گنجور

 
سنایی ناصرخسرو

فهرست زیر شامل اشعاری است که در نسخه‌های دیوان‌های هر دو سخنور آمده است و به هر دو منتسب است:


  1. سنایی » دیوان اشعار » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۳۵۴ :: ناصرخسرو » دیوان اشعار » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۲

    سنایی (بیت ۱): ما ذات نهاده بر صفاتیم همه - موصوف صفت سخرهٔ ذاتیم همه

    ناصرخسرو (بیت ۱): تا ذات نهاده در صفاتیم همه - عین خرد و سفرهٔ ذاتیم همه



در این بخش مجموعه شعرهایی از دو شاعر را که توأماً هموزن و همقافیه هستند در گروه‌های مجزا فهرست کرده‌ایم:


  1. سنایی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۳۱:هزار سال به امید تو توانم بود - هر آنگهی که بیایم هنوز باشد زود


    ناصرخسرو » دیوان اشعار » قصاید » قصیدهٔ شمارهٔ ۵۱:از اهل ملک در این خیمهٔ کبود که بود - که ملک ازو نربود این بلند چرخ کبود؟


  2. سنایی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۵۲:میر خوبان را کنون منشور خوبی در رسید - مملکت بر وی سهی شد ملک بر وی آرمید


    ناصرخسرو » دیوان اشعار » قصاید » قصیدهٔ شمارهٔ ۵۳:این جهان بی‌وفا را بر گزیدو بد گزید - لاجرم بر دست خویش ار بد گزید او خود گزید


  3. سنایی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۵۷:جانا ز غم عشق تو من زارم من زار - از تودهٔ سیسنبر در بارم در بار

    سنایی » دیوان اشعار » قصاید » قصیدهٔ شمارهٔ ۷۴ - در مدح علی بن محمد طبیب:ای گردن احرار به شکر تو گرانبار - تحقیق ترا همره و توفیق ترا یار

    سنایی » دیوان اشعار » قصاید » قصیدهٔ شمارهٔ ۷۶ - در مدح بهرامشاه:ای بی سببی از بر ما رفته به آزار - وی مانده ز آزار تو ما سوخته و زار


    ناصرخسرو » دیوان اشعار » قصاید » قصیدهٔ شمارهٔ ۹۹:این زرد تن لاغر گل خوار سیه سار - زرد است و نزار است و چنین باشد گل خوار

    ناصرخسرو » دیوان اشعار » قصاید » قصیدهٔ شمارهٔ ۱۰۷:ای حجت بسیار سخن، دفتر پیش آر - وز نوک قلم در سخنهات فروبار


  4. سنایی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۸۱:سکوت معنویان را بیا و کار بساز - لباس مدعیان را بسوز و دور انداز


    ناصرخسرو » جامع الحکمتین » بخش ۱۹ - اندر بعض خواص جمادات و حیوانات و امکنه:اگر دو دیده افعی به‌خاصیت بکند - بدانگهی که زمرد بدو برند فراز‌،


  5. سنایی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۹۶:دلم برد آن دلارامی که در چاه زنخدانش - هزاران یوسف مصرست پیدا در گریبانش


    ناصرخسرو » دیوان اشعار » قصاید » قصیدهٔ شمارهٔ ۱۲۳:چه بود این چرخ گردان را که دیگر گشت سامانش؟ - به بستان جامهٔ زربفت بدریدند خوبانش


  6. سنایی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۲۰۹:ای بس قدح درد که کردست دلم نوش - دور از لب و دندان شما بی خبران دوش


    ناصرخسرو » دیوان اشعار » قصاید » قصیدهٔ شمارهٔ ۱۳۱:ای خفته همه عمر و شده خیره و مدهوش - وز عمر و جهان بهرهٔ خود کرده فراموش


  7. سنایی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۲۲۱:هر شب نماز شام بود شادیم تمام - کاید رسول دوست هلا نزد ما خرام


    ناصرخسرو » دیوان اشعار » قصاید » قصیدهٔ شمارهٔ ۱۴۸:این روزگار بی‌خطر و کار بی‌نظام - وام است بر تو گر خبرت هست، وام، وام


  8. سنایی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۲۴۵:الحق نه دروغ سخت زارم - تا فتنهٔ آن بت عیارم

    سنایی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۲۴۶:می ده پسرا که در خمارم - آزردهٔ جور روزگارم


