مکن در جسم و جان منزل، که این دونست و آن والا
قدم زین هر دو بیرون نه نه آنجا باش و نه اینجا
بهرچ از راه دور افتی چه کفر آن حرف و چه ایمان
بهرچ از دوست وا مانی چه زشت آن نقش و چه زیبا
گواه رهرو آن باشد که سردش یابی از دوزخ
نشان عاشق آن باشد که خشکش بینی از دریا
نبود از خواری آدم که خالی گشت ازو جنت
نبود از عاجزی وامق که عذرا ماند ازو عذرا
سخن کز روی دین گویی چه عبرانی چه سریانی
مکان کز بهر حق جویی چه جابلقا چه جابلسا
شهادت گفتن آن باشد که هم ز اول در آشامی
همه دریای هستی را بدان حرف نهنگ آسا
نیابی خار و خاشاکی در این ره چون به فراشی
کمر بست و به فرق اِستاد در حرف شهادت لا
چو لا از حد انسانی فکندت در ره حیرت
پس از نور الوهیت به الله آی از الا
ز راه دین توان آمد به صحرای نیاز ار نی
به معنی کی رسد مردم گذر ناکرده بر اسما
درون جوهر صفرا همه کفرست و شیطانی
گرت سودای این باشد قدم بیرون نه از صفرا
چه مانی بهر مرداری چو زاغان اندرین پستی
قفس بشکن چو طاووسان یکی بر پر برین بالا
عروس حضرت قرآن نقاب آن گه براندازد
که دارالملک ایمان را مجرد بیند از غوغا
عجب نبود گر از قرآن نصیبت نیست جز نقشی
که از خورشید جز گرمی نیابد چشم نابینا
بمیر ای دوست پیش از مرگ اگر می زندگی خواهی
که ادریس از چنین مردن بهشتی گشت پیش از ما
به تیغ عشق شو کشته که تا عمر ابد یابی
که از شمشیر بویحیا نشان ندهد کس از احیا
چه داری مهر بد مهری کزو بی جان شد اسکندر
چه بازی عشق با یاری کزو بیملک شد دارا
گرت سودای آن باشد کزین سودا برون آیی
زهی سودا که خواهی یافت فردا از چنین سودا
سر اندر راه ملکی نه که هر ساعت همی باشی
تو همچون گوی سرگردان و ره چون پهنه بیپهنا
تو در کشتی فکن خود را مپای از بهر تسبیحی
که خود روحالقدس گوید که بسمالله مجریها
اگر دینت همی باید ز دنیا دار پی بگسل
که حرصش با تو هر ساعت بود بیحرف و بیآوا
همی گوید که دنیا را بدین از دیو بخریدم
اگر دنیا همی خواهی بده دین و ببر دنیا
ببین باری که هر ساعت ازین پیروزه گون خیمه
چه بازیها برون آرد همی این پیر خوش سیما
جهان هزمان همی گوید که دل در ما نبندی به
تو خود می پند ننیوشی ازین گویای ناگویا
گر از آتش همی ترسی به مال کس مشو غره
که اینجا صورتش مالست و آنجا شکلش اژدرها
از آتش دان حواست را همیشه مستی و هستی
ز دوزخ دان نهادت را هماره مولد و منشا
پس اکنون گر سوی دوزخگرایی بس عجب نبود
که سوی کل خود باشد همیشه جنبش اجزا
گر امروز آتش شهوت بکشتی بیگمان رستی
و گرنه تف آن آتش ترا هیزم کند فردا
تو از خاکی بسان خاک تن در ده درین پستی
مگر گردی چو جان و عقل هم والی و هم والا
که تا پستست خاک اینجا همه نفعست لیک آن گه
بلای دیدهها گردد، چو بالا گیرد از نکبا
ز باد فقه و باد فقر دین را هیچ نگشاید
میان دربند کاری را که این رنگست و آن آوا
مگو مغرور غافل را برای امن او نکته
مده محرور جاهل را ز بهر طبع او خرما
چو علمت هست خدمت کن چو دانایان که زشت آید
گرفته چینیان احرام و مکی خفته در بطحا
نه صوت از بهر آن آمد که سوزی مزهر زهره
نه حرف از بهر آن آمد، که دزدی چادر زهرا
ترا تیغی به کف دادند تا غزوی کنی با خود
