از هیبت و نهیب تو ای خسرو جهان
گشتند دشمنان بیجان تو و بیروان
رُمحِ همه قلم شد و فَرقِ همه قَدَم
روی همه قفا شد و سود همه زیان
بر پایشان چو کُندهٔ پولاد شد رکاب
بر دستشان چو حلقهٔ زنجیر شد عنان
شمشیر در نهاده چو خصمان بهٔکدگر
آن بدسگال این شده این بدسگال آن
زین سان وزین نهاد گریزند سربهسر
آسیمه در ولایت و آشفته در جهان
گه گوید این که شعلهٔ تیغ آمد الحذر
گه گوید آنکه نامهٔ عفو آمد اَلْاَمان
دل باید و خزانه و تیغ و سپاه و تخت
تا بر مراد خویش بود مرد کامران
یعقوب را چو زین همه عُدَّت یکی نبود
بیهوده قصد ملک چرا کرد رایگان
از پیش لاف زدکه منم مردکارزار
چون وقت حمله بود شد از بیم تو نهان
بس کسکهگاه حمله چو میشی بودضعیف
هرچند گاه لاف چو شیری بود ژیان
بگریخت زین ولایت و شد باز جای خویش
چون یافت از علامت و مَنجوق تو نشان
آری چو بانگ جُلجُل باز آید از هوا
دُرّاج زود بازگریزد در آشیان
کاسان و اوزگندو سمرقند پیش ازین
بودست گنجخانهٔ چندین تکین و خان
بیآنکه در نبرد فروزنده شد حُسام
بیآنکه در مصاف درخشنده شد سنان
بیآنکه شد کشیده یکی خنجر از نیام
بیآنکه شدگشاده یکی ناوک از کمان
بگشادی این سه قلعه که هر قلعه را سزد
کس مهرکوتوال بود ماه پاسبان
از اوزگند تا به فَرَب بستدی ز خصم
بستی میان و فتنه برونکردی از میان
هرگز که یافته است چنین طالعی قوی
هرگز که داشته است چنین دولتی جوان
از مُعتَصَم گذشته کرا بود جز تو را
این ملک و این خزانه و این لشکرگران
از ترک و دیلم و عرب و روم عالمی
جز تو به اوزگَند که آورد زاصفهان
جز تو حصار و خانهٔ خاقانیان که کرد
جای امیر و حاجب و سالار و پهلوان
اخبار و قصهٔ تو ز بس گونهگون شگفت
منسوخ کرد قصه و اخبار باستان
آنچ از تو دیدهایم و بخواهیم نیز دید
نشنیدهایم در کتب از هیچ داستان
از دولت تو هر چه گمان بود شد یقین
وز دشمن تو هر چه یقین بود شدگمان
آن کیست کاو به ملک کند با تو همسری
از روم تا به هند و ز چین تا به قیروان
تو ایدری و از فَزَعِ جنگیان توست
درکاشغر مصیبت و اندر خُتن فغان
سیماب شد تن چِگِلی ازنهیب سر
طَبطاب شد دل خُتَنی از نهیبِ جان
نیل است و زعفران حسد تو که حاسدت
در دیده نیل دارد و بر چهره ارغوان
خون در رگ از نهیب تو چون ژاله بفسرد
و اخگر شود ز بیم تو مغز اندر استخوان
از رشک روی توست زبان حاسدِ بَصَر
وز رشک نام توست بصر دشمن زبان
همواره آسمان و زمین تابع تواند
تا یار تو خدای زمین است و آسمان
ای شاه کار خویش به ایزد سپار و بس
کایزد چنانکه باید سازد همی چنان
تو شاکری زخالق و خلق از تو شاکرند
تو شادمان و دولت و ملک از تو شادمان
زودا که باز گردی زایدر سوی عراق
با بندگان بُراق سعادت به زیر ران
دشمن به دام و کار به کام و فلک غلام
دولت نگاهدار و سعادت نگاهبان
در کاشغر ز حضرت تو شحنه و عمید
واندر ختن ز دست تو والی و مرزبان
از فرّ تو رسیده سعادت بهر وطن
وز فتح تو رسیده سلامت بهر مکان
افتاده دشمنان تو درکندهٔ سقر
وآسوده دوستان تو در روضهٔ جنان
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این متن دربارهی قدرت و شکوه یک پادشاه است که با هیبت و اقتدارش دشمنان را به هراس انداخته و آنان را به فرار وادار کرده است. او به عنوان یک فرمانده بینظیر توصیف میشود که با استراتژیهای جنگی و شجاعت خود، دشمنان را بدون نیاز به نبرد مستقیم و با تهدید نامرئی، تسلیم کرده است. متن به موفقیتهای او اشاره میکند، به ویژه در فتح قلعهها و حفظ امنیت سرزمینش. همچنین از اقتدار و تاثیری که بر روی دوستان و دشمنانش گذاشته، سخن به میان میآورد و قراروات دولت و شکرگزاری از خداوند را به عنوان نشانهای از این قدرت ذکر میکند. پادشاه به عنوان کسی که به مُلک و مملکت خود علاقهمند است، همواره با توکل به خداوند، در صدد حفظ و نگهداری آن است.