    ناصرخسرو » دیوان اشعار » قصاید » قصیدهٔ شمارهٔ ۱۵۶:ای بار خدای و کردگارم - من فضل تو را سپاس دارم

    ناصرخسرو » دیوان اشعار » قصاید » قصیدهٔ شمارهٔ ۱۶۱:از من برمید غمگسارم - چون دید ضعیف و خنگ‌سارم


  9. سنایی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۲۵۲:ای چهرهٔ تو چراغ عالم - با دیدن تو کجا بود غم


    ناصرخسرو » دیوان اشعار » قصاید » قصیدهٔ شمارهٔ ۱۵۵:از بهر چه این کبود طارم - پر گرد شده است باز و مغتم؟


  10. سنایی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۲۹۹:چنگ در فتراک عشق هیچ بت رویی مزن - تا به شکرانهٔ نخست اندر نبازی جان و تن

    سنایی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۳۳۵:ای نموده عاشقی بر زلف و چاک پیرهن - عاشقی آری ولیکن بر مراد خویشتن

    سنایی » دیوان اشعار » قصاید » قصیدهٔ شمارهٔ ۱۲۵ - در مدح خواجه معین الدین ابونصر احمدبن فضل غزنوی:عقل محرم تا بود دستور سلطان بدن - کی به ناواجب رود فرمان جان در ملک تن

    سنایی » دیوان اشعار » قصاید » قصیدهٔ شمارهٔ ۱۲۶ - در نعت علی (ع):ای امیرالمومنین ای شمع دین ای بوالحسن - ای به یک ضربت ربوده جان دشمن از بدن

    سنایی » دیوان اشعار » قصاید » قصیدهٔ شمارهٔ ۱۲۹ - در مدح علی بن حسن:گر شراب دوست را در دست تو نبود ثمن - خویشت را در خرابات جوانمردی فگن

    سنایی » دیوان اشعار » قصاید » قصیدهٔ شمارهٔ ۱۳۱ - در مدح قاضی نجم‌الدین حسن غزنوی:دی ز دلتنگی زمانی طوف کردم در چمن - یک جهان جان دیدم آنجا رسته از زندان تن

    سنایی » دیوان اشعار » قصاید » قصیدهٔ شمارهٔ ۱۳۲ - در نکوهش حرص و هوی و هوس:ای همیشه دل به حرص و آز کرده مرتهن - داده یکباره عنان خود به دست اهرمن

    سنایی » دیوان اشعار » قصاید » قصیدهٔ شمارهٔ ۱۳۴:برگ بی‌برگی نداری لاف درویشی مزن - رخ چو عیار‌ان نداری جان چو نامرد‌ان مکن


    ناصرخسرو » دیوان اشعار » قصاید » قصیدهٔ شمارهٔ ۱۸۶:ای دننده همچو دن کرده رخان از خون دن - خون دن خونت بخواهد ریخت گرد دن مدن


  11. سنایی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۳۴۲:جاوید زی ای تو جان شیرین - هرگز دل تو مباد غمگین


    ناصرخسرو » دیوان اشعار » قصاید » قصیدهٔ شمارهٔ ۱۷۵:مر جان مرا روان مسکین - دانی که چه کرد دوش تلقین؟


  12. سنایی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۳۸۷:ای جان و جهان من کجایی - آخر بر من چرا نیایی

    سنایی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۳۹۲:ای پیشهٔ تو جفانمایی - در بند چه چیزی و کجایی

    سنایی » دیوان اشعار » قصاید » قصیدهٔ شمارهٔ ۲۰۳ - این چند بین را فضل بن یحیی بن صاعد هروی به سنایی فرستاد و در آن درخواست دیدار کرد:هستی به حقیقت ای سنایی - در دیدهٔ عقل روشنایی


    ناصرخسرو » دیوان اشعار » قصاید » قصیدهٔ شمارهٔ ۲۳۲:ای غره شده به پادشائی - بهتر بنگر که خود کجائی


  13. سنایی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۳۸۸:جانا نگویی آخر ما را که تو کجایی - کز تو ببرد آتش عشق تو آب مایی


    ناصرخسرو » دیوان اشعار » قصاید » قصیدهٔ شمارهٔ ۲۵۱:آسایشت نبینم ای چرخ آسیائی - خود سوده می‌نگردی ما را همی بسائی


