار برخوردار باشی، قدرت و قوتی به دست میآوری و هر گاه در میان موجودات وحشی و درنده قرار بگیری، باید مراقب خطرها و چالشها باشی.
هوش مصنوعی: گوشم را به هر سو دادهام تا ببینم سرنوشت چه پیش میآورد و چشمانم را به هر راه دوختهام تا ببینم تقدیر چه چیزی را به من خواهد گفت.
هوش مصنوعی: به تو گفتم ای ماه با لبان شیرین، اشک چشمت باعث شد که من در حسرت بمیرم، همانطور که شکر در آب حل میشود و از بین میرود.
هوش مصنوعی: تا زمانی که در سفر از پالان و زین برای اسبان درست نکنم، چگونه میتوانم برای مجسمهها و زیباییها در زمان حضور آماده شوم؟
هوش مصنوعی: اگر درون آب به حالت بیهوشی و غوطهوری مثل ماهیها بروم، و اگر در دام بیفتم، مانند آهوها که همیشه بیدار و هشیارند.
هوش مصنوعی: من در پی بدست آوردن سیم و طلا نیستم و هیچ آرزویی در سر ندارم؛ همچنین از غم و درد و اندوه بیپول بودن، هیچ رنجی در دل ندارم.
هوش مصنوعی: من میدانم که برای رسیدن به بزرگی و موفقیت باید ریسک کرد. این مانند مثالی است که میگوید، در دل خطر، خود خطر وجود دارد.
هوش مصنوعی: به ارزش و اهمیت اشیاء در محیط و جایگاه خودشان اشاره دارد. در دریا، مرواریدهای گرانبها ممکن است بیاهمیت و ارزان به نظر برسند، اما در شهر خود فردی مشهور و معروف نیز ممکن است خطر کمتری داشته باشد و به نوعی در فضای اجتماعی خود، اهمیت و ارزش بیشتری پیدا کند.
هوش مصنوعی: در جایی که انسان خود را به لحاظ ارزش پایین بشمارد، مانند چوبی خواهد بود که بیارزش است، اما اگر شخصیت و اهمیت خود را درک کند، مانند سنگ قیمتی یاقوت خواهد بود که ارزشمند و باارزش است.
هوش مصنوعی: دوست من، زندگی من به من میگوید از شهر خارج شو، اما ستارهام به من میگوید از خانه بیرون بیا.
هوش مصنوعی: هر کسی که متحمل زحمت و مشکلی شود، در نهایت به نتیجهی دلخواهش خواهد رسید. و هر کسی که تلاشی انجام دهد، در پایان ثمرهی کارش را خواهد دید.
هوش مصنوعی: به خرمن من آسیب نزن و نگذار که آتش به آن برسد. بر سر من خاک نریز و آب به روی من نریز.
هوش مصنوعی: دوستان و عاشقان را پس از دوری سخت و پیچیده به وسیله پیوند و وصال یکدیگر خوشحال میکند.
هوش مصنوعی: دل من در تنگی و فشار است و آتشی در خانهام شعلهور شده که در دل شب با دودی که از آن بلند میشود، مشخص است و شعلهاش از ستاره پروین مشتعل است.
هوش مصنوعی: در شب تاریک، شریر و خطرناک را دیدم که با گروهی از سربازان و دلاوران به راه افتاده بودند. در میان آنها، شخصی سرمست و خوشحال با کلاهگیس گرانبهایی در سر داشت.
هوش مصنوعی: در آسمان ستارههایی را دیدم که مانند جیوه میدرخشند و آسمان مانند آینهای به سوی بالا بلند شده است. دو دیو از سمت شرق و غرب نمایان شدهاند.
هوش مصنوعی: یک نفر با دستهای باز به سمت سیماب (جیوه) میرود و دیگری با دستهای باز آمادهی گرفتن سیماب است.
هوش مصنوعی: به شدت متعجب ماندم از آن دو موجود عجیب که یکی از سمت شرق و دیگری از سمت غرب آمده بودند. موجود شرقی مانند جیوه (سیماب) زاینده بود و موجود غربی چون جیوه، درخشان و نورانی به نظر میرسید.