تو چون از وی سپر سازی نمانی زنده در هیجا
به نزد چون تو بیحسی چه دانایی چه نادانی
به دست چون تو نامردی چه نرم آهن چه روهینا
ترا بس ناخوشست آواز لیکن اندرین گنبد
خوش آوازت همی دارد صدای گنبد خضرا
ولیک آن گه خجل گردی که استادی ترا گوید
که با داوود پیغمبر رسیلی کن درین صحرا
تو چون موری و این راهست همچون موی بت رویان
مرو زنهار بر تقلید و بر تخمین و بر عمیا
چو علم آموختی از حرص آن گه ترس کاندر شب
چو دزدی با چراغ آید گزیدهتر برد کالا
از این مشتی ریاست جوی رعنا هیچ نگشاید
مسلمانی ز سلمان جوی و درد دین ز بودردا
به صاحب دولتی پیوند اگر نامی همی جویی
که از یک چاکری عیسی چنان معروف شد یلدا
قدم در راه مردی نه که راه و گاه و جاهش را
نباشد تا ابد مقطع نبودست از ازل مبدا
ز بهر قالب اوراست این ارواح مستوفی
ز بهر حالت اوراست این انفاس مستوفا
ز بهر کشت آنجا راست اینجا کشتن آدم
ز بهر زاد آنجا راست اینجا زادن حوا
تو پنداری که بر بازیست این میدان چون مینو
تو پنداری که بر هرزهست این الوان چون مینا
وگر نز بهر دینستی در اندر بنددی گردون
وگر نز بهر شرعستی، کمر بگشایدی جوزا
چو تن جان را مزین کن به علم دین که زشت آید
درون سو شاه عریان و برون سو کوشک در دیبا
ز طاعت جامهای نو کن ز بهر آن جهان ورنه
چو مرگ این جامه بستاند تو عریان مانی و رسوا
خود از نسل جهانبانان نزاید هیچ تا باشد
مر او را کوی پر عنین و ما را خانه پر عذرا
نبینی طبع را طبعی چو کرد انصاف رخ پنهان
نیابی دیو را دیوی چو کرد اخلاص رخ پیدا
ترا یزدان همی گوید که در دنیا مخور باده
ترا ترسا همی گوید که در صفرا مخور خلوا
ز بهر دین بنگذاری حرام از گفتهٔ یزدان
ولیک از بهر تن مانی حلال از گفتهٔ ترسا
گرت نزهت همی باید به صحرای قناعت شو
که آنجا باغ در باغست و خوان در خوان و وا در وا
گر از زحمت همی ترسی ز نااهلان ببر صحبت
که از دام زبون گیران به عزلت رسته شد عنقا
مرا باری بحمدالله ز راه رافت و رحمت
به سوی خطهٔ وحدت برد عقل از خط اشیا
به دل نندیشم از نعمت نه در دنیا نه در عقبا
همی خواهم به هر ساعت چه در سرا چه در ضرا
که یارب مر سنایی را سنایی ده تو در حکمت
چنان کز وی به رشک افتد روان بوعلی سینا
مگردانم درین عالم ز بیش آزی و کم عقلی
چو رای عاشقان گردان چو طبع بیدلان شیدا
ز راه رحمت و رافت چو جان پاک معصومان
مرا از زحمت تنها بکن پیش از اجل تنها
زبان مختصر عقلان ببند اندر جهان بر من
که تا چون خود نخوانندم حریص و مفسد و رعنا
مگردان عمر من چون گل که در طفلی شود کشته
مگردان حرص من چون مُل که در پیری شود برنا
بحرص ار شربتی خوردم مگیر از من که بد کردم
بیابان بود و تابستان و آب سرد و استسقا
به هرچ از اولیا گویند «ارزُقنی» و «وفِّقنی»
به هرچ از انبیا گویند «آمنّا» و «صدَّقنا»
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر به بررسی جستجوی حقیقت و رهایی از مادیات میپردازد. شاعر به مخاطب میگوید که در هیچیک از دنیای مادی و جسمی منزل نکند، زیرا هر دو دنیا فانی و ناپایدارند. او به عشق و معرفت الهی اشاره میکند و میگوید که عشق حقیقی انسان را از قید و بندهای دنیایی آزاد میکند.