  14. سنایی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۳۸۹:ای کرده دلم سوختهٔ درد جدایی - از محنت تو نیست مرا روی رهایی

    سنایی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۳۹۰:از ماه‌رخی نوش‌لبی شوخ‌بلایی - هر روز همی بینم رنجی و عنایی

    سنایی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۳۹۱:ای لعل ترا هر دم دعوی خدایی - برخاسته از راه تو چونی و چرایی

    سنایی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۳۹۳:ای یوسف ایام ز عشق تو سنایی - مانندهٔ یعقوب شد از درد جدایی

    سنایی » دیوان اشعار » قصاید » قصیدهٔ شمارهٔ ۲۰۲ - در مدح خواجه ابو یعقوب یوسف‌بن احمد:ای بنده به درگاه من آنگاه بر آیی - کز جان قدمی سازی و در راه درآیی

    سنایی » دیوان اشعار » قصاید » قصیدهٔ شمارهٔ ۲۰۴:ای خواجه ترا در دل اگر هست صفایی - بر هستی آن چون که ترا نیست گوایی


    ناصرخسرو » دیوان اشعار » قصاید » قصیدهٔ شمارهٔ ۲۷۷:ای خواجه، تو را در دل اگر هست صفائی - بر هستی آن چونکه تو را نیست ضیائی؟


  15. سنایی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۴۲۵:ای چشم و چراغ آن جهانی - وی شاهد و شمع آسمانی

    سنایی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۴۲۶:ای زبدهٔ راز آسمانی - وی حلهٔ عقل پر معانی

    سنایی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۴۳۱:عاشق نشوی اگر توانی - تا در غم عاشقی نمانی


    ناصرخسرو » دیوان اشعار » قصاید » قصیدهٔ شمارهٔ ۲۵۵:آن جنگی مرد شایگانی - معروف شده به پاسبانی


  16. سنایی » دیوان اشعار » قصاید » قصیدهٔ شمارهٔ ۱ - در مدح امین الملة قاضی عبدالودودبن عبدالصمد:ای چو نعمان‌بن ثابت در شریعت مقتدا - وی بحجت پیشوای شرع و دین مصطفا

    سنایی » دیوان اشعار » قصاید » قصیدهٔ شمارهٔ ۲ - در تفسیر چند سوره و نعت رسول اکرم و مدح قاضی عبدالودود:کفر و ایمان را هم اندر تیرگی هم در صفا - نیست دارالملک جز رخسار و زلف مصطفا

    سنایی » دیوان اشعار » قصاید » قصیدهٔ شمارهٔ ۳ - این قصیدهٔ را عارف زرگر در مدح سنایی گفته:ای نهاده پای همت بر سر اوج سما - وی گرفته ملک حکمت گشته در وی مقتدا

    سنایی » دیوان اشعار » قصاید » قصیدهٔ شمارهٔ ۴ - در پاسخ قصیدهٔ عارف زرگر:تا ز سر شادی برون ننهند مردان صفا - دست نتوانند زد در بارگاه مصطفا

    سنایی » دیوان اشعار » قصاید » قصیدهٔ شمارهٔ ۵ - در نعت رسول اکرم و مدح عارف زرگر:ای سنایی گر همی جویی ز لطف حق سنا - عقل را قربان کن اندر بارگاه مصطفا

    سنایی » دیوان اشعار » قصاید » قصیدهٔ شمارهٔ ۸ - در مدح قاضی یحیا صاعد:ای بنام و خوی خوش میراث دار مصطفا - بر تو عاشق هر دو گیتی و تو عاشق بر سخا


    ناصرخسرو » دیوان اشعار » قصاید » قصیدهٔ شمارهٔ ۱۱:پادشا بر کام‌های دل که باشد؟ پارسا - پارسا شو تا شوی بر هر مرادی پادشا


  17. سنایی » دیوان اشعار » قصاید » قصیدهٔ شمارهٔ ۷ - در مقام اهل توحید:مکن در جسم و جان منزل، که این دونست و آن والا - قدم زین هر دو بیرون نه نه آنجا باش و نه اینجا


    ناصرخسرو » دیوان اشعار » قصاید » قصیدهٔ شمارهٔ ۱۳:خداوندی که در وحدت قدیم است از همه اشیا - نه اندر وحدتش کثرت، نه مُحدَث زین همه تنها