هوش مصنوعی: در مقابل من مسیری طولانی و مقاصدی دور قرار دارد که فرسنگها از آنجا فاصله دارد.
هوش مصنوعی: در این بیت، شاعر به توصیف یک منطقه جغرافیایی میپردازد که در آن، رودخانهای مانند جیحون و فرات جریان دارد و در کنارش تودههایی از سنگ وجود دارد. توصیف شاعر به گونهای است که این سنگها را به شکل دریاهایی همچون دریای خزر و دیگر آبها تجسم کرده است. به نوعی، تصاویری از زیباییهای طبیعی و تضادهای موجود در طبیعت به نمایش گذاشته میشود.
هوش مصنوعی: در دل جنگل، جایی برای استراحت اژدها وجود دارد و در کنار چشمهاش، آهوان برای نوشیدن آب جمع میشوند.
هوش مصنوعی: به نظر میرسد که در دوزخ، تاریکی و عمق آن به قدری وحشتناک است که میتوان آن را به جادهای تاریک تشبیه کرد که در روز قیامت به خیال انسان میآید. این توصیف تصاویر وحشت و سختی را از دنیای پس از مرگ به ذهن میآورد.
هوش مصنوعی: گاهی در پایین او همراه با ماهی و گاو بودم و گاهی در بالا با ماه و خورشید همنشین شدم.
هوش مصنوعی: من همچون موجهای دریا، بیقرار و پرجنبوجوش هستم. هدایت من نیز مانند سیلی است که در درهای جاری میشود و به سمت هدف خود پیش میرود.
هوش مصنوعی: چشم تیزبین، از غبار ستاره کیوان نابینا شد و گوش باهوش، از نور ستاره صُهیل ناتوان گشت.
هوش مصنوعی: طبع او به خوبی هدف را میشناخت و پیش از اینکه به فکرش بیفتد، راه را درک میکرد و حتی پیش از اینکه با چشمش ببیند، مقصد را مییافت.
هوش مصنوعی: زمانی که پاها سبک و به راحتی بر زمین حرکت کنند، در زیر ران آن شتر زیبا، هم درخشان و هم خوش رنگ میباشد.
هوش مصنوعی: درست گفتی که شب به صورت یک تصویر در آمد و خدا جوهر وجودش را به پیشانی و اعضای بدنش بخشید و این اتفاق در سحر نمود پیدا کرد.
هوش مصنوعی: اگر ماه، ابر، برق، پرنده، باد، تیر و خیال، از بقیه مخلوقات زودتر عبور کنند، این به معنی این است که آنها سریعتر از دیگر موجودات به مقصد میرسند.
هوش مصنوعی: او با شتاب و شوقی که داشت، از هر هفت در وارد شد و در این راه، از خوشحالی و طمع، بر وزیر دادگر پیشی گرفت.
هوش مصنوعی: فردی مانند قوامالملک صدرالدین، که شخصیت عادل و برجستهای دارد، میتواند به خوبی نمایندهای برای تمام ویژگیهای مثبت و کمالات در مجموعهای از ویژگیها و صفات در یک دنیای محدود باشد.
هوش مصنوعی: این شاعر به توصیف ویژگیهای اخلاقی افراد بزرگ پرداخته و میگوید: کسی که دارای حیا و دانش همانند عثمان و علی است، و همچنین کسی که دارای وقار و عدالت مانند ابوبکر و عمر است، واقعاً شایسته احترام و تقدیر است. این صفات از جمله ویژگیهای برجستهای هستند که شخصیت یک فرد را میسازند.
هوش مصنوعی: صبحی خوش و پر از سعادت به وجود آمده است که از ختن تا قیروان را دربرگرفته و برکتش از یمن تا کاشغر منتشر شده است.
هوش مصنوعی: این بیت بیان میکند که عشق و نفرت در هم تنیدهاند و سرنوشت خوب و بد در صلح و جنگ به هم مرتبط است. با این توصیف، به نوعی تداخل و تعامل بین احساسات و اتفاقات مختلف زندگی اشاره شده است.
هوش مصنوعی: زیر سایه کلمات او، پذیرش و رد خواستههایش با ناز و نیاز همراه است؛ زیر تأیید یا خشم او، نفع و ضرر در حرکت است.