شاعر همچنین تأکید میکند که تمام تجربههای دینی و معنوی باید از دل برآید و از دنیا باید دل برید تا به حقیقت دست یافت. در نهایت، او جامعهای را ترسیم میکند که انسانها باید در آن به علم و معرفت واقعی پایبند باشند و از حرص و ولع در دنیا دوری کنند تا به آرامش برسند. شعر به نوعی دعوت به تفکر عمیق و زندگی معنوی است که فراتر از ظواهر دنیایی باشد.
هوش مصنوعی: در جسم و جان خود، سکونت نکن؛ زیرا یکی از این دو پایینتر است و آن یکی بلندتر. از این دو بالاتر برو، نه در آن جا باش و نه در این جا.
هوش مصنوعی: هر چه از مسیر خود دور شوی، کفر را در آن سخن و ایمان را در آن میبینی. هر چه از دوستانت دور بمانی، شکل و نقش آن چه زشت و چه زیبا خواهد بود.
هوش مصنوعی: علامت کسی که در مسیر حق قدم برداشته، آن است که در سختیها و مشکلات از جهنم دوری میکند. اما علامت یک عاشق واقعی آن است که اگر او را از دریا دور ببینی، به نظر میرسد که دیگر آب و زندگی برایش وجود ندارد.
هوش مصنوعی: این بیت به توصیف حالتی میپردازد که انسان از دست دادن ارزشها و ویژگیهای برتر خود را تجربه میکند. اگر آدمی دچار فروتنی و ضعف شود، ممکن است از بهشت و زیباییهای آن دور بماند. همچنین، اگر کسی به خاطر ناتوانی و عجز، نتواند به جایی برسد، ممکن است حالت ناپسندی را تجربه کند. در اینجا، بیان میشود که خالی شدن از فضیلتها و شایستگیها، میتواند به تلخی و ناامیدی منجر شود.
هوش مصنوعی: هر کلامی که بر اساس ایمان و دین گفته شود، فرقی نمیکند به کدام زبان باشد، و هر جایی که برای جستجوی حقیقت بروی، فرقی ندارد کجا باشد.
هوش مصنوعی: شهادت دادن به این معناست که از ابتدا در عمق هستی غوطهور باشی و همانند نهنگی که در دریا شناور است، با قدرت و آگاهی به اسرار و حقایق آن پی ببری.
هوش مصنوعی: در این مسیر، چون کسی که کمر به کار بسته و بر سر ایستاده است، نباید هیچ چیز بیارزش و ناچیزی را پیدا کنی. در واقع، اگر کسی به جدیت به موضوعی پردازد، از چیزهای بیاهمیت دور خواهد شد.
هوش مصنوعی: وقتی که تو از مرزهای انسانی فراتر روی و در مسیر حیرت قرار میگیری، پس از درخشش الهی، به سوی خداوند بازگرد.
هوش مصنوعی: برای رسیدن به کمال و معنای حقیقی در مسیر دین، باید از مراحل و آزمونهای مختلفی عبور کرد. اگر کسی بدون گذراندن این مراحل بخواهد به درک عمیق و واقعی برسد، مانند کسی است که با نرسیدن به اصل موضوع، نمیتواند حکمت و معرفت را درک کند.