  18. سنایی » دیوان اشعار » قصاید » قصیدهٔ شمارهٔ ۹ - در توحید:آراست جهاندار دگرباره جهان را - چو خلد برین کرد، زمین را و زمان را


    ناصرخسرو » دیوان اشعار » قصاید » قصیدهٔ شمارهٔ ۱۲:خواهی که نیاری به سوی خویش زیان را - از گفتن ناخوب نگه‌دار زبان را


  19. سنایی » دیوان اشعار » قصاید » قصیدهٔ شمارهٔ ۲۲ - این قصیدهٔ را امام علی بن هیصم در مدح سنایی گفته است:سنایی سنای خرد را سزاست - جمالش جهان را جمال و بهاست

    سنایی » دیوان اشعار » قصاید » قصیدهٔ شمارهٔ ۲۳ - در جواب قصیدهٔ علی‌بن هیصم:سنایی کنون با ضیا و سناست - که بر وی ز سلطان سنت ثناست


    ناصرخسرو » دیوان اشعار » قصاید » قصیدهٔ شمارهٔ ۳۷:بلی، بی‌گمان این جهان چون گیاست - جز این مردمان را گمانی خطاست


  20. سنایی » دیوان اشعار » قصاید » قصیدهٔ شمارهٔ ۶۷ - در تهنیت صلح خواجه امام منصور و سیف الحق شیخ الاسلام:از خلافست اینهمه شر در نهاد بوالبشر - وز خلافست آدمی در چنگ جنگ و شور و شر

    سنایی » دیوان اشعار » قصاید » قصیدهٔ شمارهٔ ۷۰ - در مدح سرهنگ عمید محمد خطیب هروی:مرد کی گردد به گرد هفت کشور نامور - تا بود زین هشت حرف اوصاف دانش بی‌خبر


    ناصرخسرو » دیوان اشعار » قصاید » قصیدهٔ شمارهٔ ۱۰۰:اصل نفع و ضر و مایهٔ خوب و زشت و خیر و شر - نیست سوی مرد دانا در دو عالم جز بشر


  21. سنایی » دیوان اشعار » قصاید » قصیدهٔ شمارهٔ ۶۹ - در وحدانیت ذات باری:ای ذات تو ناشده مصور - اثبات تو کرده عقل باور


    ناصرخسرو » دیوان اشعار » قصاید » قصیدهٔ شمارهٔ ۹۶:ای گشته جهان و خوانده دفتر - بندیش ز کار خویش بهتر

    ناصرخسرو » دیوان اشعار » قصاید » قصیدهٔ شمارهٔ ۱۰۵:ای ذات تو ناشده مصور - اثبات تو عقل کرده باور


  22. سنایی » دیوان اشعار » قصاید » قصیدهٔ شمارهٔ ۸۴ - در مدح ابوعمر عثمان مختاری شاعر غزنوی:نشود پیش دو خورشید و دو مه تاری تیر - گر برد ذره‌ای از خاطر مختاری تیر


    ناصرخسرو » دیوان اشعار » قصاید » قصیدهٔ شمارهٔ ۱۰۸:ای خردمند و هنر پیشه و بیدار و بصیر - کیست از خلق به نزدیک تو هشیار، و خطیر


  23. سنایی » دیوان اشعار » قصاید » قصیدهٔ شمارهٔ ۸۸ - در اندرز و ترغیب در طریق حقیقت:ای دل خرقه سوز مخرقه ساز - بیش ازین گرد کوی آز متاز


    ناصرخسرو » دیوان اشعار » قصاید » قصیدهٔ شمارهٔ ۱۱۶:ای تو را آروزی نعمت و ناز - آز کرده عنان اسپ نیاز


  24. سنایی » دیوان اشعار » قصاید » قصیدهٔ شمارهٔ ۹۷ - در ستایش یکی از بزرگان:ای به آرام تو زمین را سنگ - وی به اقبال تو زمان را ننگ

    سنایی » دیوان اشعار » قصاید و قطعات » شمارهٔ ۱۱۸:گفت بر دوخته مرا شعری - خواجه خیاطی از سر فرهنگ


    ناصرخسرو » دیوان اشعار » قصاید » قصیدهٔ شمارهٔ ۱۳۵:ای فگنده امل دراز آهنگ - پست منشین که نیست جای درنگ