هوش مصنوعی: از قدرت و ترس تو، ای شاه جهان، دشمنانت بیروح و بیجان شدهاند.
هوش مصنوعی: تمامی اسلحهها و ابزارها به قلم تبدیل شدهاند و هر نوع قدرت و سلطه به زیر پا گذاشته شده است. در این وضعیت، همه چیز به عقب رفته و به نوعی تمامی سودهایی که ممکن بود کسب شود، به زیان تبدیل شده است.
هوش مصنوعی: آنها ایستادهاند مانند تیرکهای فولادی و پاهایشان محکم و استوار است. در دستهایشان نیز گویا حلقههای زنجیر را محکم گرفتهاند. این تصویر نشاندهندهی قدرت و استواری آنهاست.
هوش مصنوعی: وقتی دو دشمن با شمشیر به جان هم میافتند، در واقع هرکدام از آنها به دنبال نابودی دیگری هستند و در این شرایط، رفتارهای ناپسند هر یک به همدیگر انتقال مییابد.
هوش مصنوعی: به این صورت: به این شکل و با این وضع، همگی به صورت آشفته و در هم ریخته در سرزمینها و در جهان از هم دور میشوند.
هوش مصنوعی: گاهی میگوید که مراقب باش، چون تیغ کشیده شده است و گاهی میگوید که نامهٔ عفو و بخشش آمده، پس آرامش باش.
هوش مصنوعی: برای رسیدن به خواستهها و آرزوهای خود، انسان به عواطف (دل)، امکانات مادی (خزانه)، قدرت (تیغ و سپاه) و جایگاه اجتماعی (تخت) نیاز دارد تا بتواند به موفقیت دست یابد.
هوش مصنوعی: یعقوب زمانی که تمامی وسایل و ابزار در اختیارش نبود، چرا بدون دلیل به سمت پادشاهی رفت؟
هوش مصنوعی: او از قبل ادعای شجاعت و دلاوری کرده بود، اما وقتی زمان نبرد فرا رسید، به خاطر ترسش پنهان شد.
هوش مصنوعی: بسیاری از افراد در مواقعی شجاعت و قدرت نمایی میکنند، اما در واقعیت ضعیف هستند. آنها ممکن است گاهی خود را مانند شیر قوی نشان دهند، ولی در باطن همچون میش آسیبپذیرند.
هوش مصنوعی: او از این سرزمین فرار کرد و به سرزمین خود بازگشت، چون نشانهای از تو، به شکل علامت و مَنجوق، پیدا کرد.
هوش مصنوعی: زمانی که صدای جُلجُل در آسمان شنیده شود، جوجهپرندگان به سرعت به لانههای خود پناه میبرند.
هوش مصنوعی: سمرقند در گذشته محل نگهداری گنجینههای زیادی بوده و دارای ثروت و امکانات فراوانی بوده است.
هوش مصنوعی: بدون اینکه در جنگ و نبرد درخشان و برجسته شود، حسام به میدان آمده است و بدون اینکه در مبارزهی شجاعانه و دلیرانه بدرخشد، سنان نیز در عرصه حضور دارد.
هوش مصنوعی: بدون اینکه کسی خنجری از غلاف بیرون بکشد یا تیری از کمان رها کند، جنگ و درگیری به وقوع نمیپیوندد.
هوش مصنوعی: این سه قلعه را باز کردند و هر کدام باید یک نگهبان مهربان و ماهرو داشته باشد.
هوش مصنوعی: از اوزگند تا به فَرَب، تو در میانه نبرد به خوبی دشمن را کنترل کردی و توانستی هرگونه مشکل و آشوب را از میان برداری.
هوش مصنوعی: هرگز کسی چنین بخت و اقبال قوی و چنین سلطنت جوان و پرقدرتی را تجربه نکرده است.
هوش مصنوعی: جز تو هیچکس در این کشور، با این داراییها و این نیروی نظامی، به قدرتی چون معتَصَم دست نیافته است.
هوش مصنوعی: از همه ملل و اقوام مانند ترکها، دیلمیها، عربها و رومیها، هیچکس به زیبایی تو نیست که از اصفهان آمده است.
هوش مصنوعی: برای من هیچ چیز جز تو ارزش ندارد؛ حتی حصار و کاخهای پادشاهان که جایگاه امیران، مقامات و قهرمانان است.
هوش مصنوعی: داستان و خبرهای تو به قدری متنوع و جذاب است که باعث شده داستانها و اخبار قدیمی دیگر جذابیت خود را از دست بدهند.
هوش مصنوعی: ما آنچه را که از تو مشاهده کردهایم و خواهان دیدن آن هستیم، در هیچ داستان و کتابی نشنیدهایم.
هوش مصنوعی: از لطف و نعمت تو آنچه که در ابتدا به آن گمان میبردم، حالا به واقعیت تبدیل شده است و از طرف دیگر، آنچه که از دشمنی تو مطمئن بودم، اکنون به تردید و گمان تبدیل شده است.
هوش مصنوعی: این شخص کیست که در دنیای گسترده، از روم تا هند و از چین تا قیروان، بتواند با تو همراهی کند و همسفر باشد؟
هوش مصنوعی: تو از دلیران و شجاعترین جنگجویان هستی، در جایی که مردم با مصیبت و درد و فریاد مواجهاند.
هوش مصنوعی: بدن چگلی از شدت احساس به شوق و هیجان تبدیل شده و دل ختن که دلی عاشقانه و لطیف است، به خاطر ندا و ندای وجود خود دچار تحولی عمیق شده است.
هوش مصنوعی: نیل و زعفران نماد زیبایی و غنا هستند و حسادت تو، که بر چهرهات نمایان شده، به گونهای است که گویا دیگران به زیبایی و رنگهای زنده حسادت میورزند.
هوش مصنوعی: این بیت به این مفهوم اشاره دارد که تأثیر و قدرت وجود تو باعث میشود که خون در رگها مانند اشکهای باران تبخیر شود و از ترس تو، مغز در استخوانها به شعله تبدیل گردد. به طور کلی، این تصویر نشاندهنده شدت و تاثیرگذاری یک شخصیت قوی است که احساسات و انرژی را تحت تأثیر قرار میدهد.
هوش مصنوعی: زبان حسودان به خاطر زیبایی تو زخم میزند و به خاطر شهرت خوب تو، چشم دشمن به زبان میآید.
هوش مصنوعی: آسمان و زمین همیشه در خدمت تو هستند، چون یار تو خدایی است که آسمان و زمین را زیر سلطه خود دارد.
هوش مصنوعی: ای خالق بزرگ، آنچه را که ساختهای به خدا بسپار و بدان که او هر آنچه را که لازم باشد، به بهترین نحو به انجام میرساند.
هوش مصنوعی: تو شکرگزار خالق هستی و مردم هم از تو سپاسگزاری میکنند. تو خوشحالی و نعمت و سرزمین هم به خاطر تو خوشحالند.
هوش مصنوعی: ای کاش که دوباره به سوی عراق برگردی و با بندگان پاک سرشت، خوشبختی را تجربه کنی.
هوش مصنوعی: دشمن در تله افتاده و کار به نفع ما پیش میرود، آسمان نیز خدمتگزار دولت است و سعادت ما را محافظت میکند.
هوش مصنوعی: در کاشغر، از جانب تو فرمانده و مقامات عالیرتبه وجود دارند و در ختن نیز مسئولان و مرزبانان از دستان تو منصوب شدهاند.
هوش مصنوعی: از زیبایی و شایستگی تو، خوشبختی برای کشور ما حاصل شده و از پیروزی تو، امنیت و سلامت برای هر مکان منتقل شده است.
هوش مصنوعی: دشمنان تو در عذاب و مجازات قرار دارند و دوستان تو در آرامش و خوشبختی زندگی میکنند.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
هان! صائم نوالهٔ این سفله میزبان
زین بی نمک ابا منه انگشت در دهان
لب تر مکن به آب، که طلقست در قدح
دست از کباب دار، که زهرست توامان
با کام خشک و با جگر تفته درگذر
[...]
گفتم نشان ده از دهن ای ترک دلستان
گفتا ز نیست ، نیست نشان اندرین جهان
گفتم که ساعتی ببر من فرونشین
گفتا که باد سرد زمانی فرو نشان
گفتم که باد سرد زیان داردت همی
[...]
بگشاد مهرگان در اقبال بر جهان
فرخنده باد بر ملک شرق مهرگان
سلطان یمین دولت میر ملوک بند
محمود امین ملت شاه جهان ستان
شاهی که پشت صد ملک کامران بدید
[...]
بنگر بدین رباط و بدین صعب کاروان
تا چونکه سال و ماه دوانند هردوان
من مر تو را نمودم اگرچه ندیده بود
با کاروان رباط کسی هر دوان دوان
از رفتن رباط نه نیز از شتاب خود
[...]
گویی که ماه و مشتری از جرم آسمان
تحویل کرده اند بباغ خدایگان
وز ماه و مشتری شده آن خاک پرنگار
نوری عجیب صورت و شکلی بدیع سان
نی نی ، که ماه و مشتری از وی ربوده اند
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.