یاد باد آن شب که یارم دل ز منزل برگرفت
بار در بست و ره منزلگه دیگرگرفت
تا کشیده رنج داغِ هجر بر جانم نهاد
ناچشیده می خمار مستی اندر سرگرفت
چنبر زلفش ز من بربود چرخ چنبری
تا ز هجرش قامت من پیکر چنبر گرفت
گفتم ای شَکَّر لبا نزدیک من باز آی زود
چشم برهم زد به لؤلؤ لاله در شکّرگرفت
شد جهان برچشم من همچون دلمتاریک و تنگ
چون کشید او تنگِ اسب و تنگم اندر برگرفت
بر امید آنکه بازم صحبت اوکی بود
من همی طالع گرفتم او همی دفترگرفت
جان من شد رفتنی از رفتن جانان من
من دل از جان برگرفتم او دل از من برگرفت
دیدم آن شبگنبد اخضر چو دریای محیط
پیکر دریای اخضر گنبد اخضرگرفت
از سوی خاور برآمد باد و دریا موج زد
روی آن دریای اخضر سربهسر گوهر گرفت
شب چو کشتی بود و موجش لنگر و ملاح ماه
گفتی آن کشتی سکون از جنبش لنگرگرفت
آسمان چون بوالعجب بود وز مهرش مهره بود
بوالعجب گفتی که مهره زیر پای اندرگرفت
تا زمین چون مادری بود و مهش فرزند بود
گفتی آن فرزند رفت و دامن مادرگرفت
باختر شد همچو صیاد و ز صبح آورد دام
هر زمان گفتی به دام اندر همی اختر گرفت
صبحدم گفتی فلک چهره به نیلابه بشست
رنگ شمشیر جمالالدین ابوجعفر گرفت
آفتاب دین پیغمبر محمد بن حسن
آن خداوندی که در دین رسم پیغمبرگرفت
خسرو اسلام فال از طلعش گیرد همی
همچو پیغمبرکه فال از طلعت حیدرگرفت
فر جعفر دارد او لیکن همای همتش
زیر َپر هفت آسمان مانندهٔ جعفرگرفت
مصر تشریف امیران مجلس میمون اوست
هرکسی تشریف را تصریف ازین مصدر گرفت
هرکه باشد طالب مهرش بماند چون خضر
زانکه مهرش لذت مطلوب اسکندر گرفت
وان که بگذارد قدم در راه کین او اجل
بندیاش برپا نهد کش کس نیارد برگرفت
از نهیب نعل اسب و مِخلَب شاهین او
مه به ماهی رفت و ماهی ماه را پیکر گرفت
پای شبدیزش تو گویی پویه از آهو گرفت
پَرّ شاهینش تو گویی قوّت از صرصر گرفت
آن به منزل درهمی پی در دگر منزل نهاد
وین به کشور درهمی صید از دگر کشور گرفت
آن یکی گفتی که هامون را به زیر ران گرفت
وین دگر گفتی که گردون را به زیر پر گرفت
خور ز رنگ تیغ گوهربار او گیرد شعاع
گرچه هرگوهر بهکان رنگ از شعاع خورگرفت
تیغ او پوشید گویی جامهٔ رهبان روم
روی بدخواهش بهجای سیم خور در زر گرفت
وز نهیب تیغ او دشمن به روم اندر گریخت
جای خویش اندر چلیپا خانهٔ قیصر گرفت
ای جهانگیری که بر تو گوید و گفت آفرین
هرکه اندر دست خنجر گیرد و خنجر گرفت
شاه چین را داد حکم آسمانی گوشمال
تا چرا بیحکم تو بر سر همی افسر گرفت
گر ضیافت کرد ابراهیم بن آزر مدام
تا غریبان را بهحکم خویشتن چاکرگرفت
شاه چین در این ضیافت چاکر درگاه توست
در ضیافت رسم ابراهیم بن آزرگرفت
تا معزی یافت از ابر قبول تو سرشک
بر زمین حکمت از تخم معانی برگرفت