  25. سنایی » دیوان اشعار » قصاید » قصیدهٔ شمارهٔ ۱۳۶ - در مدح امین الدین رازی:بنه چوگان ز دست ای دل که گمشد گوی در میدان - چه خیزد گوی تنهایی زدن در پیش نامردان


    ناصرخسرو » دیوان اشعار » قصاید » قصیدهٔ شمارهٔ ۱۸۸:چه گوئی؟ ای شده زین گوی گردان پشت تو چوگان - به دست سالیان شسته زمان از موی تو قطران


  26. سنایی » دیوان اشعار » قصاید » قصیدهٔ شمارهٔ ۱۳۸ - در مدح محمد ترکین بغراخان:چرخ نارد به حکم صدر دوران - جان نزاید به سعی چار ارکان


    ناصرخسرو » دیوان اشعار » قصاید » قصیدهٔ شمارهٔ ۱۸۵:امهات و نبات با حیوان - بیخ و شاخند و بارشان انسان

    ناصرخسرو » دیوان اشعار » قصاید » قصیدهٔ شمارهٔ ۲۰۱:چیست آن لشکر فریشتگان - که بیایند از آسمان پران


  27. سنایی » دیوان اشعار » قصاید » قصیدهٔ شمارهٔ ۱۳۹ - در نعت امام هشتم (ع):دین را حرمیست در خراسان - دشوار ترا به محشر آسان


    ناصرخسرو » دیوان اشعار » قصاید » قصیدهٔ شمارهٔ ۱۹۵:بر جانور و نبات و ارکان - سالار که کردت ای سخن‌دان؟


  28. سنایی » دیوان اشعار » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۳۵۴:ما ذات نهاده بر صفاتیم همه - موصوف صفت سخرهٔ ذاتیم همه


    ناصرخسرو » دیوان اشعار » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۲:تا ذات نهاده در صفاتیم همه - عین خرد و سفرهٔ ذاتیم همه


  29. سنایی » دیوان اشعار » قصاید » قصیدهٔ شمارهٔ ۱۶۰:بس که شنیدی صفت روم و چین - خیز و بیا ملک سنایی ببین


    ناصرخسرو » دیوان اشعار » قصاید » قصیدهٔ شمارهٔ ۱۹۱:چند کنی جای چنین به گزین؟ - چون نروی سوی سرائی جز این؟


  30. سنایی » دیوان اشعار » قصاید » قصیدهٔ شمارهٔ ۱۷۵:ایا بی حد و مانندی که بی مثلی و همتایی - تو آن بی مثل و بی شبهی که دور از دانش مایی


    ناصرخسرو » دیوان اشعار » قصاید » قصیدهٔ شمارهٔ ۲۵۰:شبی تاری چو بی‌ساحل دمان پر قیر دریائی - فلک چون پر ز نسرین برگ نیل اندوده صحرائی


  31. سنایی » دیوان اشعار » قصاید » قصیدهٔ شمارهٔ ۱۹۱:بمیر ای حکیم از چنین زندگانی - ازین زندگانی چو مردی بمانی

    سنایی » دیوان اشعار » قصاید و قطعات » شمارهٔ ۲۰۰:اگر بد گمان گشتی ای دوست بر من - نیازارم از تو بدین بدگمانی


    ناصرخسرو » دیوان اشعار » قصاید » قصیدهٔ شمارهٔ ۲۶۴:جهانا مرا خیره مهمان چه خوانی؟ - که تو میزبانی نه بس نیک خوانی


  32. سنایی » دیوان اشعار » قصاید و قطعات » شمارهٔ ۹:گفتی به پیش خواجه که این غزنوی غرست - زان رو که تا مرا ببری پیش خواجه آب


    ناصرخسرو » دیوان اشعار » قصاید » قصیدهٔ شمارهٔ ۲۴:ای باز کرده چشم و دل خفته را ز خواب، - بشنو سؤال خوب و جوابی بده صواب:


  33. سنایی » دیوان اشعار » قصاید و قطعات » شمارهٔ ۱۲ - در مدح نظامی:ای که چون اندر بنان آری قصب هنگام نظم - صدر چرخ ثانی از فضل تو پندارم قصب