هوش مصنوعی: هر چیزی که در طبیعت تلخ و بد است، نشاندهندهی کفر و شیطان است. اگر به دنبال این ویژگیها باشی، بهتر است از این صفات دوری کنی و قدم در مسیرهای نیکو و سالم برداری.
هوش مصنوعی: این بیت به باوری اشاره دارد که در آن، به جای زندگی در محیطی پایین و تاریک مانند زاغان، باید به دنبال رهایی و زندگی بالاتر مانند طاووسان باشیم. به عبارت دیگر، باید تلاش کنیم تا از محدودیتها و مشکلات فراتر برویم و به سوی آسمان و بالندگی حرکت کنیم.
هوش مصنوعی: عروس قرآن زمانی چهرهاش را نمایان میکند که سرای ایمان را از هیاهو و شلوغیها خالی ببیند.
هوش مصنوعی: تعجبی ندارد اگر از قرآن چیزی نصیب تو نشود جز ظاهری که مانند خورشید فقط برای چشم نابینا گرما به ارمغان میآورد.
هوش مصنوعی: ای دوست، اگر میخواهی زندگی را به درستی تجربه کنی، بهتر است پیش از آنکه مرگ سراغت بیاید، از دنیا بروی. چون ادریس به خاطر چنین مرگی به بهشت رفت قبل از ما.
هوش مصنوعی: اگر به عشق تن به مرگ بدهی، زندگی ابدی را به دست میآوری، زیرا کسی که به وسیله شمشیر کشته شده، دیگر از بوی زندگی خبری نخواهد داشت.
هوش مصنوعی: این بیت به بررسی تأثیر عشق و محبت بر زندگی انسانها پرداخته است. شاعر میگوید که عشق میتواند به اندازهای قدرتمند باشد که حتی بزرگترین و قدرتمندترین افراد مانند اسکندر و دارا را تحت تأثیر قرار دهد و آنها را از قدرت و سلطنتشان خارج کند. در واقع، عشق و محبت به نوعی میتواند زندگی و اهداف افراد را دگرگون کند.
هوش مصنوعی: اگر بر این فکر باشی که از این آرزو و خیال خارج شوی، باید بگویی که این آرزو چه خوب است، زیرا فردا از چنین خیالی بهرهمند خواهی شد.
هوش مصنوعی: در زندگی باید هدفی مشخص داشته باشی، نه اینکه هر لحظه در حال گشت و گذار بیهدف باشی. مانند گوی سرگردانی که در فضایی بیمرز و بدون سمت و سو حرکت میکند.
هوش مصنوعی: خودت را در دریای زندگی غرق نکن و نگران نباش برای اینکه به یاد خداو تسبیحات بگویی، زیرا خود روحالقدس به تو کمک میکند و برکت میدهد.
هوش مصنوعی: اگر میخواهی دینت حفظ شود، باید دلبستگیات به دنیا را قطع کنی؛ زیرا هر لحظه حرص دنیا با تو هست، بدون اینکه حرفی بزند یا صدایی از خود درآورد.
هوش مصنوعی: او میگوید که من این دنیا را با آگاهی از خطراتش از دیو خریدهام. اگر تو هم میخواهی دنیا را به دست آوری، باید دین و ایمان خود را بدهی و دنیای فانی را بپذیری.
هوش مصنوعی: به تماشا بنشین که هر لحظه از این خیمه رنگارنگ چه نمایشهایی را به نمایش میگذارد و این پیرمرد خوشچهره چگونه آنها را به تصویر میکشد.
هوش مصنوعی: جهان همیشه به ما میگوید که دل را به کسی نبندیم، اما خودمان فکر میکنیم که این حرف را نمیشنویم یا نمیتوانیم درک کنیم.
هوش مصنوعی: اگر از آتش میترسی، به ثروت دیگران دل خوش نکن؛ چرا که در این دنیا صورت ثروت چیزی است، اما در جهان دیگر، ممکن است همان چیز ظاهر زهرآگینی باشد.