شعرهای او گرفت از یُمن مدح تو شرف
وان شرف گر بنگری امروز تا محشرگرفت
مدتی چون ذبح اسمعیل بن هاجر نمود
زانکه او را دست هِجر تو همی حنجرگرفت
تا ز مدح و آفرینت چشمهٔ خاطر گشاد
زنده گشت و فَرّ اسمعیل بن هاجرگرفت
چشم کابین دارد از جود تو ای صدر جهان
کز مدیح تو عروس خاطرش گوهر گرفت
گرچه شعر و شاعری در عهد ما با قیمت است
از کمال خاطر تو قیمت دیگر گرفت
تا زمین در روز گیرد روشنی از باختر
همچو اندر شب فلک تاریکی از خاور گرفت
با رضای ایزدی بادی که عالی دولتی است
هر که او راه رضای ایزد داور گرفت
روی بدخواه تو بادا روز و شب نیلوفری
کز خلاف تو دل او رنگ نیلوفر گرفت
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر به یاد شبهایی نوشته شده است که شاعر به عشق خود میاندیشد و از داغ هجر رنج میبرد. او از زیباییهای یار و تاثیر آن بر خود سخن میگوید و به تاریکی و تنگی جهان بدون او اشاره میکند. شاعر به امید بازگشت یار، احساس درد و جدایی را توصیف میکند و با نمادهایی از طبیعت و آسمان، حال و هوای خود را بیان میکند. در ادامه، او از صفات برجسته و قدرتهای رهبران و شخصیتهای تاریخی نیز یاد میکند و عشق و محبت را به عنوان لذتی غیرقابل مقایسه معرفی میکند. در نهایت، شاعر بر اهمیت و ارزش عشق و مدح الهی تأکید میکند و از کسی که در مسیر نیکی و رضای خداوند گام بردارد، سخن میگوید.
هوش مصنوعی: به یاد آن شبی هستم که محبوبم به دلش شجاعت داد و از خانه خارج شد، بار سفر را برداشت و راهی مقصدی دیگر شد.
هوش مصنوعی: تا زمانی که رنج دوری و جدایی بر دلم سنگینی کرد و تجربهای از می و مستی نداشتم، احساس سرخوشی و نشئگی در وجودم آغاز شد.
هوش مصنوعی: زلفهای او مانند دایرهای مرا به خود جذب کرده و در این حال، من به خاطر جداییاش دچار خمیدگی و کجی شدهام.
هوش مصنوعی: به کسی که بسیار شیرین و دوستداشتنی است، گفتم که نزد من برگرد و زود بیایید. اما به محض اینکه پلک زدم، زیباییهای او با درخشش مانند لؤلؤ و گل لاله مرا مسحور کرد.
هوش مصنوعی: دنیاست بر من مانند دل تنگ و تاریکم، چون او شلاق بر پشت اسب کشید و مرا در آغوش خود فشرد.
هوش مصنوعی: با امید اینکه دوباره بتوانم با او صحبت کنم، من به هر طریقی به دنبال سرنوشت خود رفتم و او نیز مشغول نوشتن و ثبت خاطراتش شد.
هوش مصنوعی: جان من به خاطر دوری از محبوبم در حال رفتن است. من دل از جانم جدا کردم، اما او نیز دلش را از من گرفت.
هوش مصنوعی: در آن شب، گنبد سبز مانند دریای وسیعی به نظر میرسید که هر جهتی را در بر گرفته بود و پیکر آن نیز به گونهای بود که در زیر گنبد سبز محصور شده بود.
هوش مصنوعی: بادی از سمت شرق وزید و دریا را به تلاطم درآورد. آن دریای سبز رنگ، تمام سطحش پر از گوهر شد.
