گنجور

 
امیر معزی

جاوید ز یادِ خسروِ عالم

سلطان جهان شهنشهِ اعظم

شاهی‌ که نشاط عیش او باقی

شاهی‌ که صبوح بزم او خرم

شاهی که ز خسروان و سلطانان

نازنده به اوست گوهر آدم

ای خسرو نیکبخت نیک‌اختر

سلطان جهان و داور عالم

عزّ ولی تو هر زمانی بیش

عمر عدوی تو هر زمانی کم

افاق مسخرست حُکمَت را

گویی که به دست توست جام جم

بر بخت نهد موافق تو رَخت

در دام زند مخالف تو دم

تا هست جهان شه جهان بادی

تو شاد و مخالف تو جفت غم

در خانهٔ دوستان تو شادی

در خانهٔ دشمنان تو ماتم

 
 
 
جشنوارهٔ رزم‌آوا: نقالی و روایتگری شاهنامه
مسعود سعد سلمان

ای روی تو باغ و باغبانی تو

روی تو و باغ هر دو همچون هم

دانم که تو ابر و نم روا داری

ز آن دیده چو ابر کرده ام پرنم

در باغ تو تا که باغبان باشی

[...]

سنایی

چون من بره سخن درون آیم

خواهم که قصیده‌ای بیارایم

ایزد داند که جان مسکین را

تا چند عنا و رنج فرمایم

صد بار به عقده در شود تا من

[...]

صوفی محمد هروی

جوش بوره شبی به بغرا گفت

نکته ای چند، بود چون محرم

خویش را بر کشد به رعنابی

جان ماهیچه هست از آن درهم

سر من نیست قلیه را، گویا

[...]

شیخ بهایی

دی در حق ما یکی بدی گفت

دل را زغمش نمی خراشیم

نورعلیشاه

ما مقیمان تخت تحمیدیم

سرفرازان تاج تمجیدیم

می فروشان مصطب توحید

باده نوشان بزم تجریدیم

دریکتای قلزم وحدت

[...]

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه