بر فتح همی دور کند گنبد دوار
بر سعد همی سیرکند کوکب سیار
وین را اثر آن است که بر لشکرِ غزنین
گشتند مظفر سپه شاه جهاندار
آن طایفه را کرد همی تعبیه حاسد
وین طایفه را ساخت همی تعبیه دادار
بیهوده بود تعبیهٔ حاسد مقهور
جایی که بود تعبیهٔ واحد قهار
چون خصم فرستاد ز غزنین بهدر بست
با کوکبه و پیل یکی لشکر جرار
آشوب صف میمنهشان تا حد کابل
آسیب تف مسیرهشان تا در قزدار
چون نار فروزنده و سوزنده شد امروز
شمشیر سپاه ملک اندر صف پیکار
آن لشکر انبوه چو از پل بگذشتند
دیدند پس و پیش همه آب و همه نار
کردند ره حزم رها از فَزَع و بیم
چه حاجب و چه میر و چه سرهنگ و چه سالار
کرد و عرب و غزنوی و خلخ و هندو
گشتند سراسیمه و مخذول به یکبار
یک جوق شده کشته و یک خیلگریزان
یک فوج شده غرقه و یک قومگرفتار
از خون روان وز تن افکنده به هم بر
صحرا همه وادی شد و هامون همهکهسار
گفتیکه بر آن قوم همی طایر منحوس
چون طیر ابابیل زند سنگ به منقار
نشگفتکه مقهور شد آن لشکر مخذول
مقهور شود لشکر سلطان ستمکار
از ناحیهٔ سند کنون تا به در هند
بس کس که از این رنج به دردست و به تیمار
بس زن که کنون بر پسر و شوی و برادر
جون مویهگر از درد همی مویه کند زار
بس ناز که شد محنت و بس نام که شد ننگ
بس لاف که شد خجلت و بس فخر که شد عار
اندر عرب و در عجم آثار فتوح است
از سنجر خصم افکن و از حیدر کرار
معبود چنان خواست که از حیدر و سنجر
تا حشر بود در عرب و در عجم آثار
ای شاه جهاندار جهانداری و شاهی
از فر تو دارد شرف و قیمت و مقدار
تاجست ز فرمان تو بر تارک شاهان
طوق است زاحسان تو برگردن احرار
هرکس که مقرست به یزدان و پیمبر
دادست به پیروزی و اقبال تو اقرار
گر خصم سپه کرد همه کار تبه کرد
تا آینهٔ ملک سیهکرد به زنگار
او نیست سزاوار به ملک پدر و جد
از دست تو شاه است بدان ملک سزاوار
بنشیند و از نام و خطاب تو به غزنین
هم خطبه بیاراید و هم سکه و دینار
هر مه متواتر کند از زر و جواهر
پیلان سبکبار به حمل تو گرانبار
آوردن آن گنج کنون بر تو شد آسان
وز پیش تو شد بر دگران مشکل و دشوار
اسلاف تو را چون نشد این کار میسر
دانند بزرگان که نه خُردست چنین کار
تو شاه ملوک و مَلکِ شاه نشانی
وین است همه ساله تو را سیرت و کردار
هرچند که گفتار ز کردار فزون است
کردار تو در ملک فزون است ز گفتار
کس چون تو نبودست ز شاهان گذشته
هر چند که خوانیم همی قصه و اخبار
بخت عدو از دولت بیدار تو خفته است
وقت است که گوییم زهی دولت بیدار
هر خصم که از کین و خلاف تو سرافراشت
گردون علم دولت او کرد نگونسار
هر شهر که آن را رسد از کین تو آسیب
خالی بود آن شهر ز دیار و ز طیار
با کین تو گویی به هوا و به زمین بر
آرام نگیرند نه طیار و نه دیار
این فتح نخستین به همه حال دلیل است
بر ملک بیاندازه و بر نعمت بسیار
گویند چو پالیز نکو خواهد بودن
آید اثرش برگله از پیش پدیدار
تا زردکند روی چو پخته شود آبی
تا کفته کند پوست چو پر دانه شود نار
اعدای تو را باد کفیده شده و زرد
جون نار و چو آبی همه ساله دل و رخسار
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این متن درباره پیروزی و فتح لشکری از سوی شاهی بزرگ به نام جهاندار صحبت میکند، که با ویژگیهای الهی و انسانی توأم است. در این شعر به توصیف جنگی پرداخته میشود که لشکر غزنین به رهبری خصم به جنگ میروند و با شکست مواجه میشوند. شاعری به توصیف آثار این پیروزی میپردازد و از دردها و رنجهايی که بر مردم و خانوادههای جنگزده وارد میشود، سخن میگوید. در نهایت، شاعر نقش شاه را در این پیروزی و رهبری کشور ستایش میکند و به ثبات و قدرت او تأکید میکند. شعر بر اهمیت کردار و کردار شاه نسبت به گفتار تأکید دارد و او را برترین شاه در تاریخ میداند.