هوش مصنوعی: شب مانند یک کشتی است که موج، آن را به جاهای مختلف میبرد و ماه به عنوان ناخدای آن کشتی، وضعیت آرام و ثابت آن را به وجود آورده است. در اینجا، آرامش شب به تصویر کشیده شده است که در میان جنبشهای موج، کشتی به حالت سکون درآمده است.
هوش مصنوعی: آسمان بسیار زیبا و شگفتانگیز است و از پرتو خورشیدش به گونهای میدرخشد که گویی خورشید در زیر پا قرار دارد. این تصویر نشاندهندهی زیبایی و شگفتی آسمان و خورشید است که با هم ترکیب شدهاند.
هوش مصنوعی: زمین مانند مادری است و ماه فرزند او. گویی آن فرزند از خانه دور شده و حالا دوباره به دامان مادر پناه آورده است.
هوش مصنوعی: آنگونه که یک صیاد در هنگام غروب با نیرنگ و دام، شکار را به دام میاندازد، در هر لحظه میتوانستی فکر کنی که ستارهها نیز به دام افتادهاند و به دستآمدهاند.
هوش مصنوعی: صبحگاه تو گفتی که آسمان چهرهاش را با نیلابه (نوعی پارچه نرم) شست و رنگ شمشیر جمالالدین ابوجعفر را به خود گرفت.
هوش مصنوعی: خورشید دین، پیامبر محمد بن حسن است، آن خدایی که دین را از پیامبر به ارث برده است.
هوش مصنوعی: خسرو اسلام از چهرهاش نشانههایی میگیرد، مانند پیامبری که از چهرهی علی (ع) نشانهها و پیشگوییها را دریافت میکند.
هوش مصنوعی: او دارای مقام و جایگاهی همچون جعفر است، اما بلندپروازی و همت او به اندازهای است که زیر پر هفت آسمان را در بر میگیرد.
هوش مصنوعی: مصر محل حضور و مقام امیران و شخصیتهای برجسته است. هر کسی که به این جایگاه میرسد، از این منبع قدرت و مقام بهرهمند میشود.
هوش مصنوعی: هر کسی که خواهان عشق باشد، مانند خضر باقی میماند، زیرا عشق او لذتی را به ارمغان میآورد که شایسته اسکندر است.
هوش مصنوعی: کسی که قدم در مسیر کینه و انتقام بردارد، سرنوشتش به زودی رقم خواهد خورد و هیچکس نمیتواند او را متوقف کند.
هوش مصنوعی: به خاطر صدای شدید نعل اسب و چنگال شاهین، ماه، به سمت ماهی رفت و ماهی نیز ماه را به شکل خود درآورد.
هوش مصنوعی: پای شبدیز تو مانند این است که نیروی دویدن را از آهو گرفته است و بالهای شاهین تو به نظر میرسد که قدرت خود را از وزش تندباد گرفته باشد.
هوش مصنوعی: آن شخص در خانهای جدید سکونت کرد و این فرد نیز شکارهایی از سرزمینی دیگر به دست آورد.
هوش مصنوعی: یکی گفت که هامون (دریای بزرگ) را به زیر خود دارد و دیگری گفت که آسمان (گردون) را به زیر خود گرفته است.
هوش مصنوعی: خورشید از رنگ تیغ با ارزش او نور میگیرد، هرچند که هر گوهر از معادن خودش رنگ میگیرد.
هوش مصنوعی: تیغ او مانند لباس رهبانی به نظر میرسد، و روی بدخواهش بهجای وزن طلا، زرق و برق نقره را به تصویر کشیده است.
هوش مصنوعی: از ترس ضربهٔ شمشیر او، دشمن به داخل روم فرار کرد و در مکان خود، در شکل صلیب، در خانهٔ قیصر پناه گرفت.
هوش مصنوعی: ای کسی که بر تو آفرین میگویند و هرکسی که خنجری در دست گیرد، تو را ستایش میکند.