    ناصرخسرو » دیوان اشعار » قصاید » قصیدهٔ شمارهٔ ۱۸:بر من بیچاره گشت سال و ماه و روز و شب - کارها کردند بس نغز و عجب چون بلعجب


  34. سنایی » دیوان اشعار » قصاید و قطعات » شمارهٔ ۲۸:برخیز و برافروز هلا قبلهٔ زردشت - بنشین و برافگن شکم قاقم بر پشت


    ناصرخسرو » دیوان اشعار » قصاید » قصیدهٔ شمارهٔ ۴۸:چون تیغ به دست آری مردم نتوان کشت - نزدیک خداوند بدی نیست فرامشت


  35. سنایی » دیوان اشعار » قصاید و قطعات » شمارهٔ ۳۱:زین پسم با دیو مردم پیکر و پیکار نیست - گر بمانم زنده دیگر با غرورم کار نیست


    ناصرخسرو » دیوان اشعار » قصاید » قصیدهٔ شمارهٔ ۳۸:جز جفا با اهل دانش مر فلک را کار نیست - زانکه دانا را سوی نادان بسی مقدار نیست


  36. سنایی » دیوان اشعار » قصاید و قطعات » شمارهٔ ۹۹:ز جمله نعمت دنیا چو تندرستی نیست - درست گرددت این چون بپرسی از بیمار


    ناصرخسرو » جامع الحکمتین » بخش ۳ - قصیده احمد بن حسن جرجانی:یکیست صورت هر نوع و نیست زینت گذار - چرا که هیئت هر صورتی بود بسیار؟

    ناصرخسرو » جامع الحکمتین » بخش ۸ - اندر قول ارسططا لیس:سخن چرا که چهار ا‌ست: امر وباز ندا - سدیگرش خبرست و چهارم ا‌ستخبار؟

    ناصرخسرو » جامع الحکمتین » بخش ۹ - اندر هیئت و خاصه و رسم و حد:زحال هیئت وز خاصه و ز رسم وز حد - خبر چه داری و چه شنیده ای؟ بگوی و بیار

    ناصرخسرو » جامع الحکمتین » بخش ۱۰ - اندر تعریف «من»:همه جهان خود را با «منی» مضاف کنند - ابر چه او فتد این «من»؟ بگوی وریش مخار

    ناصرخسرو » جامع الحکمتین » بخش ۱۱ - اندر جسد و نفس و عقل:(چرا چو تن زغذا پر شود نگنجد نیز - الم رسدش گر فزون کنی تو از مقدار؟

    ناصرخسرو » جامع الحکمتین » بخش ۱۳ - اندر دهر و حق و سرور و حیات روز‌گذار و کمال و غیبت:نخست دهر، چه چیز است دهر و حق و سرور - و باز برهان آنکه حیات روز گذار؟

    ناصرخسرو » جامع الحکمتین » بخش ۱۴ - اندر طبیعت کلی:اگر طبیعت کلی با ولیت حال - مرا بگوئی، دانم که هستی از ابرار

    ناصرخسرو » جامع الحکمتین » بخش ۱۵ - اندر فرشته و پری و دیو:فرشته و پری و دیو را بدانستم - که هست و نیز بباید بهست بر، تکرار

    ناصرخسرو » جامع الحکمتین » بخش ۱۶ - اندر شرح (یکی):یکی کدام که بسیاری‌اندرو موجود؟ - یکی بمحض چرا گفت خالق جبار؟

    ناصرخسرو » جامع الحکمتین » بخش ۱۸ - اندر سعد و نحس و‌اندر امروز و دی و فردا:چه بود عالم وقتی همه سعادت بود - و هر دو نحس فرو نیستاده بود از کار؟

    ناصرخسرو » جامع الحکمتین » بخش ۱۹ - اندر بعض خواص جمادات و حیوانات و امکنه:شکستن سرب الماس و سنگ و آهن کس - چه علت است مر این هر دو را چنین کردار؟

    ناصرخسرو » جامع الحکمتین » بخش ۲۲ - اندر خواص ماه:کسوف شمس بجرم قمر بود بیقین - قمر چو علوی و نورانی، از چه گشت چو قار؟

    ناصرخسرو » جامع الحکمتین » بخش ۲۳ - اندر نیازمندی مردم بپرورش:قوی‌ترست بهر حال مردم از حیوان - بحیله بیش و بهر دانشی شعبده وار