هوش مصنوعی: سر خود را بالا بگیر و چشمانت را باز کن، ای نگهبان دین حق، تا ببینی در خراسان قدرت و شکوه پسر.
هوش مصنوعی: شکوه و مقام او تنها در خراسان محدود نمیشود، بلکه شهرت او در تمام گوشههای دنیا پیچیده است.
هوش مصنوعی: آسمان دل او از درخشش ستارهها روشن است و دریاچه generosity او همچون بارانی از سکه و پول فرو میریزد.
هوش مصنوعی: اگر این عجیب است که سکهها از آسمان میبارند، شگفتتر این است که گوهر از آسمان میدرخشد.
هوش مصنوعی: خنجر ترکان نشان از پیروزی او دارد، تا زمانی که دایرههای آسمانی و ستارهها بر مدار خود بچرخند.
هوش مصنوعی: اگر شگفتی نیست که چنبرهای به دور ستارگان بچرخد، پس چه شگفتی است که خنجر به دور پیروزی بچرخد؟
هوش مصنوعی: دشمنان را به یاد آورد و هنگامی که زین را زیر پا بگذارد، پشت خصم را شکست میزند. وقتی سپر را به جلو بیاورد، به راحتی میتواند پیروز شود.
هوش مصنوعی: هر جا که فردی با استقامت و اراده زره خود را بپوشد، نصرت و یاری الهی به او میرسد. همچنین، هر جا که کسی تصمیم به اقدام بگیرد و تلاش کند، مشکلات از پیشرو برطرف میشود و راه برای موفقیت و پیشرفت باز میشود.
هوش مصنوعی: به خاطر بزرگی و اعتبار آن پادشاه، پرندگان در آسمان به او افتخار میکنند و عقابها به دلیل شکوه و عظمت او بر زمین مانند شیرهای نر احساس قدرت و فخر میکنند.
هوش مصنوعی: این شخص یکی از دشمنان را با قدرت و مهارت خود به زمین میزند و دیگری هم مانند زال زر، موهای بلند و زیبا را به دست میگیرد.
هوش مصنوعی: در زمانهایی که بردباری و آرامش بر دنیا حاکم است، همه چیز به خوبی پیش میرود و در روزهایی که کامیابی حاصل میشود، باید مراقب و هوشیار بود.
هوش مصنوعی: چهرهی بخشش تو در بهشت زیباست و چهرهی وجود تو در جهنم به تصویر کشیده شده است.
هوش مصنوعی: هر کسی که بگوید خداوند بر تخت (عرش) نشسته است، باید اعتقادش را با دلیل و برهان محکم ثابت کند تا نشان دهد که این باور تنها نتیجهای از بررسی و سنجش است.
هوش مصنوعی: نسل اسحاق و علی به خاطر تأیید تو به کمال رسیده است، همانطور که نسل عدنان و مضری به تأیید پیامبر به مقام عالی رسیدند.
هوش مصنوعی: تو به خانواده فخر ملک، فضل و حق داری، همانطور که فضل رستم بر خانواده زال زر است.
هوش مصنوعی: کدخدایی بر تو مناسب است، مانند پادشاهی که بر سرزمینش حکمرانی میکند. زیرا هر دو این مقامها از ریشه و ذات درستی برخوردارند.
هوش مصنوعی: توصیف ویژگیها و لطفهای شما تا روز قیامت در تاریخ و زندگی مردم باقی خواهد ماند.
هوش مصنوعی: ستایش بر قلم مروارید مانند تو که عطر مشک را پخش میکند و از عقل نشانهای دارد و از هنر نشانی بر جای گذاشته است.
هوش مصنوعی: همهٔ نکتههای او مانند نوری در چشمِ عقل و خرد است و هر یک از واژههای او مانند خالی است که بر روی زیبایی هنر قرار دارد.
هوش مصنوعی: هر شکلی که از حروف نوشته شود، اگر زیبا و متفاوت باشد، مانند طراحی و نقشهایی است که روی پارچههای باارزش روم و شوشتر ایجاد میشود.
هوش مصنوعی: حکومت و سلطنت شاه به نرمی و زیبایی صدای او وابسته است، مانند اینکه شریعت پیامبر بر اخبار و احکام دین مسلط است.