هوش مصنوعی: از آتش دان یعنی از خشم و مشکلاتی که در زندگی وجود دارد، همیشه هوشیار و آگاه باش. همچنین، حواست را از دوزخ و چالشها دور نگهدار و به مبدأ یا انگیزههای اصلی خود توجه کن. همواره باید به منبع وجود و انرژی خود بازگردی.
هوش مصنوعی: اگر اکنون به سمت دوزخ بروی، جالب نیست؛ زیرا همواره اجزا به سوی کل خود حرکت دارند.
هوش مصنوعی: اگر امروز به خواستهها و هوسهای خود غلبه کنی، قطعاً آزاد خواهی شد، وگرنه فردا آتش این هوسها تو را به تنگنا خواهد کشید و مانند هیزم به آتش زندگیات اضافه میشود.
هوش مصنوعی: تو همانند خاکی، و در این دنیا با بدن خود در پایینترین مرتبه هستی. اما اگر به ترقی و کمال برسدی، میتوانی همچون جان و عقل، هم حاکم و هم والا باشی.
هوش مصنوعی: تا زمانی که در اینجا پایین هستیم، همه چیز به نفع ماست، اما وقتی که مشکلات و بلای دیدگان پیش بیاید و اوج بگیرد، شرایط تغییر میکند.
هوش مصنوعی: هیچ چیز نمیتواند به وضوح و روشنی دین را برای کسی روشن کند، چون مسائل فقهی و فقر، به تنهایی نمیتوانند به زبان خود بیانگر عمق معانی و مفاهیم باشند. این به نوعی نشاندهندهی دشواری در درک حقیقت است که میان ظواهر و معانی پنهان قرار دارد.
هوش مصنوعی: به مغرور و غافل نگو که برای امنیتش نصیحتی نکن. این نصیحت فقط به جز از او نسبت به طبعش توجهی ندارد.
هوش مصنوعی: وقتی که آگاهی و دانش داری، باید مثل دانشمندان خدمتگزاری کنی، چرا که نیکو نیست در حالی که وظایف خود را انجام نمیدهی، انسانهای پرعیش و خوشگذران در بیخبر بودن بخوابند.
هوش مصنوعی: صدا و گفتار نه برای آن است که شوری را به نمایش بگذارند، و نه برای اینکه دزدی در چادر زیبا و محترم زهرای اطهار رخ دهد.
هوش مصنوعی: به تو شمشیری دادهاند تا در میدان نبرد بجنگی، اما اگر بخواهی از آن شمشیر استفاده کنی و از خود دفاع کنی، دیگر زنده نمیمانی.
هوش مصنوعی: در مقابل کسانی مانند تو که بیاحساس هستند، دانایی و نادانی هیچ فرقی نمیکند. وقتی تو مردی نامرد هستی، دیگر نرمی آهن و لطافت درخت هم به چه کار میآید؟
هوش مصنوعی: صدای تو شاید در نظر خودت ناخوشایند باشد، اما در این گنبد آسمانی، صدای زیبایت به خوبی شنیده میشود و گنبد سبز نیز آن را به خوبی منعکس میکند.
هوش مصنوعی: اما زمانی خجالتزده خواهی شد که استادت به تو بگوید که در این بیابان مانند داوود پیامبر عمل کن.
هوش مصنوعی: تو مانند یک مور هستی و این مسیر همانند موی زیبا بر چهره محبوبان است. پس ای برادر، از تقلید و تخمین و به صورت نابینا قدم برندار.
هوش مصنوعی: وقتی که علم و دانش را فراگرفتی، از حرص و طمع بپر که چون شب فرا برسد، مانند دزدی که با چراغ میآید، بهتر و گزیدهتر از قبل آسیب میبیند.