هوش مصنوعی: گنبد آسمان به دور پیروزی میچرخد و ستارهای در مسیر خود بر خوشحالی و سعادت گردش میکند.
هوش مصنوعی: این جمله بیانگر آن است که پیروزی و موفقیت در میدان جنگ به خاطر وجود شخصی به نام سپه شاه جهاندار است که رهبری لشکر غزنین را برعهده دارد. این موفقیت نشاندهنده اثرات مثبت رهبری و برنامهریزی مناسب در بدست آوردن نتیجه مطلوب در جنگ است.
هوش مصنوعی: آن گروه به طراحی و نقشهکشی حسودان مشغول شدند و این گروه نیز زیر نظر خداوندی قرار گرفتند که میسازد و تدبیر میکند.
هوش مصنوعی: حسادت و تلاشهای حاسد بیفایده است، زیرا در جایی که قدرت واحد و قهار حضور دارد، هیچ چیز نمیتواند موثر واقع شود.
هوش مصنوعی: وقتی دشمن از غزنین سپاهی بزرگ با تجهیزات و فیل فرستاد، دروازهها را بستند.
هوش مصنوعی: برخی از افراد در سمت چپ صف، به شدت شور و هیجان دارند، به گونهای که آثار آن تا دوردستها و مناطق دیگر نیز حس میشود. این حالت به اندازهای نگرانکننده است که گویی میتوان آن را به قزدار (نوعی مکان یا وضعیت خاص) ربط داد.
هوش مصنوعی: امروز شمشیری که در دست سپاه ملک است، مانند آتش سرشار و سوزان میدرخشد و همه را در مبارزه تحت تأثیر قرار میدهد.
هوش مصنوعی: سپاهیان وقتی از پل گذشته بودند، مشاهده کردند که در اطرافشان همواره آب و آتش وجود دارد.
هوش مصنوعی: راه احتیاط و تدبیر را بدون ترس و نگرانی طی کردند، چه نگهبان و چه فرمانده و چه رئیس.
هوش مصنوعی: این جمله به این معنی است که قومی از اقوام مختلف مانند ترکها، عربها، غزنویها، خلخیها و هندیها به طور ناگهانی و در یک لحظه دچار سردرگمی و ناتوانی شدند.
هوش مصنوعی: در اینجا به توصیف وضعیتی پرداخته میشود که گروهی از افراد با هم در درگیری یا بحرانی قرار گرفتهاند. برخی در حال فرار و نجات خود هستند، در حالی که عدهای دیگر در حال غرق شدن و گرفتار شدن در مشکلات هستند. به طور کلی، تصویری از آشفتگی و رنج ناشی از یک وضعیت ناگوار به تصویر کشیده شده است.
هوش مصنوعی: از خون جاری و از بدن پاره شده، صحرا و تمام دشتها و همچنین هامون و کوهها به هم پیوستهاند.
هوش مصنوعی: گفتی که بر آن گروه، پرنده ناپسندی مانند پرنده ابابیل، سنگی به منقار خود میزند.
هوش مصنوعی: این طبیعت است که سپاه ناامید و شکستخورده، مغلوب میشود، و همچنین سپاه یک سلطان ظالم نیز به همین سرنوشت دچار خواهد شد.
هوش مصنوعی: از ناحیهٔ سند تا در هند، افرادی وجود دارند که به خاطر این رنج و دردهایی که دارند، در حال زجر و عذاب هستند.
هوش مصنوعی: بسیاری از زنان در حال حاضر برای پسر، شوهر و برادرشان به خاطر درد و مصیبت، با حالتی غمگین و گریهآور ناله میکنند.
هوش مصنوعی: به اندازهی کافی نرمش و ناز وجود داشته که به زحمت تبدیل شده و به اندازهای نام مطرح شده که تبدیل به ننگ گشته است. به اندازهای دروغ بزرگ اعلام شده که منجر به شرمندگی شده و به اندازهای خودپسندی وجود داشته که به عار و ننگ تبدیل شده است.
هوش مصنوعی: در میان عرب و عجم نشانههای پیروزی و فتح وجود دارد، این نشان از قدرت سنجر است که دشمنان را نیرومند میسازد و از حیدر کرار، قهرمان بزرگ.
هوش مصنوعی: خداوند اینچنین خواسته است که تا روز قیامت، نشانهها و آثار حیدر (علی) و سنجر (سلطان سنجر) در میان عرب و عجم باقی بماند.
هوش مصنوعی: ای پادشاه عالم، فرمانروایی و سلطنت تو به خاطر عظمت و جلالت دارای ارزش و مقام بالایی است.