    ناصرخسرو » جامع الحکمتین » بخش ۲۴ - اندر ابداع:اگر بخواهم از تو دلیل بر ابداع - چه آوری که عیانم بدو کنی اخبار؟

    ناصرخسرو » جامع الحکمتین » بخش ۲۵ - اندر پدید آمدن انواع از شخص:روا بود که یکی مر آفرید ایزد - و هم زتنش یکی جفت کرده‌ انده خوار،

    ناصرخسرو » جامع الحکمتین » بخش ۲۶ - اندر عقل و علم:یکی سؤال که قایم شدست چون شطرنج - زبس که هر کس جست‌اندرین سخن بازار:

    ناصرخسرو » جامع الحکمتین » بخش ۲۸ - اندر آفرینش آسمان و زمین:روابود که نخست آسمان پدید آمد - که او قویتر و آنگه زمین و کوه و بحار؟

    ناصرخسرو » جامع الحکمتین » بخش ۳۰ - اندر کل و جزو:وجود کل روا هست و جزو او معدوم؟ - اگر رواست ابا حجتی بمن بسپار

    ناصرخسرو » جامع الحکمتین » بخش ۳۱ - اندر زحل و‌اندر تخم بهار:چرا کواکب را اول از زحل گفتند؟ - بطبع آتش از بهر چیست تخم بهار؟

    ناصرخسرو » جامع الحکمتین » بخش ۳۲ - اندر خانه‌های خورشید و ماه و دیگر سیارات:چرا که خانه خورشید شیر و خانه ماه - زبرج سرطان کردند استوار حصار؟

    ناصرخسرو » جامع الحکمتین » بخش ۳۵ - اندر سؤالهای بی جواب از خواص عناصر:چرا که تری بر آب بر پدیدترست - بدو کنند همه چیز خشک را آغار؟

    ناصرخسرو » جامع الحکمتین » بخش ۳۶ - اندر عزم شاعر بجواب دادن سؤالات خویش:سخن دراز شد، این جایگه فروهشتم - گران شد و شکهانم من از گرانی بار

    ناصرخسرو » جامع الحکمتین » بخش ۳۷ - اندر زنده بودن عالم و مرده بودن جاهل:بجوی و بنویس، آنگه بخوان و باز بپرس - پسش بیاموز آنگه بدان و بر دل کار


  37. سنایی » دیوان اشعار » قصاید و قطعات » شمارهٔ ۱۰۴ - در صف خانگاه محمد منصور واقع در سرخس که وی در آن داروخانه و کتابخانه برای فقرا و درویشان بنیاد نهاد:لب روح الله ست یا دم صور - خانگاه محمد منصور


    ناصرخسرو » دیوان اشعار » قصاید » قصیدهٔ شمارهٔ ۹۵:ای کهن گشته در سرای غرور - خورده بسیار سالیان و شهور

    ناصرخسرو » جامع الحکمتین » بخش ۱۹ - اندر بعض خواص جمادات و حیوانات و امکنه:ای کهن گشته در سرای غرور - خورده بسیار سالیان و شهور!


  38. سنایی » دیوان اشعار » قصاید و قطعات » شمارهٔ ۱۳۳:دی بدان رستهٔ صرافان من بر دَرِ تیم - پسری دیدم تابنده‌تر از در یتیم


    ناصرخسرو » دیوان اشعار » قصاید » قصیدهٔ شمارهٔ ۱۶۹:ای دل و هوش و خرد داده به شیطان رجیم - روی بر تافته از رحمت رحمان رحیم


  39. سنایی » دیوان اشعار » قصاید و قطعات » شمارهٔ ۱۳۷:ای علایی ببین و نیک ببین - که زمانه ستمگریست عظیم


    ناصرخسرو » دیوان اشعار » قصاید » قصیدهٔ شمارهٔ ۱۴۷:حاجیان آمدند با تعظیم - شاکر از رحمت خدای رحیم


  40. سنایی » دیوان اشعار » قصاید و قطعات » شمارهٔ ۱۵۰:خواهد که شاعران جهان بی صله همی - باشند پیش خوانش دایم مدیح خوان


    ناصرخسرو » دیوان اشعار » قصاید » قصیدهٔ شمارهٔ ۱۹۴:بنگر بدین رباط و بدین صعب کاروان - تا چونکه سال و ماه دوانند هردوان