گنجور

 
امیر معزی

ای شاد ز تو خلق و تو از دولت خود شاد

دنیا به تو آراسته و دین به تو آباد

ایزد همه آفاق تورا داد سراسر

حقّا که سزاوار تو بود آنچه تو را داد

معلوم شد از تیغ تو هم نصرت و هم فتح

موجود شد از طبع تو هم دانش و هم داد

در شرع به شمشیر تو شد سوخته بِدعَت

در ملک به فرمان تو شد کاسته بیداد

از لشکر تو هست به روم اندر آسیب

وز خنجر تو هست به شام اندرْ فریاد

با فر تو و فتح تو در مشرق و مغرب

از فر جم و فتح سکندر که‌ کند یاد

قفلِ در فتنه است وکلیدِ در روزی

در رزم سر تیغت و در بزم کفِ راد

تا آتش تیغ توببرد آب مخالف

در خاک شد آن‌کس‌که بُد اندر سر او باد

بس آهن و پولاد که از حَزمِ تو شد موم

بس موم‌ که از عزم تو شد آهن و پولاد

بس حِصن‌ که شاهان بگشودند به ده سال

بخت تو کمر بست و به یک ساعت بگشاد

بس خصم‌که پای از سر خط تو برون برد

چون دید سر تیغ تو از پای درافتاد

یکساله فتوح تو ز هفتاد فزون است

سال تو هنوز آمده بر نیمهٔ هفتاد

گر عدل به هشتاد کند عمر بزرگان

پس عدل تو عمر تو کشد بر صد و هشتاد

ای درکف پیمانت دل حاضر و غایب

ای بر خط فرمانت سر بنده و آزاد

آن کیست که دل درکف پیمان تو نَسپَرد

وان کیست که سر بر خط فرمان تو ننهاد

گرچه خرد استاد همه آدمیان است

از دولت و اقبال خرد را تویی استاد

حکمت چو عروس است و عطای تو چوکابین

رای تو چو مَشّاطه و جود تو چو داماد

بنشین به خوشی شاد که اقبال تو داری

تو شاد به اقبال و همه خلق به تو شاد

 
 
 
فانوس خیال: گنجور با قلموی هوش مصنوعی
قطران تبریزی

آباد بر این بر که و این طارم آباد

وز هر دو خداوند جهان کامروا باد

این برکه افروخته چون چشمه خورشید

وین طارم آراسته چون قبله نوشاد

با آن نبرد هیچکس از ماء معین نام

[...]

مشاهدهٔ ۲ مورد هم آهنگ دیگر از قطران تبریزی
امیر معزی

از دولت عالی به سعادت ستدم داد

زین خلعت فاخر که خداوند مرا داد

جون دجلهٔ بغداد مرا بود دو دیده

دجله بشد و خانهٔ من‌گشت چو بغداد

در پیش شهنشاه چو دو بیت بگفتم

[...]

مشاهدهٔ ۱ مورد هم آهنگ دیگر از امیر معزی
سنایی

تا کی کنم از طرهٔ تو فریاد

تا کی کشم از غمزهٔ تو بیداد

یک شهر زن و مرد همی باز ندانند

فریاد من از خنده و بیداد تو از داد

آن روز که زلفین نگون تو بدیدند

[...]

جمال‌الدین عبدالرزاق

ای ملک بدیدار تو چون باغ بگل شاد

عالم بوجود تو چو روح از جسد آباد

با رحمت تو دود سقر مروحه روح

با هیبت تو نکهت صبح آذر حداد

از حزم تو پوشید زره قامت ماهی

[...]

کمال خجندی

افتاد دل از پای و ندانم ز چه افتاد

فریاد ز شوخی که ملول است ز فریاد

هر خانه که در کوی طرب ساخته بودیم

سیلاب غمش آمد و بر کند ز بنیاد

گوید به رقیبان که فراموش کنیدش

[...]

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه