گنجور

 
امیر معزی

دریاست خاطر من و گوهر در او سخن

در مجلس شریف تو گوهر کنم نثار

شعری که خاطرم به معانی بپرورد

باشد یکی طویله پر از در شاهوار

در نقد و در شناختن شعرهای خویش

بر همت و کفایت تو کردم اختصار

تا هست در زمانهٔ فانی بلند و پست

تا هست در میانهٔ ‌گیتی عزیز و خوار

بادی بلند و دشمن تو باد سرنگون

بادی عزیز و حاسد تو باد خاکسار

اقبال همنشین تو بالصیف و الشتاء

توفیق رهنمای تو فی‌ اللیل و النهار