هوش مصنوعی: تاجی که بر سر شاهان قرار دارد، از دستورات و فرمانهای تو نشأت میگیرد و گردنبند زیبایی که بر گردن آزادگان است، به خاطر نیکیها و صفات خوب تو است.
هوش مصنوعی: هر کسی که به خدا و پیامبر ایمان دارد، به موفقیت و خوشبختی تو اعتراف کرده است.
هوش مصنوعی: اگر دشمن تمام کارها را خراب کند، به طوری که آینهٔ ملک را با کثیفی سیاه کند.
هوش مصنوعی: او شایستهی سلطنت پدر و grandfather تو نیست، زیرا تو خود سزاوارتر به این مقام هستی.
هوش مصنوعی: او در اینجا میخواهد بگوید که کسی حضور دارد که میتواند از نام و عنوان تو در غزنین به گونهای سخنرانی کند که هم خطبهای برایت بخواند و هم سکه و دینارهایی به نام تو ضرب کند.
هوش مصنوعی: هر ماه در دل خود گنجینهای از طلا و جواهرات دارد و فیلها، که جانوران سنگینوزن هستند، بار سنگین تو را به دوش میکشند.
هوش مصنوعی: حالا به دست آوردن این گنج برای تو آسان شده و برای دیگران دشوار و مشکل شده است.
هوش مصنوعی: بزرگترها معتقدند که این کار برای نیاکان تو ممکن نبوده، پس انجام دادن آن هم برای افراد کوچکتر نباید مقدور باشد.
هوش مصنوعی: تو بزرگترین و بهترین پادشاه هستی و نشانههای پادشاهی در تو دیده میشود و هر ساله سیرت و رفتار تو نمایانگر این حقیقت است.
هوش مصنوعی: هرچند که سخن گفتن بیشتر از عمل اهمیت دارد، اما عمل تو در کشور بیشتر از سخن گفتن است.
هوش مصنوعی: هیچکس مانند تو از میان شاهان گذشته نیست، هرچند که ما داستانها و اخبار آنها را بخوانیم.
هوش مصنوعی: خوشبختی دشمن به خاطر خواب و بیخبر بودن توست. بنابراین، وقت آن است که بگوییم چه خوشبختی بزرگی را داشتهای!
هوش مصنوعی: هر دشمنی که به خاطر کینه و مخالفت با تو سر به آسمان بلند کند، سرنوشتش به زودی به سقوط و از دست دادن قدرت خواهد انجامید.
هوش مصنوعی: هر شهری که به خاطر کینهتوزی تو آسیب ببیند، در واقع آن شهر از سرزمین و از پرندههایش خالی خواهد بود.
هوش مصنوعی: با وجود کینهای که در دل داری، نه آسمان و نه زمین آرام نخواهند ماند و نه پرندگان خواهند توانست آرامش پیدا کنند و نه سرزمینها.
هوش مصنوعی: این پیروزی نخستین نشاندهندهی حکومت وسیع و نعمتهای فراوان است.
هوش مصنوعی: میگویند وقتی که باغ زیبا و خوب باشد، نشانهاش این است که گلها و زیباییها از دور نمایان میشوند.
هوش مصنوعی: تا زمانی که چهره زرد شود و رنگ آبی بگیرد، پوست هم باید کنده شود تا مغز آن مانند دانههای پر آماده و قابل استفاده باشد.
هوش مصنوعی: نسیم سحری چهرهات را تغییری میدهد و با طراوت میکند، همانطور که درختان با شکوفههای نارنجی و آبی دلانگیز، بهار را به یاد میآورند.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
ای عاشق دل داده بدین جای سپنجی
همچون شمنی شیفته بر صورت فرخار
امروز به اقبال تو، ای میر خراسان
هم نعمت و هم روی نکو دارم و سیار
درواز و دریواز فرو گشت و بر آمد
[...]
مدحت کن و بستای کسی را که پیمبر
بستود و ثنا کرد و بدو داد همه کار
آن کیست بدین حال و که بوده است و که باشد ؟
جز شیر خداوند جهان ، حیدر کرّار
این دین هدی را به مثل دایرهای دان
[...]
ای آنکه همی قصه من پرسی هموار
گویی که چگونه ست بر شاه تراکار
چیزیکه همی دانی بیهوده چه پرسی
گفتار چه باید که همی دانی کردار
ور گویی گفتار بباید ز پی شکر
[...]
این زرد تن لاغر گل خوار سیه سار
زرد است و نزار است و چنین باشد گل خوار
همواره سیه سرش ببرند از ایراک
هم صورت مار است و ببرند سر مار
تا سرش نبری نکند قصد برفتن
[...]
هنگام بهارست و جهان چون بت فرخار
خیز ای بت فرخار، بیار آن گل بیخار
آن گل که مر او را بتوان خورد به خوشی
وز خوردن آن روی شود چون گل بربار
آن گل که مر او را بود اشجار ده انگشت
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.