هوش مصنوعی: هیچ شخصی با این جلوه و مقامات دنیوی به حقیقت دین و احساس درد و رنج دینی نخواهد رسید. سلمان، که نماد معرفت و ایمان است، از چنین کسانی بهرهای نخواهد برد.
هوش مصنوعی: اگر میخواهی نام و شهرتی به دست بیاوری، بهتر است با کسی که مقام و قدرت دارد ارتباط برقرار کنی؛ زیرا حتی یک خدمتگذاری مثل عیسی به خاطر ارتباط با افراد توانا بسیار معروف شد.
هوش مصنوعی: در اینجا به کسی اشاره میشود که در مسیر زندگی یا پیشرفت خود، باید قدم در راه مردان بزرگ بگذارد. این راه به قدری واضح و روشن نیست که به آسانی قابل شناسایی باشد. این فرد باید بداند که محدودیتها و موانع همیشگی نیستند و از زمانهای دور وجود نداشتهاند، بلکه میتوان به پیشرفت و موفقیت دست پیدا کرد.
هوش مصنوعی: این بیت به این معناست که ارواح و نفسها به خاطر شکل و حالتهای مختلفی که دارند، وجودشان را به دست میآورند. به عبارتی دیگر، وضعیت و قالب خاصی که آنها به خود میگیرند، باعث میشود که وجودشان معنا پیدا کند.
هوش مصنوعی: برای برداشت محصول باید در جایی تلاش کرد، اما در اینجا کشتن انسان فقط به خاطر زایش میباشد. اینجا هم برای زایش حوا لازم است تلاش زیادی کرد.
هوش مصنوعی: تو فکر میکنی که این میدان، بازیای ساده است، درست مانند مینو. و همچنین تصور میکنی که این رنگها بیارزش و بیمعنا هستند، مانند مینا.
هوش مصنوعی: اگر به خاطر دین و مذهب به دنیا آمدهای، باید در سختیها و محدودیتها صبر کنی، ولی اگر فقط به خاطر قوانینی که در دنیا وجود دارد زندگی میکنی، باید در برابر چالشها و مشکلات مقاوم باشی و به ادامه زندگی ادامه دهی.
هوش مصنوعی: بدن را با علم دین زینت بده، زیرا که وجود انسان بدون علم و آگاهی، مانند شاهی برهنه است که زیبایی ندارد و از بیرون نیز مانند کاخی که پوشش ظریف ندارد، ناپسند به نظر میرسد.
هوش مصنوعی: برای آن جهان، بهترین لباس را از اطاعت خداوند بپوش، وگرنه وقتی مرگ فرا برسد، این لباس از تو گرفته میشود و تو بیپوشش و شرمگین میمانی.
هوش مصنوعی: هیچکس از فرزندان پادشاهان زاده نمیشود تا آنکه او را سرزمین پر از زناکاران باشد و ما منزلی پر از پاکان داریم.
هوش مصنوعی: اگر طبع انسان انصاف را رعایت کند، به سختی میتوان به ماهیت واقعی او پی برد. و اگر کسی بتواند به درستی و با اخلاص رفتار کند، چهره زشت و پلیدش نیز نمایان نخواهد شد.
هوش مصنوعی: خداوند به تو میگوید که در این دنیا از شراب نخور، در حالی که ترسایان به تو میگویند که از غذاهای چرب و سنگین نیز دوری کن.
هوش مصنوعی: برای حفظ دین، هر چیز حرامی را از دستور خداوند ترک میکنی، اما برای رضایت بدنت، چیزی را که بی دینان حلال میدانند، پذیرفتهای.
هوش مصنوعی: اگر میخواهی از زندگیات لذت ببری و آرامش یابی، باید به دنیای قناعت و رضایت نفس برسی، زیرا در آنجا خیری بزرگ و فراوانی وجود دارد.
هوش مصنوعی: اگر از زحمت و سختی میترسی، به همراهی نااهلان پایان بده. چون پرندهای که از دامهای پست و کوچک آزاد شده، به آرامش و تنهایی پناه میبرد.