هوش مصنوعی: سلسله فرمانروایی چین تحت تأثیر اراده الهی قرار گرفت، تا به او گفتند که چرا بدون اجازه تو تاج و تخت را تصاحب کرده است.
هوش مصنوعی: اگر ابراهیم، پسر آزر، مدام مهمانی میداد، به حکم خود، غریبان را به عنوان خدمتکار قبول میکرد.
هوش مصنوعی: شاه چین در این مهمانی، خدمتگزاری درگاه توست و در این مراسم، آداب و رسوم ابراهیم بن آزر را رعایت میکند.
هوش مصنوعی: تا زمانی که معزی از ابر رحمت تو، اشک شوق بر زمین فرود آورد، حکمت را از تخم معانی برداشت.
هوش مصنوعی: شعرهای او از لطف و نیکی تو الهام گرفته و برتری تو باعث شده که این اشعار درخشش خود را حفظ کنند و حتی در روز قیامت هم ادامه خواهند داشت.
هوش مصنوعی: مدتی مانند قربانی شدن اسماعیل، به خاطر اینکه دست هجرت تو، گلوی او را فشرده است.
هوش مصنوعی: چنانچه تو را ستایش کنم و از خوبی هایت بگویم، دل و احساسات من دوباره زنده و شاداب میشود و به نوعی شکوه و عظمت، همانند شکوه اسماعیل پسر هاجر، دست مییابم.
هوش مصنوعی: چشمهای کابین به خاطر بزرگی و generosity تو ای سرآمد جهان، چنان که برای ستایش تو، ذهنش مثل عروسی، زیورهای گرانبهایی را به دست آورده است.
هوش مصنوعی: هرچند که شعر و شاعری در زمان ما ارزشمند است، اما به خاطر کمال و زیبایی احساس تو، ارزش واقعی آن تغییر کرده است.
هوش مصنوعی: زمانی که زمین در روز از سمت غرب روشن میشود، مانند این است که آسمان در شب از سمت شرق تاریکی میگیرد.
هوش مصنوعی: هر کسی که مسیر رضایت و خوشنودی خداوند را در پیش بگیرد، با لطف و رحمت او به درجات عالی و مقامهای بلند دست پیدا میکند.
هوش مصنوعی: برای بدخواه تو، روز و شب مانند رنگ نیلوفر باشد، چرا که دل او به خاطر ناپسندی تو، رنگ نیلوفر را به خود گرفته است.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
چون ره اندر برگرفتم دلبرم در برگرفت
جان به دل مشغول گشت و تن ز جان دل برگرفت
خواست تا او پایهای من بگیرد در وداع
پای ها زو در کشیدم دست ها بر سر گرفت
گاه در گردنش دستم همچو چنبر حلقه شد
[...]
عشق ازین معشوقگان بی وفا دل بر گرفت
دست ازین مشتی ریاست جوی دون بر سر گرفت
عالم پر گفتگوی و در میان دردی ندید
از در سلمان در آمد دامن بوذر گرفت
اینت بی همت که در بازار صدق و معرفت
[...]
بلعجب بادی است در هنگام مستی باد فقر
کز میان خشک رودی ماهیان تر گرفت
ابتدا غوّاص ترک جان و فرزندان بگفت
پس بدریا در فروشد تا چنین گوهر گرفت
سالها مجنون طوافی کرد در کهسار و دشت
[...]
کار ملک و دین بحمدالله نظام از سرگرفت
مصطفی بطحا گشاد و مرتضی خیبر گرفت
رایت منصور شاه از عون یزدان هر زمان
لشکری دیگر شکست و کشوری دیگر گرفت
خسرو جمشید فر سلطان نظام ملک و دین
[...]
روشنست این کانک هر دم سوختن از سر گرفت
کار او چون شمع سوزان ز آتش دل در گرفت
آفتاب خاوری زان ملک بحر و برگرفت
کاستان و بام این درگه زرخ در زر گرفت
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.