گنجور

 
امیر معزی

کی نهم روی دگرباره بر آن روی چو ماه

کی زنم دست دگرباره در آن زلف سیاه

بروم روی بر آن روی نهم کامد وقت

بشوم دست بدان زلف زنم کامد گاه

ای پسر چند کنم بی‌لب خندان تو صبر

وی صنم چندکشم در غم هجران تو آه

چند دارم ز پی وعده تو گوش به در

چند دارم زپی رقعهٔ تو چشم به‌راه

هست پیوسته تورا خواب در آن چشم دژم

هست همواره تورا تاب در آن زلف دو تاه

خواب در چشم به‌من درنگری روزبروز

تاب در زلف به‌من درگذری ماه به‌ماه

اشک من لؤلؤ و یاقوت شود چون تو به من

با کلاه و کمر از دورکنی ژرف نگاه