هوش مصنوعی: خوشبختانه، با لطف و مهربانی خداوند، عقل من از مسیر موجودات به سمت سرزمین اتحاد راه یافته است.
هوش مصنوعی: من به دل مشغول نیستم که از نعمتها چه در دنیا و چه در آخرت فکر کنم، بلکه هر لحظه میخواهم از زندگیام در خوشی و خوشبختی بهرهمند شوم.
هوش مصنوعی: خدایا، به سنایی چنین دانشی عطا کن که روح بوعلی سینا از آن به شگفتی بیفتد.
هوش مصنوعی: در این دنیا، نه به خاطر زیادتی یا کمبود عقل، دیوانهوار رفتار میکنم. مانند عاشقانی که در عشق خود شور و شوق دارند و همچون افرادی که در حالت بیداری، دچار شیدایی هستند، اقدام من نیز همینگونه است.
هوش مصنوعی: از راه مهربانی و رحمت، ای جان پاک معصومان، مرا از زحمتهای جسمی آزاد کن قبل از آنکه مرگ به سراغم بیاید.
هوش مصنوعی: زبان خود را کوتاه کن و در این دنیا در مورد من سخن بگو که نکند مثل خودم مرا طمعکار و فاسد و زیبا بگویند.
هوش مصنوعی: عمر من را مانند گلی که در جوانی از بین میرود، نابود نکن. همچنین حواسم را هم به چیزهایی که در سن پیری به دست میآورم، مشغول نکن.
هوش مصنوعی: اگر من از آب خنکی نوشیدم، مرا سرزنش نکن که کار بدی کردهام. در آن زمان، بیابان و فصل تابستان بود و تشنگی بر من غلبه کرده بود.
هوش مصنوعی: هر یک از اولیا از خدا میخواهند که به آنان روزی دهد و توفیق عطا کند، در حالی که پیامبران ایمان آورده و تایید کردهاند.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
همین شعر » بیت ۵۷
که یارب مر سنایی را سنایی ده تو در حکمت
چنان کز وی به رشک افتد روان بوعلی سینا
که یارب مر سنایی را سنایی ده تو در حکمت
چنان کز وی به رشک آید روان بوعلی سینا
بر آمد پیلگون ابری ز روی نیلگون دریا
چو رای عاشقان گردان چو طبع بیدلان شیدا
چو گردان گشته سیلابی میان آب آسوده
چو گردان گردباد تندگردی تیره اندروا
ببارید و ز هم بگسست و گردان گشت بر گردون
[...]
خداوندی که در وحدت قدیم است از همه اشیا
نه اندر وحدتش کثرت، نه مُحدَث زین همه تنها
چه گوئی از چه او عالم پدید آورد از لولو
که نه مادت بد و صورت، نه بالا بود و نه پهنا
همی گوئی که بر معلول خود علت بود سابق
[...]
چه جرمست اینکه هر ساعت ز روی نیلگون دریا
زمین را سایبان بندد بپیش گنبد خضرا ؟
چو در بالا بود باشد بچشمش آب در پستی
چو در پستی بود باشد بکامش دود بر بالا
گهی از دامن دریا شود بر گوشۀ گردون
[...]
بهر چیزی بود خرسند هرکش قدر بی بالا
بهفت اقلیم نپسندد کسی کش همتی والا
ز خاک و باد و آب آتش شرف دارد فزون زیرا
که چون باشد سوی پستی بود میلش سوی بالا
ندارد هیچ مخلوقی بعالم قدرت خالق
[...]
سپاه ابر نیسانی ز دریا رفت بر صحرا
نثار لؤلؤ لالا به صحرا برد از دریا
چون گردی کش برانگیزد سم شبدیز شاهنشه
ز روی مرکز غبرا به روی گنبد خضرا
گهی ماننده دودی مسطح بر هوا شکلش
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال ۳۰ حاشیه برای این شعر نوشته شده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.