هوش مصنوعی: در آن لحظه که ارواح از شکل و صورت جدا میشوند، صدای او به ارواح میپیوندد و بر آنها تأثیر میگذارد.
هوش مصنوعی: اگر میدانی که جد و پدرت از تو راضی هستند، چگونه ممکن است که کسی از تو ناخوشنود باشد در حالی که آنها به تو افتخار میکنند؟
هوش مصنوعی: آن کسی که در عرصهی شعر و ادب، توانایی و برجستگیاش به وضوح نمایان است، چرا باید در جایی دورافتاده و نامناسب سکنی گزید؟
هوش مصنوعی: در این یک سال، به خاطر نام او زبانت را در گفتگو دربارهاش باز نکردی و حتی برای یک لحظه هم به او فکر نکردی.
هوش مصنوعی: اگر قلمی در دستان تو چیزی نوشت، از خوشحالی آن قلم، مانند خودت به سوی او رفتی.
هوش مصنوعی: او مانند درختی که برگی نداشت، عریان و خالی به نزد ما آمد. پیش از آنکه درخت بدون برگ شود، او نیز در حالت عریانی و بیپوشش به حضور ما رسید.
هوش مصنوعی: تا زمانی که برکات باران و نور خورشید بر درخت زندگی و سرنوشت انسان تابیده شود، ثمر و نتایج آن در زندگی آشکار خواهد شد.
هوش مصنوعی: برای اینکه ستارهها با من سخن بگویند، به یک نگاه از تو نیاز دارم و برای اینکه تو ستارهها را ببینی، به یک کلام از من احتیاج است.
هوش مصنوعی: گاهی در برابر شاه، سخنانی از مدح و ستایش به میان میآید و گاهی نیز در مقابل تو، سخن از زیبایی و شیرینی میگوید.
هوش مصنوعی: شاهجان با خوشحالی از شهر مرو بازمیگردد، و به جان و دل از مدح و ستایش شاه سخن میگوید و از او سپاسگزاری میکند.
هوش مصنوعی: برای اینکه حال و وضع تمام هفت اقلیم را بشناسند، باید به درگاه تو بیایند و با پرستش گروههای زیاد و ستایشهای فراوان، تو را ستایش کنند.
هوش مصنوعی: همواره با قدرت و اراده خداوند همراه باش، که در حکومتداری تو، مانند آصف (که از شخصیتهای بزرگ تاریخ است) و جم (پادشاه اساطیری) تأثیرگذار خواهی بود.
هوش مصنوعی: هر دو همیشه به کسی که در گنبد آبی قرار دارد و پیروزمند و موفق است، خطاب میشوند.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
عارضش را جامه پوشیدست نیکویی و فر
جامهای کش ابره از مشکت وز آتش آستر
طرفه باشد مشک پیوسته به آتش ماه و سال
و آتشی کو مشک را هرگز نسوزد طرفهتر
چون تواند دل برون آمد ز بند حلقههاش
[...]
بر گرفت از روی دریا ابر فروردین سفر
ز آسمان بر بوستان بارید مروارید تر
گه بروی بوستان اندر کشد پیروزه لوح
گه به روی آسمان اندر کشد سیمین سپر
هر زمانی بوستان را خلعتی پوشد جدا
[...]
اصل نفع و ضر و مایهٔ خوب و زشت و خیر و شر
نیست سوی مرد دانا در دو عالم جز بشر
اصل شر است این حشر کز بوالبشر زاد و فساد
جز فساد و شر هرگز کی بود کار حشر؟
خیر و شر آن جهان از بهر او شد ساخته
[...]
ابر سیمابی اگر سیماب ریزد بر کمر
دود سیماب از کمر ناگاه بنماید اثر
ور ز سرما آبدان قارورۀ شامی شدست
باز بگدازد همی قاروره را قاروره گر
ور سیاه و خشک شد بادام تر ، بیباک نیست
[...]
مابَقی فی النّاسِ حُرٌّ
لاٰوَلاٰفی الْجِنّ حُرٌّ
قَدْمَضیٰحُرُّ الْفَریَقیْنِ
فُحُلْو اُلْعَیْشِ مُرٌّ
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.