گر یار نگارینم در من نگرانستی
بار غم و رنج او بر من نه گرانستی
ور غمزهٔ غمارش رازش نگشادستی
از خلق جهان رازم همواره نهانستی
گویی چو بهشتستی آراسته و خرم
گر دوست به کوی من گهگه گذرانستی
ای کاش که قوت من بودی ز دو یاقوتش
تا بر سر او چشمم یاقوت نشانستی
ای کاش که از بزمم غایب نشدی هرگز
تا بزم من از رویش چون لاله ستانستی
رخسار چو ماه او بگرفت ز خط هاله
گر مه نگرفتستی آن خط نه چنانستی
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: در این شعر، شاعر به معشوق خود اشاره میکند و احساسات عمیق خود را نسبت به او بیان میکند. او از نگرانیهای خود درباره معشوق میگوید و اینکه بار غم و رنج او را بر دوش میکشد. شاعر همچنین به زیبایی و جذابیت معشوق اشاره میکند و آرزو میکند که همیشه در کنار او باشد. او نسبت به راز و زیبایی درونی معشوقش حساس است و به وصف چهره زیبا و دلفریب او میپردازد. این شعر بیانگر عشق و دلتنگی عمیق شاعر برای معشوقش است.
هوش مصنوعی: اگر محبوب زیباروی من نگران من است، بنابراین بار غم و رنج او بر دوشم سنگینی نمیکند.
هوش مصنوعی: اگر راز او را با یکی از چشم بر هم زدن فاش نکردی، پس راز من در این دنیا همیشه مخفی خواهد ماند.
هوش مصنوعی: به نظر میرسد تو بهشتی زیبا و شاداب هستی، وقتی که گاهی در کوچه من قدم میزنی و میآیی.
هوش مصنوعی: این آرزو را دارم که تو مانند دو جواهر قرمز در دلم میدرخشیدی تا با نگاه کردن به تو، چشمانم رنگ یاقوت را به یادم میآورد.
هوش مصنوعی: ای کاش هرگز از مهمانی من دور نمیشدی، تا زیباییات مانند گل لاله، جاذبهٔ بزم من را بیشتر میکرد.
هوش مصنوعی: صورتش مانند ماه است، اگر پردهای روشن بر چهرهاش بیفتد، اگر مه آن را نپوشاند، این خط و نشان بر چهره او اینگونه نخواهد بود.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
گر هیچ نگارینم بر خلق عیانستی
ای شاد که خلقستی ای خوش که جهانستی
از خلق نهان زان شد تا جمله ترا باشد
گر هیچ پدیدستی زان همگانستی
جان دید جمالش را ور نه به همه دانش
[...]
گر نرگس خون خوارش دربند امانستی
هم زهر شکر گشتی هم گرگ شبانستی
هم دور قمر یارا چون بنده بدی ما را
هم ساغر سلطانی اندر دورانستی
هم کوه بدان سختی چون شیره و شیرستی
[...]
گر سینه شود سینا، بی تاب و توانستی
تاب من و آن جلوه، مهتاب و کتانستی
آسان به قد و عارض، عاشق ندهد دل را
آنی ست نکویان را، دل داده ازآنستی
آن ماه فلک پیما، بنمود شبی سیما
[...]
اندوه پرافشانی از چهره عیانستی
خون ناشده رنگ اکنون از دیده روانستی
غم راست به دلسوزی سعی ادب آموزی
انداختگانش را اندازه نشنانستی
صد ره به هوس خود را با وصل تو سنجیدم
[...]
آن چهره بدین خوبی آشوب جهانستی
گویند بهشتیهست گر هست همانستی
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال یک حاشیه برای این شعر نوشته شده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
reply flag link
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.