دریاست خاطر من و گوهر در او سخن
در مجلس شریف تو گوهر کنم نثار
شعری که خاطرم به معانی بپرورد
باشد یکی طویله پر از در شاهوار
در نقد و در شناختن شعرهای خویش
بر همت و کفایت تو کردم اختصار
تا هست در زمانهٔ فانی بلند و پست
تا هست در میانهٔ گیتی عزیز و خوار
بادی بلند و دشمن تو باد سرنگون
بادی عزیز و حاسد تو باد خاکسار
اقبال همنشین تو بالصیف و الشتاء
توفیق رهنمای تو فی اللیل و النهار
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: شاعر در این قطعه به بیان احساسات و تفکرات خود درباره دوست و گوهری که در مجلس او حاضر است، میپردازد. او میگوید که در این محیط شریف، از گوهر صحبت کرده و اشعارش را با دقت و شناخت از خود ارائه میدهد. او همچنین به وجود تضادها در دنیا اشاره میکند؛ جایی که انسانها هم میتوانند بزرگ و عزیز و هم خوار و پست باشند. به دشمنان خود ناخوش را تسلیت میگوید و به دوست خود احترام میگذارد و برای او دعا میکند که در هر لحظه مورد توفیق الهی قرار گیرد.
هوش مصنوعی: فکر من مانند دریا است و در آن گوهرهایی وجود دارد. در محفل با ارزش تو، این گوهرهای گرانبها را نثار میکنم.
هوش مصنوعی: شعری که در ذهن من پرورش میدهد، مانند یک طویله است که پر از نعمتهای با ارزش و گرانبهاست.
هوش مصنوعی: در ارزیابی و آشنایی با اشعار خود، تلاش و توانمندی تو را مختصر بیان کردم.
هوش مصنوعی: تا وقتی که در این دنیا موجودات با مقام و محبوبیت و همچنین موجودات بیمقدار وجود دارند، همواره بالا و پایین در جامعه وجود خواهد داشت.
هوش مصنوعی: به توفیق الهی، دشمنت را به زمین میزنم و کسی که به تو حسادت میورزد، در برابر تو فروتن و خوار خواهد بود.
هوش مصنوعی: اقبال در اینجا به خوشاقبالی و سعادت اشاره دارد که با تو وجود دارد. در حقیقت، تو همچون آفتاب و باران هستی که در تمام روز و شب، راهنمای او در زندگیاش میشوی. یعنی حضور تو به اقبال و موفقیت او کمک میکند و او را در مسیر درست هدایت میکند.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
ای خواجه، این همه که تو بر میدهی شمار
بادام تر و سهیکی و بهمان و باستار
مار است این جهان و جهانجوی مارگیر
از مارگیر مار برآرد همی دمار
نیلوفر کبود نگه کن میان آب
چون تیغ آبداده و یاقوت آبدار
همرنگ آسمان و به کردار آسمان
زردیش بر میانه چو ماه ده و چار
چون راهبی که دو رخ او سال و ماه زرد
[...]
از دیدن و بسودن رخسار و زلف یار
در دست مشک دارم و در دیده لاله زار
بامشک رنگ دارم از آن زلف مشکرنگ
با لاله کار دارم از آن روی لاله کار
ماندست چون دل من در زلف او اسیر
[...]
یکروز مانده باز زماه بزرگوار
آیین مهر گان نتوان کرد خواستار
آواز چنگ وبربط و بوی شراب خوش
با ماه روزه کی بود این هر دو سازگار
ورزانکه یاد از و نکنی تنگدل شود
[...]
باران قطره قطره همی بارم ابروار
هر روز خیره خیره ازین چشم سیل بار
ز آن قطره قطره، قطره باران شده خجل
ز آن خیره خیره، خیره دل من ز هجر یار
یاری که ذره ذره نماید همی نظر
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.